وضع ترتيب لشكر عثمانى - سفرنامه حاج علی خان اعتماد السلطنه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سفرنامه حاج علی خان اعتماد السلطنه - نسخه متنی

علی بن حسین حاجب الدوله؛ به کوشش: سید علی قاضی عسکر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تاريخ مختصر راجع به شاماتبعد از طوفان، اين خطه را قبائل «كنعانيه» آباد نمودند، بعد طايفه اى از «عمالقه» كه در «مكه» از «جرهمى»ها شكست خورده، متفرق شده بودند، در سال (1560) قبل از ميلاد به آن حوالى آمده، كوهستانات اين مملكت را، براى خودشان مسكن اتخاذ كردند، و طايفه «اراميان» از «ساميان» نيز، در سال (1558) قبل از ميلاد، از «عراق» كوچيده به اين مملكت آمده، بعضى بلاد سواحليه را اختيار كرده، بعضى هم در خود «دمشق» جا گرفته، شهر «صور» و «دمشق» و «عكا» و «صيدا» و «بيروت» و «بيلوس» و «طرابلس» را بنا نمودند

، از اين طايفه، آنها كه در سواحل بودند در فن كشتيبانى، «انگليسى»هاى زمان خودشان مى بودند، و با تمامى ملل «ساحليّه» مراوده تجارتى داشتند، چون خرما را از براى فروش، اين طايفه به «يونان» ادخال نمودند و «يونانيان» خرما را نمى شناختند، از اين ها اسمش پرسيدند، جواب «فينيكو» را شنيدند و اين طايفه را «فينيكيان» يعنى «خرما فروشان» ناميدند.

«يوشع(عليه السلام)»، كه بعد از وفات «حضرت موسى» زمام اداره «بنى اسرائيل» را بدست آورد، از سال (1605) قبل از ميلاد، الى (1580) قبل از ميلاد، با حكم داران طوايف مسكونه در «سوريه» جنگيده، بر سى و يك حكم دار غالب آمد، و اهالى «اردن» و چند ناحيه را پريشان به نواحى اطراف كرده، «بنى اسرائيل» را هم در اين مملكت اسكان نمود.

تا به زمان سلطنت «حضرت داود»، حكم داران اين مملكت با «بنى اسرائيل» زد و خورد داشتند، ملك «شاوول» كه در جنگ «عمالقه» كشته، و «حضرت داود» پادشاه شد، از سال (1068) الى (1029) قبل از ميلاد، با حكم رانان اين مملكت جنگيده، تمامى اهالى اين خطه را خراج گذار دولت «بنى اسرائيل» نمود، تا به وفات «حضرت سليمان» اينها خراج گذار بودند. ولى «هَدَدْ» پسر «پادشاه ارام» از قتل عام «حضرت داود» خلاصى يافته و التجا به «فرعون» نموده، و خواهر زن «فرعون» را به زنى گرفته بود، بعد از وفات

«حضرت داود» به «شام» آمده، در «دمشق» بر تخت پادشاهى جلوس كرد و هميشه ب«حضرت سليمان» مخالفت مىورزيد، چه «مصريان» معاونت به «هَدَدْ» مى كردند.

«رحبعام بن سليمان(عليه السلام)» كه در «بيت المقدس»، براورنك(1) سليمانىجلوس كرد، ماليات رعيت خود را كه در زمان سلطنت «حضرت سليمان» از سنگينى آن شاكى بودند دو مقابل افزود، هر چه امناى دولت به دو نصيحت كردند نپذيرفت، «يوربعام» حاكم قدس، كه در زمان سلطنت «حضرت سليمان» تقصيرى كرده، و به «مصر» التجا نموده، دختر «شيشاق» از «فراعنه» را گرفته بود، به يارى «مصريان»، تفرقه در ميان «اسرائيليان» انداخت، و ده «سبط بنى اسرائيل» را با خود ساخته، با «هَدَد» هم اتفاق نموده، با «رحبعام» پسر «سليمان(عليه السلام)» جنگيدند، در سال پنجم پادشاهى «رحبعام»«شيشاق» نيز با قشون «مصر»، هجوم به مالك «رحبعام» آورده تاخت، حتى ظروف و آلات جزئيه و دينيه، كه «حضرت سليمان»، از طلا و نقره ساخته و به «بيت المقدس» گذارده بود تاراج كرد.

«آساى» كه در «اورشليم» پادشاه شد، از جنگ هاى پى در پى «پادشاه بنى اسرائيل» به ستوه آمده، سفيرى با مبلغ خطيرى به درگاه «بن هدد» «پادشاه دمشق»، و «ارام حراّن» فرستاد، و استدعاى حمايت نمود.

