رییس جمهور

داوود مهدوی زادگان

نسخه متنی -صفحه : 28/ 15
نمايش فراداده

باشد، توفيقي‌ حاصل‌ نمي‌شود، زيرادر اثر رسوخ‌ فساد در دستگاه‌هاي‌ حكومتي‌، همه‌ چيز سست‌ و متزلزل‌گشته‌ است‌ و نمي‌توان‌ بنياد جديدي‌ را پي‌ افكند. بعد از هر انقلابي‌،رسوخ‌ فساد در دوره‌ سازندگي‌ آن‌، بيش‌ از هر دوره‌ ديگري‌،محتمل‌تر است‌، زيرا در اين‌ دوره‌، عمليات‌ برنامه‌ريزي‌، گردش‌بودجه‌هاي‌ دولتي‌ و مردمي‌، رقابت‌هاي‌ مديريتي‌ و پيمانكاري‌، عقدقراردادها و پروژه‌هاي‌ عمراني‌، گسترش‌ مراكز دولتي‌ و غيردولتي‌،قراردادهاي‌ بين‌المللي‌؛ بيش‌ از هر دوره‌ ديگري‌ست‌ و رشد فساد به‌موازات‌ رشد و توسعه‌ عمليات‌ مختلف‌ در دوره‌ سازندگي‌ست‌.بنابراين‌، رسوخ‌ فساد به‌ گونه‌اي‌ خزنده‌ و آرام‌ آرام‌ خواهد بود ونخبگان‌ و مديران‌ اجرايي‌ انقلاب‌ را به‌ فكر مبارزه‌ با آن‌ وا مي‌دارد؛ «در نظام‌ اسلامي‌ آن‌ چيزي‌ كه‌ به‌ شدت‌ با آن‌ مقابله‌ مي‌شود،رسوخ‌ فساد است‌. با اعتقاد بد و نادرست‌ اين‌ جور مقابله‌نمي‌شود كه‌ در نظام‌ اسلامي‌ با عمل‌ غيرصحيح‌ و غيراخلاقي‌ وخداي‌ نكرده‌، رسوخ‌ مترتب‌ فساد مبارزه‌ مي‌شود. آن‌ چيزي‌ كه‌امروز در دوران‌ بازسازي‌ مسؤولين‌ كشور، همكاران‌ دولت‌مديران‌ درجه‌ دو و سه‌ در دستگاه‌هاي‌ دولتي‌ تا پايين‌ترين‌رده‌ها بايد با دقت‌ مراقب‌ باشند، اين‌ است‌ كه‌ در اين‌ دوران‌بدانند خطر رسوخ‌ و نفوذ فساد، خطر جدّي‌ است‌ و فلج‌ كننده‌هم‌ هست‌، واقعاً فلج‌ كننده‌ است‌».

