اندیشه سیاسی فیض کاشانی

علی خالقی

نسخه متنی -صفحه : 148/ 21
نمايش فراداده

‌ تسويس نموده و در رسيدن به صلاحيت كمالىاش تربيت كند، هم‏چنين او را تدبير كرده و در طريق خير و سعادت قرار دهد وگرنه در همان مرتبه حيوانى باقى مانده و از نعيم دايمى محروم خواهد بود.1

از سوى ديگر، وى با تأكيد بر ضرورت زندگى اجتماعى انسان‏ها بر آن است كه «انسان‏ها محتاج به تمدن و اجتماع و تعاون مىباشند، زيرا كه نمىتوانند به تنهايى زندگى كرده و تدبيرات مختلف زندگى را بدون هم‏كارى ديگر هم‏نوعان خود، متولّى شوند، بلكه نيازمند هم‏كارى و يارى ديگران هستند؛ از اين‏رو است كه تعدّد و تحزّب در ميان آن‏ها پديد مىآيد و زندگى مدنى شكل مىگيرد. و در اين زندگى اجتماعى، آنان در معاملات و مناكحات و جنايات، نيازمند قانونى مىشوند كه محل رجوع همگان باشد و عدل را در ميان همه آن‏ها حكمفرما سازد.»2 اين قانون از نظر وى، همان شرع و عرف است كه اگر مشتمل بر سلطنت و قدرت باشد سياست ناميده مىشود.3

بنابر آن‏چه گذشت، سياست از نظر فيض كاشانى، عبارت است از:

1. تسويس و تربيت انسان به‏منظور رسيدن به صلاحيت كمالى وجود.

2. قرار دادن انسان در طريق خير و سعادت4.

3. اهتمام بر تدبير معاش و معاد انسان‏ها5.

4. جمع‏آورى افراد بشر در نظامى شايسته جماعات بشري.

5. استعمال عقل عملى و تهذيب اخلاق، چه سائس از خارج باشد،

1. همان.

2. همان، ص 338.

3. همان، آيينه شاهى، ص 160؛ و ضياءالقلب، ص 176.

4. علم‏اليقين، ص 340.

5. همان، الوافى، ج 3، ص 657.