25- و هر دو بسوى در دويدند (در حالى كه همسر عزيز، يوسف را تعقيب مىكرد و پيراهن او را از پشت پاره كرد و در اين هنگام آقاى آن زن را دم در يافتند! آن زن گفت:كيفر كسى كه نسبت به اهل تو اراده خيانت كند جز زندان و يا عذاب دردناك چه خواهد بود؟!.26- (يوسف) گفت او مرا با اصرار بسوى خود دعوت كرد و در اين هنگام شاهدى از خانواده آن زن شهادت داد كه اگر پيراهن او از پيش رو پاره شده آن زن راست مىگويد و او از دروغگويان است.27- و اگر پيراهنش از پشت سر پاره شده آن زن دروغ مىگويد و او از راستگويان است.28- هنگامى كه (عزيز مصر) ديد پيراهن او (يوسف) از پشت سر پاره شده گفت اين از مكر و حيله شماست كه مكر و حيله شما زنان عظيم است.29- يوسف! از اين موضوع صرفنظر كن، و تو اى زن نيز از گناهت استغفار كن كه از خطاكاران بودى.