شق الصدر در لغت و اصطلاح - پیامبر شناسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پیامبر شناسی - نسخه متنی

علیرضا سبحانی، علی کربلایی پازوکی، احمد بهشتی، عباس جلالی، فاطمه نقیبی، جعفر سبحانی، سید محمد حکاک، اصغر هادوی کاشانی، محمدرضا غفوریان، سید محمود نبویان، علیرضا قائمی نیا، رضا باقی زاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شق الصدر در لغت و اصطلاح

الف. معناى لغوى

در مصباح المنير آمده است: الشق بالفتح، انفراج (7) فى الشى ء را گويند. اقرب الموارد «الشق » را اين گونه معنى كرده است: شق الشى ء شقا صدعه (8) و فرقه و منه قولهم: شق عصا المسلمين اى فرق جمعهم.

ب. معناى اصطلاحى

معناى اصطلاحى «شق الصدر» همان معناى لغوى آن است; يعنى، شكافتن سينه و منظور از «قصة شق الصدر» داستان شكافتن سينه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم است.

فرضيه هاى مطرح در مورد قصه «شق الصدر»

در رابطه با موضوع «شق الصدر» دو نظريه مختلف از دانشمندان مسلمان بيان شده است:

1. دانشمندان سنى مذهب بعد از نقل اين داستان، آن را پذيرفته و از كمالات حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم بر شمرده اند و يا لااقل آن را تلقى به قبول كرده و در مخالفت با مفاد داستان حرفى نزده اند. از دانشمندان اهل سنت تنها محمود ابورية در كتاب «اضواء على السنة المحمدية » اين داستان را جعلى و از اسراييليات شمرده است.

2. دانشمندان شيعى در رابطه با صحت اين داستان به سه دسته تقسيم مى شوند:

الف) اكثريت آنها اين داستان را جعلى و از اسراييليات مى دانند; مانند: طبرسى در «مجمع البيان » ....

ب) عده اى نيز وقوع اين حادثه را از قبيل تمثيل و تمثل دانسته و در صدد توجيه عقلانى آن بوده اند; مانند: علامه طباطبايى در «الميزان » .

ج) بعضى از دانشمندان شيعى نيز به خاطر وقايع شگفت انگيزى كه در اين داستان است، آن را تلقى به قبول كرده اند; مانند: علامه مجلسى در كتاب «بحار الانوار» .

پيشينه ى روايى وتاريخى قصه «شق الصدر»

الف. ريشه هاى روايى

ريشه هاى روايى خبر «شق الصدر» را در اخبارى مى توان يافت كه در كتابهاى صحيح بخارى و مسلم (9) و يا ساير كتابهاى روايى و اهل سنت نقل شده است. بخارى در صحيح از ابى هريره (11) نقل مى كند كه : هر كدام از فرزندان آدم عليه السلام به دنيا مى آيد، شيطان، انگشتى به پهلويش مى زند غير از، عيسى بن مريم كه چون خواست به او انگشت بزند حجاب بر او زده شد و انگشت (شيطان) به حجاب اصابت كرد. و در روايتى ديگر آورده است كه: «مولودى از فرزندان آدم به دنيا نمى آيد، مگر اين كه شيطان به هنگام تولد اورا لمس نمايد، مگر مريم و فررندش » و در صحيح مسلم آمده كه: مولودى از فرزندان آدم به دنيا نمى آيد مگر اين كه به خاطر نيش زدن شيطان، گريه مى كند «الا يستهل من نخسة (12) الشيطان...» .

نقل چنين احاديثى در كتب روايى اهل سنت، دادن حربه به دست مسيحيان متعصب بر ضرر مسلمانان است. آنها به استناد اين احاديث قايل شده اند كه هيچ بشرى حتى پيامبران معصوم نبوده و در معرض خطا و لغزش هستند، مگر عيسى بن مريم، او از لمس شيطان مصون ماند و همين امر مافوق بشرى بودن او را تاييد كرده و نشان مى دهد كه او موجودى لاهوتى است. (13)

ابو رية به صورت شكواييه از ناقلان اين احاديث مى گويد: اگر مسلمانان به برادران مسيحى بگويند: چرا خداوند خطاى (14) آدم عليه السلام و ذريه او را به غير اين طريق مشكل نبخشيد تا لازم نباشد روح پاك و سالم عيسى عليه السلام را كه بدون گناه و پاك بود (اين گونه به سوى خود) ببرد [منظور به دار آويختن حضرت عيسى عليه السلام ] .

در جواب، مسيحيان مى گويند: چرا خداوند پيامبر را كه برگزيده اش بود، بدون عمل جراحى قلب همانند ديگر برادرانش، از انبيا و رسولان منزه از خون سياه و نصيب شيطان نيافريد تا ديگر نيازى به عمل جراحى، آن هم چندين مرتبه كه سينه اش پاره پاره شد، نباشد. (15)

آلوسى در تفسير روح المعانى در ذيل آيه «الم نشرح » مى گويد : «الشرح فى الاصل بمعنى الفسخ...» و در ادامه در تفسير اين آيه كه چگونه قلب پيامبر توسع و شرح صدر پيدا كرد، اشاره به روايتى مى كند از ابن عباس كه در اين باره نقل شده است، و آن همان «قصه شق الصدر» است. «عن ابن عباس وجماعة انه اشارة الى شق صدره الشريف فى صبياه والسلام و قد وقع هذا الشق على ما فى بعض الاخبار وهو عند مرضعته حليمة...» . (16)

بعضى از اهل سنت بعد از نقل اين داستان آن را از جمله مزايا و فضايلى شمرده اند كه مخصوص پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مى باشد، و هيچ پيامبرى حتى حضرت عيسى عليه السلام از چنين موهبت الهى برخوردار نبوده اند. ابن برهان حلبى در كتاب «انسان العيون فى سيرة الامين والمامون » (17) و بوطى در كتاب «فقه السيرة » (18) چنين راى را برگزيده اند.

/ 89