اهميت فرهنگ در اسلام و نظام اسلامي - استقلال و خودباوری در اندیشه امام خمینی (ره) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

استقلال و خودباوری در اندیشه امام خمینی (ره) - نسخه متنی

خليل اسفندياري

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اهميت فرهنگ در اسلام و نظام اسلامي

فرهنگ در آموزه‎هاي اسلامي سازنده ارزش‎هاي اخلاقي است و آن عبارت از مطلوبيت‎هايي مي‎باشد كه مربوط به خواست‎هاي متعالي است. تغيير در فرهنگ است كه مي‎تواند منجر به تحول در نظام ارزشي جامعه شده، هنجارهايي منطبق بر فطرت پاك انساني را بيافريند. اين جايگاه مبنايي و پايه‎اي، در بينش اسلامي از فرهنگ عنصري استراتژيك ساخته است كه توجه به اسلام جزو وظايف اوليه و كليدي حكومت اسلامي به شمار مي‎رود. امر مهمي كه در قانون اساسي جمهوري اسلامي نيز بدان توجه خاص گرديده اصل دوم و سوم آن به تشريح اهداف فرهنگي نظام پرداخته است.

اين توجه نيز منبعث از اصول و اهداف شارع مقدس است كه هدف اصلي از بعثت انبياي الهي به عنوان مهم ترين وقايع تأثيرگذار جوامع و حتي بالاتر از آن، آفرينش را تزكيه و تعليم خوانده است و امام خميني (ره) به عنوان يكي از ره يافتگان به باطن احكام، معارف و آموزه‎هاي اسلامي در سيره و سخن بدان تأكيد و توجه داشته‎اند تا در نتيجه تحقق آن، فرهنگ خودي غني سازي شده، از مظاهر بيگانه پاكسازي گردد. جايگاه عنصر فرهنگ تا بدانجاست كه حضرت امام (ره) حتي در احكام تأسيس نهادهاي انقلابي نيز اين مهم را مدنظر قرار داده فعاليت‎هاي فرهنگي را به عنوان اولويت اول از شرح وظايف و انتظارات خود از آنها مي‎شمارند. و بدينگونه توجه خود را نه فقط به اكنون بلكه به آينده نيز معطوف مي‎كنند تا اين عمل ايشان اشارتي پر نكته و پيام براي عاقلان گردد. در انديشه حضرت امام (ره) كه ترجمان بينش و نگرش ناب اسلامي است. فرهنگ هر جامعه، تشكيل دهنده موجوديت آن است و جامعه‎اي چنانچه در همه ابعاد اقتصادي، سياسي، صنعتي و نظامي هم قوي و قدرتمند باشد اما دچار انحراف فرهنگي شده باشد، قدرتش پوچ و ميان تهي خواهد بود.[6]

امام (ره) در تشريح دليل اين نظر خود را مي‎فرمايند:

اگر فرهنگ جامعه‎اي وابسته و مرتزق از فرهنگ مخالف باشد، ناچار ديگر ابعاد آن جامعه به جانب مخالف گرايش پيدا مي‎كند و در آن مستهلك شده موجوديت خود را در تمام ابعاد از دست مي‎دهد.[7]

/ 6