تهاجم‌ فرهنگي‌

وقتي‌ هر فرهنگي‌ به‌ مرحله‌اي‌ از انبساط‌ و شكوفايي‌ انديشه‌ وتمدن‌سازي‌ نايل‌ گردد، به‌ طور طبيعي‌ اقتضاي‌ توسعه‌ و گذر ازمرزهاي‌ بومي‌ خود را پيدا مي‌كند. مگر آنكه‌ آن‌ فرهنگ‌ ذاتاً پيام‌جهاني‌ داشته‌ باشد و به‌ مرز و بوم‌ خاصي‌ وابسته‌ نباشد. چنين‌ چيزي‌،تنها در مورد فرهنگ‌هايي‌ كه‌ خاستگاه‌ وحياني‌ دارند، قابل‌ تصوراست‌، مانند فرهنگ‌ اسلامي‌ كه‌ ريشه‌هاي‌ اصلي‌ آن‌ به‌ آيين‌ اسلام‌ بازمي‌گردد. در هر حال‌، فرهنگ‌ها، در شرايط‌ توسعه‌ يافتگي‌ نسبت‌ به‌فرهنگ‌هاي‌ خاموش‌، وضعيت‌ غالب‌ را پيدا مي‌كنند، ليكن‌ «غالبيت‌»فرهنگ‌هاي‌ فعّال‌، همواره‌ به‌ يك‌ شكل‌ و مفهوم‌ِ واحد نيست‌. گاهي‌غالبيت‌ فرهنگي‌ از روي‌ فرهنگ‌ دوستي‌ و مشاركت‌ در ساخت‌ تمدن‌تعالي‌ بخش‌ است‌. گاهي‌ نيز غالبيت‌ فرهنگي‌ رويكرد ستيزه‌ جويانه‌ وسلطه‌طلبانه‌ دارد. در شكل‌ اول‌، فرهنگ‌ غالب‌، بخش‌هاي‌ پسنديده‌ ومستحسن‌ فرهنگ‌هاي‌ غيرغالب‌ را در درون‌ خود، جذب‌ كرده‌ و آن‌هارا در راهي‌ كه‌ در پيش‌ گرفته‌ است‌، سهيم‌ مي‌كند. بنابراين‌ در اين‌گونه‌فرهنگ‌ها با پديده‌ «حذف‌ فرهنگي‌» روبه‌رو نيستيم‌ و در نتيجه‌موجوديت‌ ملل‌ محفوظ‌ و مورد احترام‌ خواهد بود و مردم‌ تصورنمي‌كنند كه‌ سرمايه‌هاي‌ مادي‌ (آب‌ و خاك‌) و معنوي‌ (فرهنگ‌ ملّي‌)خود را از دست‌ داده‌اند.

امّا، شكل‌ دوم‌ از غلبه‌ فرهنگي‌ اين‌ چنين‌ نيست‌. فرهنگ‌ِ غالبي‌ كه‌روحيه‌ فرهنگ‌ستيزي‌ دارد، اگر چه‌ ممكن‌ است‌، بسياري‌ ازدرون‌مايه‌هاي‌ اصلي‌ خود را از فرهنگ‌هاي‌ مجاور گرفته‌ باشد، ولي‌حاضر به‌ سهيم‌ كردن‌ ديگر فرهنگ‌ها نيست‌ و همه‌ چيز را از خودمي‌داند. رويكرد اين‌گونه‌ فرهنگ‌هاي‌ غالب‌ به‌ جاي‌ جذب‌ فرهنگي‌،دفع‌ و تخريب‌ و غارت‌ منابع‌ فرهنگي‌ ساير ملل‌ است‌. نتيجه‌ رخنه‌اين‌گونه‌ فرهنگ‌ها در ساير ملل‌، صرفاً سلطه‌ فرهنگي‌ نيست‌، بلكه‌سلطه‌ مادي‌ نيز به‌ دنبال‌ دارد. فرهنگ‌هاي‌ مادي‌، نظير فرهنگ‌ غربي‌،عمده‌ً رويكرد سلطه‌ جويانه‌ و حذف‌ فرهنگ‌هاي‌ غيرخودي‌ را دارند.كشور غيرغربي‌ را سراغ‌ نداريم‌ كه‌ فرهنگ‌ غربي‌ در آنجا رخنه‌ كرده‌،دست‌ به‌ كار تحقير، تخريب‌ و حذف‌ فرهنگ‌ بومي‌ نشده‌ باشد.قدرت‌هاي‌ غربي‌ با فرهنگ‌ِ ستيزه‌جويانه‌شان‌ توانسته‌اند بر سرمايه‌هاي‌مادي‌ ديگر ملل‌ سلطه‌ پيدا كنند. ضرب‌المثل‌ معناداري‌ در ميان‌اِفريقاييان‌ وجود دارد كه‌ مي‌گويند: «وقتي‌ مسيحيان‌ به‌ اِفريقا آمدند، مازمين‌ داشتيم‌ و آن‌ها انجيل‌، امّا اكنون‌ آن‌ها زمين‌ دارند و ما انجيل‌».