روضه های چهارده معصوم (علیه السلام)

گردآورنده: محمد تقی صرفی پور

نسخه متنی -صفحه : 84/ 6
نمايش فراداده

براي‌ من‌ ويك‌ قسمت‌ هم‌ براي‌ علي‌(ع‌).

اكنون‌ آنرا كه‌ درفلان‌ جا است‌ برايم‌ بياور!بعد فرمود:من‌ اين‌پارچه‌ رابرروي‌ خود مي‌ كشم‌.توساعتي‌ صبر كن‌ !بعد بيا ومراصدابزن‌!اگر ديدي‌ جوابت‌ را نگفتم‌،بدان‌ كه‌ من‌ از دنيا رفته‌ ام‌وبه‌ پدر ومادرم‌ ملحق‌ گشته‌ ام‌.

اسماء ساعتي‌ صبر كردوسپس‌ بر بالين‌ فاطمه‌(س‌)رفت‌ وصدازد:اي‌ دخترمصطفي‌'!اي‌ دختر آن‌ كسيكه‌ زنان‌ بهتر از اوراحمل‌ نكردند!اي‌ دختر آنكسيكه‌ بهتر از او قدم‌ بر روي‌ خاك‌نگذاشت‌!اي‌ دختر آنكسيكه‌ مقام‌ قاب‌ قوسين‌ او ادني‌' راداشت‌! ولي‌ جواب‌ نشنيد.دست‌ دراز كرد وپارچه‌ را از روي‌ صورت‌فاطمه‌(س‌)برداشت‌ومشاهده‌ كرد كه‌ حضرت‌ از دنيا رفته‌است‌.خودرا روي‌ بدن‌ حضرت‌ انداخت‌ ومشغول‌ سوگواري‌شد كه‌ ناگاه‌ درخانه‌ باز شد وحسن‌7ساله‌ وحسين‌6ساله‌ واردشدند.وقتي‌ ديدند مادرشان‌ خوابيده‌ است‌ از روي‌ تعجب‌گفتند:اي‌ اسماء!چرا مادرمان‌ در اين‌ وقت‌ خوابيده‌ است‌؟ جواب‌ داد:اي‌ فرزندان‌ رسول‌ خدا!مادرتان‌ نخوابيده‌ بلكه‌ ازدنيا مفارقت‌ كرده‌ است‌! حسن‌(ع‌)كه‌ اين‌ جمله‌ را شنيد،خودرا بر روي‌ بدن‌ مادرانداخت‌ وصورتش‌ را مي‌ بوسيد ومي‌ گفت‌:اي‌ مادر!قبل‌ ازاينكه‌ جان‌ از بدنم‌ بيرون‌ رود بامن‌ سخن‌ بگو!حسين‌(ع‌)هم‌ياهاي‌ مادر را مي‌ بوسيد وگفت‌:اي‌ مادر!من‌ فرزندت‌ حسين‌هستم‌.قبل‌ از اينكه‌ قلبم‌ شكافته‌ شود

ومرگم‌ فرارسد،بامن‌حرف‌ بزن‌! اسماء به‌ آن‌ دوبزرگوار عرض‌ كرد:اي‌ فرزندان‌ رسول‌خدا!بنزد پدرتان‌ برويد واورا ازمرگ‌ مادرتان‌ خبردار كنيد! آندو به‌ مسجد رفتند وصدا بگريه‌ بلند نمودند.

اصحاب‌ رسول‌ خدا(ص‌)باستقبال‌ آندو رفتند وگفتند:اي‌فرزندان‌ رسول‌ خدا!چرا گريه‌ مي‌ كنيد؟خدا هرگز چشمان‌شمارا گريان‌ نگرداند! گفتند:مادرمان‌ فاطمه‌(س‌)از دنيا رفته‌ است‌! وقتي‌ علي‌(ع‌)اين‌ خبر وحشت‌ آور را شنيد،برزمين‌ افتاد وغش‌كرد.آب‌ آوردند وبر حضرت‌ ريختند.وقتي‌ به‌ هوش‌آمدفرمود:اي‌ فاطمه‌!بعد از تو خود را به‌ چه‌ شخصي‌ تسلي‌'ّ دهم‌؟ بعد از انتشار خبر شهادت‌ حضرت‌ فاطمه‌(س‌) در مدينه‌،مردان‌ وزنان‌ همه‌ گريان‌ شدند ودرمصيبت‌ آن‌ حضرت‌،شيون‌كنان‌ بسوي‌ خانه‌ آن‌ بانو،دويدند.زنان‌ بني‌ هاشم‌ در خانة‌ آن‌حضرت‌ جمع‌ شدند واز صداي‌ شيون‌ آنها مدينه‌ به‌ لرزه‌ درآمد.

ام‌ّ كلثوم‌ نزد قبر رسول‌ خدا(ص‌)رفت‌ وگفت‌: پدرجان‌!اي‌رسول‌ خدا!امروز مصيبت‌ تو بر ما تازه‌ شد وامروز تو از دنيارفتي‌!ودختر خودرا با خود بردي‌.

مردم‌ درمقابل‌ خانة‌ حضرت‌ جمع‌ شده‌ وگريه‌ مي‌ كردند ومنتظر تشييع‌ جنازه‌ بودند.دراين‌ موقع‌ ابوذر بيرون‌ آمدوگفت‌:تشييع‌ جنازه‌ امروز به‌ تأخير افتاده‌ است‌.«1» نقل‌ شده‌ است‌ كه‌ در هنگام‌ غسل‌ دادن‌ بدن‌ مقدّس‌فاطمه‌(س‌)،اسماء آب‌ مي‌ ريخت‌ وعلي‌(ع‌)از زير لباس‌،غسل‌ مي‌ داد.ناگاه‌ علي‌(ع‌)دست‌ از غسل‌ كشيد وسر به‌ ديوارگذاشت‌ وهاي‌ هاي‌ شروع‌ به‌ گريه‌ كردن‌ نمود.

اسماء گفت‌:شما خود به‌ بچه‌ ها سفارش‌ نموديد كه‌ درحضورديگران‌،خوددار باشند وبي‌ تابي‌ نكنند.چرا خودتان‌ بي‌ تاب‌شده‌ ايد؟ فرمود:درحين‌ غسل‌،دستم‌ به‌ محل‌ شكستگي‌ پهلوي‌ فاطمه‌رسيد ونتوانستم‌ خودداري‌ بكنم‌.

وقتيكه‌ شب‌ شد،علي‌(ع‌)،حسنين‌(ع‌)،عمار،ابوذر،سلمان‌وگروهي‌ از بني‌ هاشم‌،بر بدن‌ فاطمه‌(س‌)نماز خواندند و غريبانه‌ اورا تشييع‌ وسپس‌ دفن‌ كردند.دراطراف‌ قبر او هفت‌قبر ديگر ساختند تامحل‌ قبرش‌ مخفي‌ باشد واز طرف‌دشمنان‌ مورد هتك‌ حرمت‌ قرار نگيرد! آمده‌ است‌ وقتي‌ علي‌(ع‌) از كفن‌ كردن‌ فاطمه‌(س‌)فارغ‌شد،فرزندان‌ زهراء وهمچنين‌ فضّه‌،خادمه‌ آن‌ بانو را صدازد تابراي‌ آخرين‌ بار فاطمه‌(س‌)را ببينند وبا او وداع‌ نمايند.فرمود:

1 ـمنتهي‌ الامال‌