روضة امام حسن عسگري(ع)
شهادت امام حسن عسگري(ع)
وقتي معتمد عبّاسي ،قاتل امام دهم،به خلافت رسيد ،پس ازمدّتي دستورداد امامعسگري (ع)راكه بيست وهشت سالداشت، توسط زهربشهادت ب
بهدندانهايش مي خورد.در اين موقع امام بمن فرمود:داخل اطاق شووكودكي را كهدرحال سجده است،نزد من
بياور!من داخل اطاق شدم ونگاهمبه كودكي كه سر به سجده نهاده وانگشت سبّابه
خودرا بطرفآسمان بلند نموده بود،افتاد.من بر آن حضرت سلام كردم.آنجناب نماز خودرا
مختصركرد وتمام نمود.من عرضكردم :سَرور من مي فرمايد كه شما نزد او برويد.در اين هنگام مادرش آمد ودست اورا گرفت وخدمت امام برد.چون آن كودك خدمت امام رسيد،سلام كرد.همينكه امامچشمش به او افتاد،گريست
وفرمود:اي سَرور اهل بيتخود!بمن آب بياشامكه من مي خواهم بنزد پروردگام بروم!
آن كودك ظرف دارو را بدست گرفت وبه حضرت نوشاند....سپس امام به او فرمود:بتو بشارت مي دهم كه توئي صاحبالزمان!توئي مهدي!توئي
حجّت خدا بر روي زمين!...ودرهمان وقت،امام بشهادت رسيد.«1»
موقعيكه خبر شهادت امام عسگري(ع) در شهر سامراء منتشرشد،قيامتي بپا شد!صداي ناله
وشيون از عموم مردم بلندگرديد...عموم بازاريان ومردم ،چه صغير وچه كبير،همه وقتياز
شهادت حضرت با خبر شدند،براي تشييع، اجتماع كردند.همة وزراء ونويسندگان وتابعين خليفه وبني هاشم وعلويان ،براي تشييع حاضرشدند.شهر
سامراء در روز شهادت امامعسگري(ع)،از كثرت ناله وشيون وضجّة مردم،مثل روزقيامت
شده بود.«2»
ابوالاديان مي گويد:در هنگام نماز بر بدن حضرت،برادرامامبنام جعفركذّاب خواست
برحضرت،نماز بخواند كه ناگاهكودكي گندم گون وپيچيده مو،گشاده دندان مانند پاره
ماهبيرون آمد وعباي جعفر را كشيد وفرمود:اي عمو!عقببايست كه من به نماز بر بدن
پدرم از تو سزاوارترم!جعفر رنگشپريد وعقب ايستاد.آن كودك پيش ايستاد وبرپدر
بزرگوارشنمازخواندوامام را در كنار امام هادي(ع)دفن نمود.«3»
1و3 ـمنتهي الامال 2 ـستارگان درخشان ج13