به نظر مىرسد متون دينى به تناسب مورد سخن، نقشهاى متفاوتى ايفا مىكنند كه به منظور استفاده صواب از همه ماثورات، توجه به اين نقشها و طبقهبندى آنها ضرورى است. 1-2. ارشاد در مواردى كه عقل آدمى مستقل از وحى قادر به درك و اثبات مسالهاى باشد، اگر وحى سخنى بگويد، نقش آن ارشاد به حكم عقل و تاييد آن است. اثبات وجود خدا از طريق آيات تكوينى و نظم حاكم بر آنها و حدوثشان، از همين قبيل است. در اين گونه موارد، وحى در صدد تقويت موضع عقل و پافشارى بر توجه به اين گونه اثبات عقلى خصوصا در موضع احتجاج و جدال احسن است. در پارهاى موارد، وحى گذشته از اين كار حكم عقل را توضيح داده و برخى لوازم آن را كه به طور معمول بدان توجهى نمىشود بيان مىكند. 2-2. تذكر تذكر به معناى يادآورى مسالهاى فراموش شده است،21 خواه اين مساله قبلا با قلب درك شده باشد، خواه باعقل و يا حس; مورد آن نيز اعم است از اين كه آدمى بدون اين تذكر،مساله فراموش شده را به خاطر بياورد، و يا اين گونه نباشد. هرچند مورد اخير، يعنى يادآورى مسالهاى كه انسان بطور متعارف از آن غفلت دارد، از اهميتبيشترى برخوردار است. از آنجا كه از ديدگاه منابع اسلامى، روح انسان قبل از ورود به جهان كنونى و تعلق به بدن جسمانى، عالم بلكه عوالمى را پيموده و متحمل معارف و حقايقى گرديده، كه از همه مهمتر معرفتحقيقى و كامل خداست،22 بنابراين تذكر و يادآورى اين معارف، نقش اساسى در دين و معارف دينى دارد و از اين روست كه قرآن تذكر را به عنوان وظيفه و نقش اصلى پيامبران و كتابهاى آسمانى معرفى مىكند: «فذكر انما انت مذكر»23 «و ما هى الا ذكرى للبشر»24 امام على(ع) در خطبه اول نهجالبلاغه تذكر و يادآورى نعمت فراموش شده و بازخواست وفا به ميثاق فطرت پيمان الست را از وظايف رسولان و پيامبران برمىشمرد: فبعث فيهم رسله و واتر اليهم انبيائه، ليستادوهم ميثاق فطرته و يذكروهم منى نعمته. به قرينه احاديث ديگر، اين قسمت از حديثبه يادآورى معرفت قلبى مربوط مىشود،25 همان گونه كه قسمتبعدى حديثيعنى جمله «يثيروا لهم دفائن العقول»، به يادآورى و برانگيختن معرفتهاى عقلى اشاره دارد. به نظر مىرسد كه بسيارى از آيات قرآن و احاديث معصومان، خصوصا در خداشناسى، نقش تذكر را در اقسام مختلف آن، ايفا مىكنند و جنبه تعبدى يا استدلالى ندارند. 3-2. تعليم وجدانى گاه انسان قادر است مسالهاى را درك كند اما بطور متعارف نيازمند كمك معلم است. براى مثال مىتوان از تعليم معادلات مشكل رياضى و حل قضاياى پيچيده هندسى نام برد كه دانشآموزان بطور معمول بدون راهنمايى قادر به درك آن نيستند، اما پس از تعليم استاد، خود، راه حل را وجدان مىكنند و لذا اگر استاد راه حل را انكار كند و آن را غلط معرفى كند، هيچ يك از اين دانشآموزان سخن او را نمىپذيرند. از اين رو، اين نوع تعليم، تعليم تعبدى نيست و مىتوان آن را تعليم وجدانى ناميد. تفاوت اين مورد با ارشاد اين است كه در ارشاد به عقل، عقل بدون كمك ديگران، مساله را درك مىكند. اما در اينجا بطور متعارف، انسان نمىتواند به تنهايى مساله را وجدان كند. به نظر مىرسد بسيارى از سخنان وحى و سنت در زمينه انسانشناسى در ابعاد مختلفش و بخصوص بحث جبر و اختيار از همين نوع است. 4-2. تعبد در مواردى كه انسان مطلقا قادر به درك مسالهاى نيست، سخن وحى تعبدا پذيرفته و تصديق مىشود. آدمى پس از تصديق خداى متعال به عنوان يگانه معبود، لازم استبنده او باشد و لازمه اين بندگى و تعبد، اين است كه سخنان او را تصديق كند. اين گونه موارد، «غيوب» ناميده مىشود. براى مثال اين مساله كه قبل از جهان كنونى، آيا جهان ديگرى بوده، و آيا روح انسان قبل از اين جهان وجود داشته و اينكه چه وقايعى پس از مرگ رخ خواهد داد، در محدوده غيب، در نتيجه، جاى تعبد است. تصديق متون دينى در اين گونه موارد لازمه تصديق خدا و رسول او(ص) و انكار آن مساوق با انكار دين خواهد بود. نكته قابل توجه اينكه اكثر مسائل اعتقادى از جنبههاى متعددى برخوردارند، يعنى اصول و پايههاى مساله، عقلى و وجدانى، و فروع آن، تعبدى است. از همين جا، افرادى كه بدون رجوع به وحى خواستهاند به طور همه جانبه مسائل اعتقادى را حل كنند، گرچه در ابتداى سلوك فكريشان در اصول و اساس به معرفت صحيح دستيافتهاند، اما در ادامه كار از اين رو كه وجدانشان به نور وحى روشن نشده بود و در جزئيات مساله قادر به درك حقيقت نبودند، دچار مشكل و شبهه شدند و اين مساله تا بدانجا ادامه يافت كه در موارد وجدانى و حتى در مبانى عقلانى نيز از مسير صواب منحرف گشتند. تاريخ تفكر، كسانى را به نبوغ و قدرت فكرى افلاطون و ارسطو نمىشناسد; همين دو بزرگ در اساسىترين معارف از جمله مساله وحدانيتخدا و ارتباط با او، به انحراف افتادند.26 برطبق تحقيقات انجام شده، ارسطو در دوره اول تفكرش، به وحدت خدا اعتقاد داشته است; اما پس از آنكه در مباحث طبيعيات و مابعدالطبيعى دچار پارهاى مشكلات شد، اين مشكلات به مساله توحيد نيز سرايت كرد; او در دوره دوم تفكر دچار شك و ترديد گرديد و در مرحله سوم، به شرك گراييد و براى جهان،55 يا لااقل47 خدا بدين سان، كسى كه در پى معرفت و اعتقاد درست در همه ابعاد است، لازم استبه وحى بازگردد. اساسا مهمترين فلسفه وحى و دين نيز چنانكه در آيات و احاديث ديديم هدايت انسانها و رفع اختلاف در ميان آنان است.