7. جدايي دين از سياست
يكي ديگر از عوامل انحراف و سقوط قدرت مسلمين تلقي جدا بودن دين از سياست وترويج آن است. لازم به ذكر است كه ريشه چنين تفكري به اروپا و به پايان قرون وسطي برميگردد . و پيدايش اين تفكّر در اروپا به منظور تقليل و يا از بين بردن قدرت كليسا و نيز فلسفه «اسكولاستيك» حاكم بر آن بود بديهي است وارد كردن چين تفكري در فرهنگ اسلامي سزاوار نبوده و امري نابخردانه است چرا كه:
اوّلاً
اسلام مانند مسيحيت موجود در تبيين جهان و قبض وبسط علم متحجرانه برخورد نكرده است.ثانياً
در ايدئولوژي و حكمت عملي هم، روش مسيحيت را كه تنها به حوزه اخلاق پرداخته و از حوزههاي گوناگون ديگر غفلت كرده بود، نپذيرفته است و علماي اسلام نيز مانند علماي مسيحيت نبودهاند. در هر حال جامعه مسيحيت براي كاستن مشكلات خود، سكولاريسم كه همان دنيايي كردن دين و يا جدايي دين از سياست را دامن زدند و با انگيزههاي سياسي به پخش و نشر آن پرداختند.[13] متأسفانه جوامع مسلمين نيز از خطر اين نوع تفكّر در امان نماند و بعضي از علماي حكومتهاي مسلمين و نيز بعضي از روشنفكران وابسته به ترويج و اشاعه اين تفكّر ناميمون در جوامع ديني كردند و اثرات نامطلوب آن هم بر اين جوامع و جامعه اسلامي ايران هويدا گرديد و اين خود، ضربه سنگيني بر پيكره قدرت سياسي اسلام وراد كرد كه حضرت امام خميني (ره) به مبارزه با اين تفكّر آمد و بارها و بارها بر عدم جدايي دين از سياست و منحرف بودن كساني كه به اين قضيه دامن ميزنند، تصريح ميفرمودند.8. تجدد خواهي روشنفكران متأثر از فرهنگي غرب و شرق
تأثيرپذيري شتاب زده از فرهگ بيگانه و باور اينكه سعادت ما در گرو پذيرش شش دانگ و دربست فرهنگ و عملكرد بيگانه است به نشانه تاثير هجوم افكار بيگانگان غربي و شرقي در كشورهاي اسلامي بود. كه اين عامل نيز يكي از مشكلات مهم در استقرار فرهنگ ديني و موجب انحلال عزت اسلامي بود.آنچه گذشت پارهاي از موانع و مشكلات موجود در راه احياي دين و تفكّر ديني بود. اکنون به پاره اي از ويژگيهاي مشخصه هاي نهضت احياگري امام خميني(ره) مي پردازيم: