فعاليتگسترده سازندگي پس از جنگ در جامعه انقلابي ايران. سازندگي،اختصاص به
شرايط انقلابي ندارد و در شرايط غيرانقلابي نيز ميتوانسازندگي كرد، ليكن چنين
سازندگي رنگ و بوي انقلاب را ندارد ومبتني بر اهداف انقلابي هم نيست. سازندگي
انقلابي، در شرايط انسدادكامل در راه انجام اصلاحات همه جانبه شكل ميگيرد.در سازندگي انقلابي، روحيه انقلابي و معنوي موج ميزند وصلابت و چهره با عظمت و پر
هيبت انقلاب را ميتوان مشاهده كرد.سازندگي انقلابي، فعاليت توأمان دو ضرورتِ
رفاه عمومي و عدالتاجتماعي، در هالهاي از معنويت است. هر دو با هم مورد نظر است ودر
حاشيه قرار گرفتن هر يك به منزله جايگزين شدن سازندگيغيرانقلابيست و صد البته،
در سازندگيهاي غيرانقلابي، رفاهاجتماعي و عدالت، مفهومي كاملاً طبقاتي و حزبي پيدا
ميكنند.بنابراين، طبيعيست كه از منظر اسلام فقاهتي، جايگزيني
سازندگيِغيرانقلابي، دلمشغولي بزرگي باشد.«سازندگي كشور را در كنار تأمين روحيه انقلابي در مردم وحفظ همان صلابت و چهره با
عظمت و هيبت انقلاب ببينيم.اگر به رفاه عمومي نينديشيم و به سازندگي كشور فكر
نكنيم،مطمئناً نظام جمهوري اسلامي نخواهد توانست الگو و تجربهمطلوب را به دنيا
ارايه بدهد. اگر در مسايل رفاه زندگي عموميو ايجاد تسهيلات و رفع مشكلات غرق شويم،
به طوري كهجهتگيريهاي انقلابي را به دست غفلت بسپريم، به ابهت وهيبت
انقلاب ضربه زدهايم و جاذبه آن را در دنيا مخدوشكردهايم و اين، مطمئناً به
كارايي ما، ضربه خواهد زد. بنابرايناين دو در كنار هم مطرحاند».
دستگاه اجرايي و سرنوشت ملّت
دولت يا نهاد رياست جمهوري، مهمترين نهاديست كه بخشعظيمي از ساز و كار تحولاتسرنوشت ساز ملّت در آن، متمركز شدهاست. بخش اجرايي حكومت اسلامي در دست نهاد
رياست جمهورياست و در واقع بيشترين تماس مستقيم مردم با حكومت اسلامي
يابالعكس، از همين راه برقرار است. سامان دهي شئون مختلف زندگيمردم به چگونگي
اداره بخش اجرايي حكومت وابسته است. پسآينده ايران اسلامي به دست كارگزاران
حكومت، در تمام سطوحكلان و خُرد، ورق ميخورد. از اين رو، هر ايرانيِ دلسوختهاي،
ازرهبري نظام تا آحاد مردم، دغدغه چگونه عمل كردن نهادرياستجمهوري را دارند و
اولين بخش از حكومت اسلامي را كه موردپرسش و انتقاد قرار ميدهند، قوه مجريه است.«مجري حداقل نيمي از مسأله اساس اداره كشور است. اگر يكنيم را سياستها و برنامهها
و قوانين و پيگيريها بدانيم،حداقل يك نيم از مسأله اداره كشور مربوط ميشود، به
آنمديري كه اداره امور را بر عهده دارد. اگر مسؤول ـ مسؤول هربخشي، هر اندازهاي و هر
شعاعي ـ داراي ويژگيهاي لازمبراي اداره آن امر و آن بخش باشد، انسان ميتواند
مطمئن باشدكه كارها به سمت صلاح پيش خواهد رفت».
رسوخ فساد
فساد، بنياد هر نظام كارآمد و سازمان يافتهاي را متلاشي ميكند واين سنّت الهيست.قرآن كريم (سوره فجر) از شهرهاي آباد و زيبايي ياد ميكند كهدر اثر رواج فساد و انحطاطاخلاقي، تار و پود آنها نابود گشت وبعدها جز نامشان چيز ديگري از آنها به يادگار
نمانده است. فساد،همان نيستي و عدم است و با عدم، نه نظامي خلق ميشود و نه
پايدارميماند و بنياد امور بر آب خواهد بود؛ يعني گامها بر زميني سُست ولغزنده فرود
ميآيد. در چنين سرزميني، هر اندازه انديشهها ژرفتر وعزمها جزمتر و گامها استوارتر