ريخت وبعد ازآن هرگز از كلّة گوسفند ميل نفرمود.امّا وقتي چشم زينب(س)برآن سر منّور افتاد،بيتاب شد وبا صدايي كهدلهارا پاره مي كرد،فرياد زد:/ياحسيناه!اي حبيب قلب رسول خدا!ايفرزند مكّه ومِني'!اي فرزند دلبند سيّده نساء!اي جگرگوشة محمّد مصطفي'! دراين موقع،يزيد چوب خيزران را برداشت وبر دندانهاي سرامام مي زد ومي گفت:اي كاش!آنهايي كه درجنگ بدرازمشركين،كشته شدند،زنده بودند ومي ديدند كه من چگونهانتقام آنهارا از فرزندان قاتلين آنها گرفتم!!وبمن مي گفتند:
اي يزيد!دستت شل مباد! ناگاه ابوبرزة اسلمي از اصحاب رسول خدا،برخاست وگفت:واي برتواي يزيد!چوب بردندان حسين(ع)فرزند فاطمه (س)مي زني؟درحاليكه من بارها ديدم كه پيامبر خدا(ص)بر لبودندان او وبرادرش ،بوسه مي زد ومي گفت:«شما سَرورجوانان بهشتيد.خدابكشد كشندگان شمارا ولعنت كند آنها راوآنانرا به عذاب اليم،معذّب كند.» يزيد غضبناك شد ودستور داد اورا كشان كشان از مجلسبيرون بردند.«1»
1 ـجلاء العيون