روضه های چهارده معصوم (علیه السلام)

گردآورنده: محمد تقی صرفی پور

نسخه متنی -صفحه : 84/ 22
نمايش فراداده

خواست‌ وآنان‌ به‌ كمكش‌ آمدن‌ وبا حبيب‌ مشغول‌ جنگ‌ شدندحبيب‌ پس‌ از كشتن‌ تعدادي‌ از لشگر عمر سعد، بشهادت‌رسيد!امام‌ با كشته‌ شدن‌ حبيب‌ دچار شكستگي‌ شد وفرمود :اي‌ حبيب‌!همانا تو مردي‌ صاحب‌ فض‌ بودي‌ ودر يكشب‌قرآن‌ختم‌ مي‌ كردي‌!«1» غلام‌ حضرت‌ بنام‌ جَوْن‌،اجازه‌  جنگ‌ با لشگردشمن‌راخواست‌ امام‌ فرمود:تو همراه‌ ما بودي‌ تا بسلامت‌ باشي‌!حال‌ كه‌ اينجامحل‌ّ جنگ‌ وكشته‌ شدن‌ ،شده‌ است‌،اجازه‌ داري‌ تا بسلامت‌برگردي‌!او جوابداد:يابن‌ رسول‌ اللّه‌!من‌ در ايّام‌ سلامت‌ كاسه‌ليس‌ شما بوده‌ ام‌،امروز كه‌ روز سختي‌ وشدّت‌ است‌،شمارارهاكنم‌؟بخداقسم‌!بوي‌ من‌ بد وپوستم‌ سياه‌ وحسبم‌ زشت‌است‌!مي‌ خواهم‌ بشرف‌ شهادت‌ نائل‌ گردم‌ تا بويم‌ خوش‌،حسبم‌ نيكو ورويم‌ سفيد گردد.

امام‌ به‌ او اجازه‌ داد.او مشغول‌ جنگ‌ شد تا اينكه‌ به‌ حالت‌شهادت‌ افتاد.امام‌ بر بالين‌ او حاضرشدند وفرمودند:خدايا!روي‌ جون‌ را سفيد وبويش‌ را نيكو واورا با ابرارمحشوركن‌ وميان‌ او ومحمّد وآل‌ محمّد پيوند قرار بده‌!«2»   پسر ابودجانه‌ انصاري‌ كه‌ پدرش‌ بشهادت‌ رسيده‌ بود،خدمت‌امام‌ آمد واجازه‌ نبرد خواست‌!حضرت‌ فرمود:شايد مادرت‌راضي‌ نباشد؟نوجوان‌ عرضكرد:پدر ومادرم‌ فدايت‌ باد!

1و 2 ـمنتهي‌ الامال‌