دركاخ‌ يزيد! - روضه های چهارده معصوم (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

روضه های چهارده معصوم (علیه السلام) - نسخه متنی

گردآورنده: محمد تقی صرفی پور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سر امام‌ را براي‌ او ببرند!
سرمقدّس‌ امام‌ را در طبقي‌ گذاشتند وروپوشي‌ برآن‌ قرار دادندوآنرا براي‌ رقيه‌(س‌)بردند.

رقيه‌(س‌)وقتي‌ روپوش‌ را برداشت‌ وسر پدر را ديد،نشناخت‌وگفت‌:اين‌ سر از كيست‌
؟گفتند:سرپدرت‌. با شنيدن‌ اين‌سخن‌،سر را برداشت‌ وبه‌ سينه‌ گرفت‌ وگفت‌:اي‌ پدر!چه‌ كسي‌
مُحاسن‌ تورا بخونت‌ خضاب‌ كرد؟چه‌ كسي‌ رگهاي‌ گردنت‌ راقطع‌ نمود؟چه‌ كسي‌ مرا در
كودكي‌،يتيم‌ نمود؟پدرجان‌!بعد
از تو به‌ كه‌ اميدوار باشم‌؟پدرجان‌!چه‌ كسي‌ يتيم‌ را نگه‌ داري‌
مي‌ كند تا بزرگ‌ شود؟...آنگاه‌ لب‌ بر لب‌ پدر نهاد وآنچنان‌شيون‌ وزاري‌ كرد،تا بيهوش‌
شد.وقتي‌ اورا حركت‌ دادند،ديدند  كه‌ از دنيا رفته‌ است‌وجان‌ بجان‌ آفرين‌ تسليم‌
نموده‌است‌.

اهل‌ بيت‌ امام‌،در مصيبت‌ اين‌ دختر،صدا بگريه‌ بلند كردند.

اهل‌ شام‌ نيز بعد از باخبر شدن‌ از شهادت‌ رقيه‌(س‌)،عزاداري‌كردند ودرآن‌ روز،هرمرد وزني‌
گريان‌ شدند.«1»
 

دركاخ‌ يزيد!

يزيد دستور داد تااسراء را حاضر كرده‌ وسرمبارك‌ امام‌ را درطشتي‌ ،مقابلش‌ بگذارند.دراين‌
موقع‌ امام‌ سجاد(ع‌)چشمش‌به‌ سر پدر افتاد،آهي‌ از دل‌ پرخون‌ خود كشيد واشگ‌

1 ـستارگان‌ درخشان‌ ج‌5

/ 84