مقام چنين است گفت اباحه است. گفتم اوّلا به نيّت اجرت مىگيريد و ثانيا اباحه مملِّك نيست، پس [اگر] اين پول را به قبائى صرف نماييد، نماز شما در آن باطل است. به جهت اين كه مال غير است منتقل به شما نشده. عجز بهم رسانيد و سكوت كرد.
پس اگر اباحه ناقل بود البتّه تمسّك به آن مىكرد (1) و صيغه اباحه اين است كه بگويد: «أبحتك أكل هذا الخبز و السّكنى فى هذا البيت».
يعنى: مباح كردم تو را خوردن اين نان و ساكن شدن در اين خانه را.
پس مباح له بگويد: «قبلت (2) الاباحة كما ذكرت».
يعنى: قبول كردم اباحه را به آن قسمى كه مذكور شد. و لفظ ضرور [ى] نيست بلكه در قلب نيز مباح نمايد و او قبول كند، كافى است (3) و اگر ردّ كند باطل مىشود.
و معنى وى [آن] در شرع تحبيس اصل و تسبيل منفعت (4) است. يعنى
(1) عدم تمسّك او دليل مطلب نمىشود، شايد ندانسته يا فراموش كرده باشد. شرح
(2) ذكر قبول در اباحه و او را در ضمن ايقاعات ذكر كردن منافات دارد كما لا يخفى.
(3) اين اشكال دارد بلكه بايد با لفظ يا فعل بوده باشد كه دالّ بر رضاى قلبى بوده باشد.
(4) و اطلاق منفعت هم گفتهاند و اطلاق و تسبيل در معنى قريب به يكديگر هستند و آن چه در حديث وارد شده، تسبيل هست. قال (صلّى الله عليه وآله وسلّم): «حبس الأصل و سبّل الثمرة» و التحبيس مبالغه حبس است و وقف در لغت بمعنى نگاه داشتن و ايستادن هر دو آمده است. يعدّي و لا يعدّي يقال: وقفت الدّابة و وقفتها» يعنى ايستاد دابّه يا من او