«بن هدد» اتّفاقى با «پادشاه بنى اسرائيل» داشت، به هم زده در سال (944) قبل از ميلاد، هجوم به ممالك «بنى اسرائيل» برده تاخت، و اين زد و خورد فيمابين «فلسطينيان» و «بعلبكيان» و «شاميان» و «لبنانيان» (214) سال دوام داشت.

در سال (730) قبل از ميلاد «پول» مَلِكِ «آشور»، قشون به «شامات» كشيده چاپيده، حتى هزار قنطار نقره، از «ميخم» پادشاه بنى اسرائيل گرفت، از «شامات» بيرون رفت. اما بعد از (13) سال يعنى در سال (713) قبل از ميلاد «تگلثيف لثر»، فرزند و جانشين «پول بعل زارفول»، پادشاه «آثور» هجوم به اين مملكت آورده تاخت، و اهالى چندين بلاد معتبر را اسير كرده به «بابل» برد.

در سال (709) قبل از ميلاد، «بخت النّصر» اوّل بعد از فتح «مصر» به «شامات» آمد و

1 ـ تخت و سرير پادشاهى

تاخت، و آنگاه كه به «فلسطين» رسيد و بناى تاخت را گذاشت، حضرت «اشعيا(عليه السلام)»نفرين كرد، ناخوشى سخت به اردوى آنها افتاد، لشگرش هلاك شد، اما در سال (706) قبل از ميلاد، باز قشون به اين حوالى كشيده، «سوريه» و «فلسطين» و «مصر» را فتح، و داخل دائره متصرفات خود نمود.

در سال (646) قبل از ميلاد «ستاخريب» ملك «آشور و بابل»، اردوى معتبرى به «سوريه» و «فلسطين» فرستاد، اين اردو بعد از تنبيهِ اهالىِ عاصيه «سوريه»، رو به «فلسطين» كرد، يهودى ها ديدند نمى توانند بجنگند، طريق حيله را گرفته «يوديت» نام دختر بسيار خوشكلى را، پيش «حرلوفرن» سردار اين اردو فرستادند، سردار عاشق اين دختر شد، دختر نيز اظهار صداقت نمود، شبى زياده از عادت، به سردار شراب داد، مست و بى هوش ساخت و او را كشت، يهودى ها نيز، على الغفله هجوم برده، اردوى بى سپهسالار را منهزم و پريشان ساختند.

اما در سال (589) قبل از ميلاد، لشكر گرانى، به «شامات» و «فلسطين» آورده، عُصاة(1) را تنبيه نمود، و سه سال «قدس» را محاصره كرده حرباً گرفت، و «بنى اسرائيل» را به اسارت به ساحل برد، «كيخسرو» كه در سال (560) قبل از ميلاد بر تخت پادشاهى جلوس كرده، شروع به فتح ممالك نمود، تمامى «سوريه» و «فلسطين» را هم فتح كرده، الحاق به ممالك «كيانيان» نمود، در سال (329) قبل ميلاد، «اسكندر مقدونيائى»، از «كيانيان» استرداد كرد، و در سال (301) قبل از ميلاد «عيسى(عليه السلام)»، «هلوكوس نيكاتور» اين مملكت را فتح و الحاق به ممالك «دولت سلوسيد» نمود، اما اين مملكت زياده از (230) سال در تصرف آنها نمانده، به دست «قياصره» «رومية الكبرى» افتاد، در سال (205) ميلادى، «آل جفنه»، از طايفه «سباى»، يمن، از خرابى «سيل العرم» از «يمن» گريخته، به «سوريه» آمده، دولت «غسانيه» را تحت حمايت «قياصره» تشكيل كرده اند.

در سال (259) ميلادى «شاپور اول ساسانى» اين مملكت را از تحت تصرّف «والارين» امپراطور در آورد، اما در زمان دولت «ساسانيان»، بدون منازع، در دست دولتى نمانده،گاه «ايرانيان» گاه «يونانيان» اين خطه را تصرف مى كردند.

1 ـ شورشيان و سركشان

در سال چهاردهم هجرى «ابوعبيدة بن الجراح» و «خالد بن وليد»، به تدريج تمامى «شامات» را فتح كرده، داخل در ممالك اسلام نمودند.

در سال (61) «معاوية بن ابى سفيان»، (بنا به نگارش صاحب جهان نما)، يعنى «كاتب چلبى» تغلّباً(1) ضبط كرده، «دولت امويه» را تأسيس نمود، و از اين طبقه پانزده نفر تا سال (132) پادشاهى كرده، در هجوم «عباسيان» منقرض شدند.

در سال (132)، «شامات» از ممالك «خلافت عباسيه» محسوب گرديد، «بنى طولون» كه در سال (254) در خلافت «المعتّز» در «مصر» ولايت يافتند، «شامات» را هم ضبط كردند، اما بعد از (38) سال باز «آل عباس» ضبط نمود، در سال (290) قرامطه، «شامات» را تاخته، از قتل و نهب كوتاهى ننمودند.

