تسويس نموده و در رسيدن به صلاحيت كمالىاش تربيت كند، همچنين او را تدبير كرده و در طريق خير و سعادت قرار دهد وگرنه در همان مرتبه حيوانى باقى مانده و از نعيم دايمى محروم خواهد بود.1
از سوى ديگر، وى با تأكيد بر ضرورت زندگى اجتماعى انسانها بر آن است كه «انسانها محتاج به تمدن و اجتماع و تعاون مىباشند، زيرا كه نمىتوانند به تنهايى زندگى كرده و تدبيرات مختلف زندگى را بدون همكارى ديگر همنوعان خود، متولّى شوند، بلكه نيازمند همكارى و يارى ديگران هستند؛ از اينرو است كه تعدّد و تحزّب در ميان آنها پديد مىآيد و زندگى مدنى شكل مىگيرد. و در اين زندگى اجتماعى، آنان در معاملات و مناكحات و جنايات، نيازمند قانونى مىشوند كه محل رجوع همگان باشد و عدل را در ميان همه آنها حكمفرما سازد.»2 اين قانون از نظر وى، همان شرع و عرف است كه اگر مشتمل بر سلطنت و قدرت باشد سياست ناميده مىشود.3
بنابر آنچه گذشت، سياست از نظر فيض كاشانى، عبارت است از:
1. تسويس و تربيت انسان بهمنظور رسيدن به صلاحيت كمالى وجود.
2. قرار دادن انسان در طريق خير و سعادت4.
3. اهتمام بر تدبير معاش و معاد انسانها5.
4. جمعآورى افراد بشر در نظامى شايسته جماعات بشري.
5. استعمال عقل عملى و تهذيب اخلاق، چه سائس از خارج باشد،
1. همان. 2. همان، ص 338. 3. همان، آيينه شاهى، ص 160؛ و ضياءالقلب، ص 176. 4. علماليقين، ص 340. 5. همان، الوافى، ج 3، ص 657.