لَهَا التُّقي وَالنّائِلُ مَنُّوا عَلَى ابْنِ اْلمُصْطَفي بِشَرْبَةٍ يُحْيِى بِها اَطْفالَنا مِنَ الْظَّماءِ حَيْثُ الْفُراتِ سائِلُ بارى با تشكيل مجلس مزبور غلغله اى در شام بر پا شد و زنان هاشمى و ديگران دسته دسته و گروه گروه براى تسليت زينب و بازماندگان ديگر امام (ع) به خانه مزبور مى آمدند و دختر اميرالمؤمنين (ع) نيز جزئيات شهادت امام (ع) ومصايب ديگرى را كه بر آنها وارد شده بود به صورت نثر و نظم براى زنان شامى بيان مى داشت و بر طبق نقلى هفت روز اين برنامه ادامه داشت كه يزيد ناچار شد به هر عنوانى شده از ادامه آن وضع جلوگيرى كند و چنانكه برخى گفته اند: وسايل حركت خاندان عصمت را به مدينه فراهم كرد و يا به گفته برخى: خود آنها رفتن به مدينه را بر ماندن در شام ترجيح دادند و يزيد نيز كه منتظر چنين فرصتى بود آنان را به سرعت به مدينه فرستاد.
در اين كه اهل بيت چند روز در شام توقف كردند و آيا در مراجعت به مدينه به كربلا آمدند يا نه؟ روايات مختلفى نقل شده و به طور يقين در هيچ يك از اين دو موضوع نمى توان اظهار عقيده كرد و دليل معتبرى هم در دست نيست; به خصوص درمورد آمدن اهل بيت به كربلا و زيارت آنان در اربعين و برخورد آنان با جابربن عبداللّه بر سر قبر حضرت اباعبداللّه الحسين (ع) كه بر فرض صحت اين نقل بعضى احتمال داده اند در مراجعت از شام و در اربعين سال بعد بوده و احتمالات ديگرى كه فعلاً جاى ذكر آنها نيست و بايد در جاى ديگر ذكر شود.
به طور مسلم اگر چنين ماجرايى اتفاق افتاده باشد طبعاً قبايل اطراف نيز با خبر شده اند و در آن جا اجتماع كرده اند و اگر زينب (س) نيز همراه آنان آمده باشد باز هم اين فرصت به دست بانوى بزرگوار ما آمده تا بر روى تربت برادر و بر سر قبر آن شهيد جاويدان درد دلهاى خود و مظالم دستگاه يزيد و جيره خواران كثيف او را برملا كند و بذر انقلاب را در همان سرزمينى كه با كمال قساوت و بى رحمى عزيزانش را به خاك و خون كشيدند بيفشاند. شاعر پارسى زبان (اختر طوسى) براى آن بانوى بزرگوار و مظلوم زبان حالى سروده بدين گونه:
پس از تو جان برادر چه رنجها كه كشيدمبه سخت جانى خود اين قدر نبود گمانمبرون نمود در آن دم چه شمر پيرهنت راچه ماه چهارده ديدم سر تو را به سرنىزتازيانه و طعن سنان وطعنه دشمندگر ز زندگى خويش گشت قطع اميدم.
چه شهرها كه نگشتم چه كوچه ها كه نديدمكه بى تو زنده به شام بلا و كوفه رسيدمبه تن ز پنجه غم جامه هر زمان بدريدمهلال وار ز بار مصيبت تو خميدمدگر ز زندگى خويش گشت قطع اميدم.دگر ز زندگى خويش گشت قطع اميدم.
هنگام ورود به مدينه نيز همين فرصت به دست آمده بود اما در اين جا احساسات قلبى وى با ديدن در و ديوار شهر مدينه تحريك مى شود و به ياد آن روزى مى افتد كه از اين شهر درهمراهى برادران و برادرزادگان و