در سال (323)، «الرّاضى» خليفه «شامات» و «مصر» را، به «اخشيد بن طغج» داد، تا به سال (358) اين مملكت در تصرف «اخشيديان» بود.

در سال (259) از جانب «المعز لدين الله» «خليفه علويه» ضبط گرديد.

در سال (414) دولت «بن مرداس»، در «حلب» تشكيل يافت، و در سال (467)، «خطّه شاميّه» به دست «سلاجقه» افتاد.

در سال (493) مجاهدين فرنگ، «بيت المقدس» و بعض بلاد اين خطّه را، حرباً استيلا كردند، در سال (499) ولايت «شام» را امير «طغتكين» ضبط نمود، در سال (511) دولت «بنى ارتق» در «حلب» استقلال به هم رسانيد، و در سال (523) «عماد الدين زنگى»، «حلب» را متصرف گشت، و در سال (549) «نور الدّين شهيد»، «شام» را استرداد كرد، چون اغلب بلاد «شامات» و «ديار بكر» به دست مجاهدين فرنگ افتاده بود، اين پادشاه با حشرات اهل صليب جنگ هاى سخت كرده، پنجاه قلعه استرداد، و در «شام» يك دار الشفا بنا فرمود و (حمامة الهوادى = كبوتر نامه) تربيت كرد.

در سال (570) «سلطان صلاح الدين يوسف»، در «مصر» و «شام» دولت «ايوبيّه» را تشكيل كرد، و بعد از جنگ هاى سخت حياتى و مماتى، پاى شوم مجاهدين صليب را از ممالك اسلام بريد.

1 ـ به چيرگى

در سال (643) قشون «خوارزميان»، به قدر پنج ماه «شام» را محاصره نمود، و در سال (648) «معزّ الدّين ايپك»، دولت «مملوكيه» را تأسيس كرد، در سال (658) قشون «هلاكوخان» بعض بلاد «شامات» را غارت كرده، در جنگ «دير جالوت»، از «مصريان» شكست فاحش خورده، برگشتند و دولت «ايوبيّه» در اين مملكت منقسم به چند حكومت گشت، اما «ملك مظفّر»، بعد از شكست دادن قشون «هلاكو خان» «شام» را ضبط كرد، در سال (784)، دولت «چراكسه» در «مصر» استقلال يافته، «شامات» را هم متصرف شدند، در سال (922) بعد از «ملحمه» «مرج دابق»، «سلطان سليم الاوّل»، الملقّب به «ياوز» عثمانى، از دست «چراكسه مصر» استرداد نمود، كه از آن روز الى امروز، اين مملكت در تحت تصرف آن دولت است. (انتهى)

«مشير اردو نامق پاشا» كه سرداربيست وپنج هزار و سيصد نفر قشون سواره و پياده وتوپخانه، باهفتادارّاده توپ مى باشد، واورا سردار«اردوى عربستان»مى گويند و«عربستان» عبارت است از: «شامات» و «حلب» الى سر حدّ «ديار بكر»، و «ديار بكر» داخل «اناطولى» است، و «دولت روم» (پنج اردوى مستعد هميشه دارد كه هر اردوئى تحقيقاً بيست وپنج هزار وسيصد نفر نظام سواره و پياده توپچى، و هفتاد ارّاده توپ است.

(اردوى اوّل): دار السّعادة، يعنى قراول مخصوص پادشاه، سرباز خانه شان در عمارت سلطانى; سردارشان «محمد امين پاشا»، همه روزه مشق دارند.

(اردوى دويم): «اسكدار»، در خود «اسلامبول» است، هشت ماه بايد در چادر باشند، و چهار ماه در ميان قشلا (به معنى سرباز خانه)

سيّم «اردوى روميلى»، كه مملكتى است مثل «خراسان» يا «فارس»چهارم: «اردوى اناطولى». پنجم: «اردوى عربستان»

سواى اردوى مزبور، دو هزار قشون از «عراقق عرب»، يعنى «بغداد» و «بصره» و «سليمانيه» و شهر «زور» و «كربلا» و «نجف»، و شش هزار قشون از «حجاز»، يعنى «مكه» و «مدينه» و «جده»، و هفت هزار قشون متفرقه دارد، روى هم رفته اين قشونها موافق يك اردو مى شود، اردوى ديگر در ميان كشتى است كه آن را«اردوىبحريه»مى گويند، عددشان همان بيست و پنج هزار و سيصد نفر است، ولى هزار و دويست ارّاده توپ دارند، وجيره مواجب آنها مساوى، و نيمِ ساير قشون است، همچنين احترام «قپودان پاشا».

