از جمله عوامل مؤ ثّر در نظم فكرى انسان ، رعايت نظم در رفتار فردى و اجتماعى است . كسى كهدر تـمـامـى كـارهـايش پايبند به نظم است ، افكار گوناگونش نيز از يك طبقه بندى و تنظيمخـاصـى بـرخـوردار شـده ، بـا داشـتـن ايـن ويـژگـى بـرجـسـتـه و پـسـنديده ، پله هاى رشد وكمال را بهتر و سريع تر طى خواهد كرد.
امام خمينى (س )، نظم فكرى را نتيجه نظم در رفتار دانسته ، مى فرمايد:
اگـر در زنـدگـى مان ، در رفتار و حركاتمان نظم بدهيم ، فكرمان هم بالطبع نظم مى گيرد،وقتى فكر، نظم گرفت يقيناً از آن نظم فكرى كامل الهى برخوردار خواهد شد.(245)
كـسـى كه در زندگى خود منظّم است و كارهايش را براساس يك برنامه ريزى حساب شده انجاممـى دهـد، در بـرخـورد بـا ديـگـران نـيـز نـظـم را رعـايـت كـرده ، از تـلف شـدن وقت و عمر آنانجلوگيرى مى كند، زيرا با اجراى نظم و سامان دادن فعاليت هايش ، موجب خواهد شد كه ديگراندر مدّت زمانى كه با او هستند، بيشترين بهره را برده ، عمرشان پربارتر گردد.
فـردى كـه زنـدگـى ، رفتار و حتى فكرش را منظم كرده و به اين ويژگى پسنديده ، آراسته شـده اسـت ، الگـوى مؤ ثرى براى ديگران بوده ، از همين راه آنان را به اجراى نظم و انضباطدر كارها وامى دارد.
به همان اندازه كه نظم و انضباط منشاء آثار و بركاتى است ، بى نظمى نيز پيامدها و نتايج ناهنجارى را در پى دارد كه برخى را به اختصار برمى شمريم :
رعـايـت نـكـردن نـظـم در رفـتـار فـردى و اجـتـمـاعـى ، هـرج و مـرج و نـابـسـامانى كارها را بهدنـبـال دارد و انـسـان را از دستيابى به نتيجه مطلوب بازمى دارد؛ كسى كه به برنامه ريزىاهميتى نمى دهد، رفت و آمدش با ديگران را به نظم درنمى آورد، به موقع در جلسات سخنرانىو درس حـاضـر نـمـى شـود، بـدون هـمـاهـنـگـى و وقـت قبلى مزاحم ديگران ، بويژه شخصيت هاىبـرجـسـتـه ـ كـه هـر لحـظـه عـمـرشـان بـراى جـامـعـه مـفـيد است ـ مى شود و... چنين شخصى بهدليـل بـى نظمى در كارهايش به نتيجه مطلوب دست نمى يابد و همواره در زندگى دچار هرج ومرج و سردرگمى بوده ، جامعه را نيز به اين سو خواهد كشاند.
امام امت (س ) بى نظمى را آفت بزرگى مى داند كه موجب فساد در كارهاست :
بدون نظم يك امرى تحقق پيدا نمى كند يعنى فاسد مى شود.(246)
انسان موجودى اجتماعى است و نيازمند داد و ستد، رفت و آمد، نشست و برخاست و... با ديگران استو بـراى اينكه بتواند عضو مفيد و مؤ ثرى در جامعه باشد، بايد مواظب عملكرد خود ـ بويژه درارتباط با جامعه ـ بوده ، شخصيت و اعتبار اجتماعى اش را حفظ كند.
از جـمـله عـوامـلى كـه شـخـصـيـت اجـتـمـاعـى انسان را خدشه دار مى كند، بى نظمى در كارها و دربرخورد با ديگران است ، چرا كه افراد جامعه به روشنى درمى يابند كه فرد بى انضباط ونـامـنظم ، موجب هرج و مرج در كارها و هدر رفتن وقت و عمر آنان شده ، از پيشرفت و ترقى شانجـلوگـيـرى مـى كـنـد. بـه هـمـيـن دليـل او را از مـيـان خـود رانـده ، بـرايـش ارزش چـنـدانـىقائل نمى شوند.