ذكر مصيبت حضرت فاطمه(س):
بعد از رحلت پيغمبر،فاطمه(س)هميشه غمگين وناراحتبود.جسم مباركش ،ضعيف ونحيف شدهومرتبّ اشكشجاري بود.ساعت به ساعت،حالت بيهوشي بر او عارض ميشد وبه حسن(ع)
وحسين(ع) مي فرمود:كجاست پدرشما كهمرتبّ شمارا در آغوش مي گرفت ونسبت بشما
ازهمه،مهربانتربود؟ديگر هرگز نخواهيم ديد كه درِخانه را بازكند وبه خانة غم واندوه
من بيايد!ديگر هرگز نخواهيم ديد كهشمارا بر دوش خود سوار كند،همانطور كه قبلاً اينكار را
ميكرد!
فاطمه(س)آنقدر بر وفات پدرش گريست كه اهل مدينه ازگريه او ناراحت شدندوبه
اوگفتند:از بس گريه كردي ماراناراحت نمودي!
بعد از اين،فاطمه (س)به بيت الاحزان ومقبره شهداي اُحد ميرفت وآنچه مي خواست
گريه مي كرد وسپس بخانه بر ميگشت.روزي فاطمه(س)فرمود:دوست دارم اذان مؤذن پدرم رابشنوم.به بلال خبر دادند واو اين
پيشنهاد را پذيرفت.حضرت فاطمه(س)با شنيدن صداي اذان بلال،بياد ايام رسولخدا(ص)افتاد ومتأثّر شد وبه
گريه افتاد.همينكه بلالصداكرد:اشهد انّ محمداً رسول اللّه!فاطمه ناله اي
كردوبيهوش بر زمين افتاد.مردم گمان كردند كه فاطمه(س)از دنيا رفته است.به بلالگفتند : اذان نگو كه دختر
رسول خدا(ص)از دنيا رفت وبلالهم اذان را نيمه كاره رها كرد.وقتي فاطمه(س)بهوش آمد،به بلال فرمود:اذان را تمامنما!بلال قبول نكرد وگفت:اي
بهترين زنان!مي ترسم بشماآسيبي برسد.حضرت هم اورا معاف نمود.«1»
پس از حادثه آتش زدن خانه فاطمه زهراء(س)،آن بانويبزرگ اسلام،دچار مريضي
شديدي شدندكه چهل روز ادامهداشت.او وقتيكه شهادت خودرا نزديك ديد،به
شوهرشعلي(ع)فرمود:اي پسرعمو!از آسمان خبر رحلتم بمن رسيدهاست ومن در حال سفر
آخرتم.بعد وصيتهايي كرد.ازجملهفرمود:نگذار يكي از كسانيكه برمن ستم كردند وحق
مراگرفتند،درتشييع جنازه من شركت كنند!ونگذار كه هيچيك ازآنان برمن نماز بخواند!مرا
در شب،وقتيكه مردم درخوابهستند،دفن نما!
روز آخر عمر حضرت فاطمه(س)بود كه به اسماء فرمود:جبرئيلبراي رسول خدا(ص)از
بهشت،كافوري آورد.پدرمآنرا سه قسمت كرد.يك قسمت براي خودش ويك قسمت
1 ـجلاء العيون ص122