وضع ترتيب لشكر عثمانى

اما مدّتى است، وضع ترتيب و تقسيمات «قشون عثمانى» تغيير يافته، و امروز از قرار ذيل است:

اداره عسكريه اين دولت، منقسم به هفت اردو است، هر اردو منقسم به چند (فرقه= تومان) و هر فرقه نيز منقسم به دو (لواء)، و هر «لواء» مركب از دو (آلاى = رژيمان) و هر «رژيمان پياده»، عبارت از چهار (طابور = فوج) و هر «فوج»، متشكل از هشت (بلوك = دسته) و هر «دسته» نيز عبارت ده (طاقم دهه)، و هر «دهه» نيز مرتّب از ده نفر است، اما «رژيمان سوار»، عبارت از شش (بلوك = دسته)، و هر «دسته» نيز عبارت ده دهه است.

اما هر «رژيمان» توپچى، عبارت از چهار فوج توپچى، و يك فوج (نقليه طابورى = فوج نقاله)، و يك طاقم (جنجانه چى = قورخانه چى) است، كه هر «فوج توپچى» عبارت از نه دسته، و هر دسته، داراى سه (تبارى توپ، كه هر تبارى عبارت از شش توپ است.

اما «قورخانه چيان»، مركب از دويست نفر، «فوج نقاله» نيز مركب از هشت دسته و مانند پياده است، افواج مهندس و نشان جى ها نيز، مانند افواج پياده است، اداره عسكريه هر اردو، محوّل به عهده يك نفر (مشير = مارشال)، و اداره هر فرقه نيز مفوّض(1) به عهده يك نفر (فريق = امير تومان است)، و فرمان لوا (مير لواء = مير پنجه) كه اين سه منصب، لقب پادشائى، و مشير فريق، عنوان (جنابى) دارند.

درهرالاى يك (ميرالاى=سرتيب دوّم) ويك(قايم مقام=سرتيب سوم) فرمانده است.

امور اداره هر فوج از (بيك باشى = سرهنگ) و هر دسته از (يوزباشى = سلطان)، و هر دهه از (اونباشى = دهباشى) مسئول است! و مقدار موجود اردو از قرار ذيل:

اردوى اول

مركز اين اردو «اسلامبول»، و عبارت از هشت «الاى پياده»، و يك «الاى اطفائيه»، و شش «الاى سواره»، و دو «الاى توپچى» سيار، و دو «الاى توپچى» باستيان هاى چتالجه، و

1 ـ واگذار شده

دو فوج نشانجى حاضر ركاب، و هشت الاى پياده از درجه اول، و هشت الاى پياده از درجه ثانى، قشون ذخيره است.

اردوى دوّم

مركز اين اردو شهر «اورته» واقعه در «روم ايلى»، و عبارت از هشت «الاى پياده» و شش «الاى سواره»، و يك «الاى توپچى» سيار، و دو «فوج نشانجى» حاضر ركاب، و هشت «الاى پياده» از درجه اول، و هشت «الاى پياده» از درجه ثانى ذخيره است.

اردوى سيّم

مركز اين اردو، شهر «مناستر» واقعه در «روم ايلى»، و عبارت از هشت «الاى پياده»، وچهار«الاى سواره»،ويك«الاى توپچى» سيار،ويك«الاى توپچى قلعه»ودوفوج «نشانجى» حاضرركاب، وهشت «الاى» ازدرجه اول، وهشت «الاى پياده» از درجه ثانى ذخيره است.

اردوى چهارم

مركز اين اردو شهر «ازرنجان»، تابع ولايت «ارزنة الروم» در «اناطولى»، و عبارت از هشت «الاى پياده» و چهار «الاى سواره»، يك «الاى دو فوج» توپچى سيار، و يك «الاى توپچى قلعه»، و دو «فوج حاضر ركاب»، و هشت «الاى پياده» از درجه اول، و هشت «الاى پياده» از درجه ثانى ذخيره است .

اردوى پنجم

مركز اين اردو «شام» در «عربستان»، و عبارت از هشت «الاى پياده» و شش «الاى سواره»، و يك «الاى توپچى» سيار، و يك «فوج توپچى قلعه»، و دو فوج «نشانجى حاضر ركاب»، و هشت «الاى پياده» از درجه اول، و هشت «الاى پياده» از درجه دوم ذخيره است.

اردوى ششم

مركز اين اردو «بغداد» در «عراق»، و عبارت از هشت «الاى پياده»، و شش «الاى

سواره»، و يك «الاى توپچى سيار»، و دو «فوج نشانجى حاضر ركاب»، و هشت «الاى پياده» از درجه اول، و هشت «الاى پياده» از درجه ثانى ذخيره است.

/ 24