16ـ درس آموزي - جلوه هایی از مهر و محبت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جلوه هایی از مهر و محبت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) - نسخه متنی

نویسنده: مسعود پور سيد آقايي

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سپس دست خود را بر زانوي من گذاشت و فرمود:
شما چرا ناله نمي‌خوانيد؟ نافله! نافله! نافله!

شما چرا عاشورا نمي‌خوانيد؟ عاشورا! عاشورا! عاشورا!

شما چرا جامعه نمي‌خوانيد؟ جامعه! جامعه! جامعه!

ايشان هنگام پيمودن مسافت به شكل دايره‌اي سير مي‌كرد. ناگهان برگشت و فرمود: آنها رفقايت هستند كه در لب جوي آب فرود آمده و مشغول وضو گرفتن براي نماز صبح هستند. در اين هنگام من از الاغ پايين آمدم كه سوار اسب خود شوم، اما نتوانستم. آن جناب پياده شده و بيل را در برف فرو كرد و مرا سوار نمود و سر اسب را به سمت رفقا برگردانيد. من در آن حال به فكر افتادم كه اين شخص كي بود كه به زبان فارسي حرف مي‌زد؟ در حالي كه زباني، جز تركي و مذهبي جز عيسوي در آن حدود نبود. به علاوه، چگونه به اين سرعت مرا به رفقاي خود رساند؟! بعد از لحظاتي پشت سر خود را نگاه كردم و كسي را نديدم و از او آثاري پيدا نكردم. پس به رفقاي خود ملحق شدم.[1]

ـ «طلب المعارف من غير طريقنا اهل البيت مساوق لإنكارنا»؛[2]

«طلب معارف از غير طريق ما اهل‌بيت، مساوي با انكار ما است.»

ـ سفارش حضرت به قرائت قرآن و ادعيه و زيارات.[3]

16ـ درس آموزي

داستان شيعيان بحرين و اين كه ما آماده ايم، پس چرا حضرت نمي‌آيد و انتخاب يك نفر از ميان خود به عنوان بهترين فرد و برخورد حضرت با آن فرد و فرستادن پيام به اين كه در فلان روز و فلان مكان، همه‌ي شيعيان جمع شوند و درس مهمي كه حضرت به آنان مي‌دهد....[4]

17ـ از غربت تا حكومت

در هنگام شهادت امام عسكري ـ عليه السّلام ـ شيعه، در غربت است و در حيرتي جانكاه به سر مي‌برد، اما امروزه، ايران اسلامي، با نام و ياد حضرت قيام مي‌كند و با رهبري نايب او پيروز مي‌شود. آيا اين چيزي جز عنايات و امداد حضرت است؟

خداي تعالي به پيامبرش مي‌گويد:

«به ياد بياور آن زماني كه در غربت بوديد و از اين كه شما را بربايند، در هراس بوديد[5] و امروزه...»

مقايسه‌ي وضع گذشته و امروز ما، درس‌هاي زيادي از جلوه‌هاي محبت يار را با خود به همراه دارد.

در اين زمينه، كلام حضرت به مرحوم ميرزاي ناييني نمونه‌ي گويايي است: «اين جا (ايران) شيعه خانه‌ي ما است. مي‌شكند، خم مي‌شود، خطر هست، ولي ما نمي‌گذاريم سقوط كند. ما نگه‌اش مي‌داريم.»[6]

18ـ فريادرسي (دستگيري درماندگان و راه‌يابي گمشدگان)

داستان‌هاي متعددي وجود دارد در مورد اين كه چگونه حضرت به فرياد برخي از مستضعفان جهان و دوستداران خود مي‌رسند:

ـ داستان مرحوم آقاي نمازي شاهرودي كه چگونه كاروان آنان، راه را در مكه كم كرد و...[7]

ـ سرخ پوستان سه قبيله از قبائل داكوتاي شمالي و منطقه‌ي قطب، در هنگام نياز و نيز گم كردن راه در يخ‌هاي قطبي و جنگل، از فردي به نام «مهدي» كمك مي‌طلبند كه تا اين اواخر از ارتباط اين نام با اسلام و يا اصولاً مكتب اسلام نيز اطلاعي نداشتند پس از اطلاع از اين موضوع، تعدادي از دانشجويان سرخ پوست به اسلام گرويدند.

توضيح خبرنامه: زبان شناسان و محققان زبان‌هاي بومي آمريكاي شمالي كشف كرده‌اند كه ريشه‌ي «مهد» و «مهدي» در زبان‌هاي بومي اوليه، در كشورهاي شمالي و جنوبي آمريكا، از جنبه‌ي بسيار مذهبي و اسرار آميزي برخوردار است.[8]

19ـ دفاع (فردي و جمعي)

موارد متعدّدي است، مبني بر اين كه حضرت، از برخي دوستداران خود دفاع مي‌كند. داستان ضربه‌ي صفين و دفاع از وحيد بهبهاني[9] نمونه‌هايي از آن است.

