دشمن امام حسن، معاويه بود و دشمن امام حسين، يزيد و براى روشن شدن تفاوت ميان اين پدر و پسر، شهادت تاريخ كه پسر را (كودنى احمق) و پدر را (هشيارى تيزبين) - و بگمان بعضى: نابغه ئى در تيز هوشى - معرفى كرده بسنده است.خصومت اين دو دشمن با حسن و حسين، مربوط به شرائط و اوضاع همزمان، نبود اين دنباله ى خصومت فيما بين بنى هاشم و بنى اميه بود كه ساليان درازى از عمر آن ميگذشت.در تمام اين مدت، حتى يكروز هم نبود كه بنى اميه هموزن و همطر از بنى هاشم باشد، وضع وى در برابر بنى هاشم، وضع دشمن حقيرى بود كه از رقيبى نيرومند واهمه داشته و با وى خصومتى بى امان ميورزد و همين امر موجب شد كه نام امويان در برابر نام بنى هاشم، ابتدا بر سر زبان مردم و سپس بر قلم مورخان و واقعه نگاران جارى گردد وگرنه چگونه ميتوان طغيان هوس را با فضيلت ايده آل و پليدترين نسب ها را با آنانكه گواه پاكدامنى شان قرآن است در يك رديف آورد و چگونه رواست كه آن مجسمه هاى شهوت و قدرت پرستى وانحصار طلبى و گناه را با مردمى كه مظهر ملكات عقلى و اخلاق برتر و عنصر پاك اند، معلمانى كه فكر انسانى را در سطحهاى عالى فرهنگ و معرفت مستقر ساخته و بر ذخائر و فرآورده هاى استعداد انسانى، ثروت هنگفت و پايان ناپذير افزودند، يعنى با بنى هاشم آن پيام آوران نور و روشنگران جهان، مقايسه كنيم؟