روز عاشوراء - روضه های چهارده معصوم (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

روضه های چهارده معصوم (علیه السلام) - نسخه متنی

گردآورنده: محمد تقی صرفی پور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

روز عاشوراء

نمايد؟
حر با شنيدن‌ اين‌ نداء،از خواب‌ غفلت‌ بيدار شد ونزد عمربن‌سعد رفت‌ وگفت‌:آيا با حسين‌(ع‌)
مي‌ جنگي‌؟جوابداد:آري‌واللّه‌ جنگي‌ مي‌ كنم‌ كه‌ آسانترين‌ آن‌،جداشدن‌ سرها وقلم‌شدن‌
دستها است‌!
حرّ وقتي‌ اين‌ مطلب‌ را دانست‌،از لشگر فاصله‌ گرفت‌ وبطرف‌خيمه‌ گاه‌ امام‌ حركت‌
كرد.همينكه‌ نزديك‌ امام‌ شد،دستهارا برسر نهاد وگفت‌:خدايا! من‌ بسوي‌ تو توبه‌ مي‌ كنم‌  واز
اينكه‌ترس‌ در دل‌ اولياء وفرزندان‌ اولياء وفرزند پيامبرت‌انداختم‌،مرا عفو نما!بعد سپر
خودرا واژگون‌ نمود ونزديك‌امام‌ شد وسلام‌ كرد.وبه‌ حضرت‌ عرضه‌  داشت‌:اي‌ فرزندرسول‌ 
خدا!فداي‌ توشوم‌!منم‌ آن‌ شخصيكه‌ راه‌ بر شما بستم‌وشمارا به‌ اين‌ بلا انداختم‌!هرگز
گمان‌ نمي‌ كردم‌ كه‌ اين‌مردم‌،باتو چنين‌ كنند وسخن‌ شمارا ردنمايند!بخداقسم‌!اگراين‌ را
مي‌ دانستم‌،هرگز آنچه‌ را كردم‌،انجام‌ نمي‌ دادم‌.اكنون‌
پشيمانم‌ وبسوي‌ خدا توبه‌ مي‌ كنم‌!آيا توبة‌ من‌ قبول‌ مي‌ شود؟
امام‌ فرمود:آري‌!خداوند از تو مي‌ پذيرد وتورا مي‌ بخشد!اكنون‌ فرود آي‌ وبياساي‌!حرّ
عرضكرد:اگر من‌ در راه‌ شماسواره‌جنگ‌ كنم‌،بهتر است‌ از آنكه‌ پياده‌ شوم‌!زيرا آخر كار
من‌به‌ پياده‌ شدن‌ خواهد كشيد!
امام‌ فرمود:خداتورا رحمت‌ كند!آنچه‌ مي‌ خواهي‌ انجام‌ بده‌!
حرّ برگشت‌ وبراي‌ لشگر عمربن‌ سعد ،سخنراني‌ نمود وآنهاراسرزنش‌ نمود!سپس‌ او وفرزندش‌
مشغول‌ جنگ‌  با آنان‌ شدندتا بشهادت‌ رسيدند.امام‌ بر بالين‌ حرّ رفتند وفرمودند:
مادرت‌، خوب‌ نامي‌ براي‌ تو گذاشت‌ كه‌ تودر دنيا حرّ(آزاده‌)ودرآخرت‌ نيزحرّ هستي‌!«1»

نماز ظهر عاشوراء

در هنگام‌ ظهر عاشوراء،ابو ثمامه‌ صيداوي‌ به‌ امام‌ عرضكرد:
اي‌ ابا عبداللّه‌!جانم‌ بفدايت‌!همانا مي‌ بينم‌ كه‌ اين‌ قوم‌،به‌ جنگ‌با تو نزديك‌ گشته‌
اند!سوگند بخدا!شما بشهادت‌ نرسي‌ تا من‌قبل‌ از شما بشهادت‌ برسم‌وبخون‌ خود غلطان‌
باشم‌!ولي‌دوست‌ دارم‌ كه‌ اين‌ نماز ظهر را با شما بخوانم‌ ،سپس‌ خداي‌خويش‌ را ملاقات‌
كنم‌.

امام‌ نگاهي‌ به‌ آسمان‌ كرد وفرمود:نماز را ياد كردي‌!خداتورااز نماز گزاران‌ قرار دهد!آري‌
اينك‌ وقت‌ نماز است‌.سپس‌ امام‌فرمود:از اين‌ قوم‌ بخواهيد تا دست‌ از جنگ‌ بردارد تاما
نمازبخوانيم‌.

حصين‌ بن‌ نمير از فرماندهان‌ دشمن‌ وقتي‌ اين‌ مطلب‌ را شنيد ،فرياد زد:نماز شما مقبول‌

درگاه‌ خدا نيست‌!حبيب‌ بن‌ مظاهر درجوابش‌ گفت‌:اي‌ حمار غدّار!نماز پسر رسول‌
خدا(ص‌)قبول‌نمي‌ شود واز تو قبول‌ مي‌ گردد؟سپس‌ با حصين‌ درگير شدونزديك‌ بود كه‌ حصين‌ را
بكشد ولي‌ او،يارانش‌ را به‌ كمك‌

1 ـمنتهي‌ الامال‌

/ 84