آشنایی با حوزه فلسفی- عرفانی تهران (2) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آشنایی با حوزه فلسفی- عرفانی تهران (2) - نسخه متنی

عباس طارمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

جهان عبارت از آفريده هاي خداست بدون اينكه با خدا يكي باشد. خداوند محكوم و محدود به زمان نيست براي اينكه زمان فقط فاصله بين دو واقعه و دو حركت در اين جهان است و بخودي خود وجود ندارد و اگر آن دو واقعه و دو حركت نمي بود، زمان وجود نمي داشت. هرچه در اين جهان هست، از لحاظ علت وابسته به خداست همانطوريكه نور شمع از لحاظ علت وابسته به شمع است و اگر شمع نباشد نور وجود ندارد دنيا با خداوند جاويدان است اما با خداوند برابر نيست، زيرا دنيا از خداوند سرچشمه مي گيرد و نمي تواند با او برابر باشد. اما تا وقتي كه خداهست جهان نيز هست.

همانطوريكه ما هر قدر از سرچشمه روشنايي و از چراغ دور مي شويم، نور آن كمتر و مبهم تر مي گردد، به همان نسبت هرچه از ذات حق دور بشويم، تجليات حق كمتر و مبهم تر مي شود و بعبارت ديگر مظاهر و تجليات حق صورت مادي پيدا مي كند و مبدل به جسم مي گردد.

اين مراحل تدريجي، كه در طي آن نور و تجليات حق، مرتبه به مرتبه مبهم تر و خشن تر (مادي تر) مي شود موسوم است به قوس نزول و بطوريكه تا امروز شناخته شده، قوس نزول داراي هفت مرتبه مي باشد.

در آخرين مرتبه اين قوس نزول و در آخرين مرتبه اين پلّكان، انسان قرار گرفته ولي اين انسان يك مزيت دارد و آن اينكه مي تواند مراحل را طي كند، مرتبه به مرتبه بالا برود تا خود را به ذات حق كه مبدأ و منشأ همه چيز است برساند و اين مراتب يا پلّكان، كه انسان را به خداوند مي رساند، موسوم به قوس صعود است. براي طي قوس صعود بايد فلسفه را دانست و بعبارت ديگر، فايده فلسفه اين است كه انسان را راهنمايي مي نمايد كه چگونه مراتب قوس صعودرابپيمايد وخود رابه ذات حق برساند.

روح انسان اگر چه مربوط به جسم است اما مي تواند تربيت شود و وسعت بگيرد و از مرحله نازل مادي، خود را به حدّ اعلاي روحانيت يعني ذات حق برساند.

همانطور كه قوس نزول داراي هفت مرتبه مي باشد قوس صعود هم كه انسان را به ذات حق مي رساند (و از محيط دايره به مركز دايره واصل مي كند) داراي هفت مرتبه است و مراتب هفتگانه قوس صعود و نزول از اين قرار مي باشد:

قبل از ملاصدرا، عقيده داشتند كه اين انسانها كه هرگز از شماره شش بالاتر نمي روند، بعد از مرگ به كلي نابود مي گردند و چيزي از آن باقي نمي ماند براي اينكه روح خود را براي بقاء تربيت نكرده و در قوس صعود به مراحل بالا نرسيده اند.

اما ملاصدرا كوشيد كه ثابت كند كه بعد از مرگ همين اشخاص، باز چيزي از روح آنها باقي مي ماند و آنچه از روح بعداز مرگ به حيات خود ادامه مي دهد «خيال» است.

بايد متوجه بود كه طي اين مراحل گرچه با تحصيلات و معلومات ممكن است ولي الزام نداريم كه با معلومات وارد مراحل بالا شويم. زيرا در درجه اول، مراحل مزبور را بايد با قلب پاك و نيكوكاري و از خود گذشتگي طي كرد. لذا اشكال ندارد كه يك مرد بيسواد تمام اين مراحل را طي كند و به مرحله ذات حق برسد گو اينكه كمتر اتفاق مي افتد كه در افراد بيسواد و فاقد معلومات يك چنين استعدادي بوجود بيايد.

حال اگر مردي كه در زمان حيات در مرحله قوس صعود كه (شماره شش - نفس) است فوت كرد بعد از مرگ وضع زندگي او چگونه خواهد بود؟

چون اين مرد جز خوردن و خوابيدن و غيره در زندگي آرزويي نداشته و كاري نكرده است ، وقتي كه مُرد، نيز غير از اين آرزويي ندارد و فقط مي خواهد بخورد و بخوابد. اما براي خوردن و خوابيدن بايد يك درجه پايين بيايد و بلكه دو درجه پايين بيايد و بكلي مادي شود و به اين دنيا برگردد، و آيا چنين چيزي ممكن است؟

فلاسفه ايران و بالاخص ملاهادي سبزواري مي گويند نه. زيرا تناسخ امكان ندارد و محال است كه روح بعد از مرگ به وضع اول خود يعني زندگي زميني برگردد و با اين شكل كه مي بينيم در جسم يك انسان برود. تمام فلاسفه ايران، بدون استثناء تناسخ را رد كرده اند.

پس تكليف آن مرد كه بعد از مرگ در مرحله دوم قوس صعوداست وهمواره مي خواهد بخورد و بخوابد چيست؟

زيرا او نمي تواند بالا برود و مراحل ديگر را طي كند چون در زمان حيات كاري براي طي مراحل بالا نكرده و نمي تواند كه مراجعت نمايد؛ براي اينكه تناسخ به عقيده تمام فلاسفه ايراني غير ممكن است و لذا چاره ندارد جز اينكه در همان مرحله بعد از مرگ بماند.

آنچه درباره اين شخص گفتيم در مورد مراحل ديگر هم با قدري تغيير، صدق مي كند، زيرا ناگفته نماند كه
اين مراحل هفتگانه در زمان حيات طي مي شود نه بعد از مرگ.

...از بهشت مراتبي پايين تر نيز هست كه بين جهنم و بهشت فاصله مي باشد و يكي از اين مراتب «عالم مثال» است. در عالم مثال هر مرده اي،...يا هر روحي به شكل صفات خود در مي آيد، چنانچه خيام مي گويد:




  • روزي كه جزاي هر صفت خواهد بود
    در حسن صفت كوش كه در روز جزا
    حشر تو بصورت صفت خواهد بود



  • قدر تو به قدر معرفت خواهد بود
    حشر تو بصورت صفت خواهد بود
    حشر تو بصورت صفت خواهد بود



در «عالم مثال» هر كس بصورت صفتي در مي آيد كه در او قوي است، مثلاً يك آدم پر خور به شكل خوك كه در پرخوري ضرب المثل است در مي آيد و فقط در اين مورد مي باشد كه فلاسفه ايراني قائل به تناسخ شده اند. صوفيه هم عالم مثال را قبول دارند و مكرر اتفاق افتاده كه يك صوفي به مردي كه مخالف او بود مثلاً گفته است:

«من اكنون تو را در عالم مثال مي بينم و مشاهده مي كنم كه مانند روباه بي دنداني هستي كه مي خواهي بدست آوري ولي نصيب تو نمي شود.»

من به معلم خود ميرزا اسدالله سبزواري گفتم: «به اين اشخاص كه در عالم مثال بشكل خوك و روباه و درازگوش و غيره در مي آيند جسم ندارد، يعني در عالم تفكر و خيال آن شكل را پيدا مي كنند. به اين ترتيب، عالم مثال و عالم برزخ كه در سطور بعد راجع به آن صحبت خواهيم كرد و حتي خود جهنم يك روياي وحشتناك و كابوس چيز ديگري نيست.

/ 8