علامه مجلسي مي‌فرمايد: و از جمله حكايتي است كه يكي از علماي بزرگ ما نقل كرده و به خط مبارك خود چنين نوشته است: حكايت مي‌كنم از محي الدين اربلي كه گفت: روزي در خدمت پدرم بودم. ديدم مردي نزد او نشسته و چرت مي‌زند. در آن حال عمامه از سرش افتاد و جاي زخم بزرگي در سرش نمايان گشت، پدرم پرسيد: اين زخم چه بوده؟ گفت: اين زخم را در جنگ صفين برداشتم. به او گفتند: تو كجا و جنگ صفين كجا؟

گفت: وقتي به مصر سفر مي‌كردم و مردي از اهل «غزّه»[10] هم با من همراه گرديد، در بين راه درباره‌ي جنگ صفين به گفتگو پرداخيتم. همسفر من گفت: اگر من در جنگ صفين بودم، شمشير خود را از خون علي و ياران او سيراب مي‌نمودم، من هم گفتم: اگر من نيز در جنگ صفين بودم، شمشير خود را از خون معاويه و پيروان او سيراب مي‌نمودم. گفتم: اينك من و تو از ياران علي ـ عليه السّلام ـ و معاويه ملعون هستيم، بيا با هم جنگ كنيم؛ با هم درآويختيم و زد و خورد مفصلي نموديم. يك وقت متوجه شدم كه بر اثر زخمي كه برداشته‌ام از هوش مي‌روم در آن اثنا ديدم، شخصي مرا با گوشه‌ي نيزه‌اش بيدار مي‌كند، چون چشم گشودم؛ از اسب فرود آمد و دست روي زخم سرم كشيد و فوراً بهبودي يافت.

آن گاه گفت: همين جا بمان و بعد از اندكي ناپديد شد و سپس در حالي كه سر بريده همسفرم را كه با من به نزاع پرداخته بود، در دست داشت. با چهارپايان او برگشت و گفت: اين سر دشمن توست، تو به ياري ما برخاستي، ما هم تو را ياري كرديم؛ چنان كه خداوند هر كس كه او را ياري كند، نصرت مي‌دهد. پرسيدم شما كيستيد؟ گفت: من صاحب الامر هستم. سپس فرمود: پس از اين هر كس پرسيد: اين زخم چه بوده؟ بگو: ضربتي است كه در صفين برداشته‌ام![11]

دفاع حضرت از شيعيان منحصر به موارد شخصي و فردي نيست، بلكه در مواردي همچون شيعيان بحرين، [12] حضرت از جامعه‌ي شيعه دفاع مي‌كند و باعث حفظ آنان مي‌شود.

20ـ هدايت

افراد متعددي، به دست حضرت هدايت شدند. از آن جمله است بحر العلوم يمني.[13]

21ـ برآوردن حاجات و رفع مشكلات

داستان‌هاي متعددي نقل شده كه حضرت، برآورنده‌ي حاجات و مشكل گشاي بسياري از افراد بوده‌اند.[14]

22ـ شفا

داستان‌هاي فراواني وجود دارد كه حضرت، بسياري از بيماران لاعلاج را كه به آن حضرت متوسل شده‌اند شفا داده است.[15]

23ـ همسفره شدن

ـ شيخ اسد الله زنجاني فرمود:

«اين قضيه را دوازده نفر از بزرگان، از شخصي كه در محضر سيد بحر العلوم ـ رحمه الله عليه ـ بود، نقل كردند. آن شخص مي‌گويد:
هنگامي كه جناب آقاي شيخ حسين نجفي، از زيارت بيت الله الحرام به نجف اشرف مراجعت كرد، بزرگان دين و علما، براي تبريك و تهنيت، به حضور او رسيدند و در منزل ايشان جمع شدند.

سيد بحر العلوم ـ رحمه الله عليه ـ چون با جناب آقا شيخ حسين، كمال رفاقت و صميميت را داشت، در اثناي صحبت، روي مبارك خويش را به طرف او گرداند و فرمود: «شيخ حسين! تو، آن قدر سربلند و بزرگ گشته‌اي، كه بايد با حضرت صاحب الزمان ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ هم كاسه و هم غذا شوي!». شيخ، متغيّر و حالش دگرگون شد. حضار مجلس، از شنيدن سخن سيد بحر العلوم، اصل قضيه را از ايشان سئوال كردند.

سيد فرمود: «آقا شيخ حسين! آيا به ياد نداري كه بعد از مراجعت از حج در فلان منزل بودي، در خيمه‌ي خود نشسته و كاسه‌اي كه در آن آبگوشت بود؛ براي ناهار خود آماده كرده بودي، ناگاه، از دامنه‌ي بيابان، جواني خوشرو و خوشبو در لباس اعراب، وارد گرديد و از غذاي تو تناول فرمود؟ همان آقا، روح همه‌ي عوالم امكان، حضرت صاحب الأمر و الزمان ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ بوده‌اند.»[16]

ـ چهارشنبه‌ها به مسجد سهله مي‌رفتم و مراقب خود بودم و غذاي اندك و غير حيواني مي‌خوردم. در حدود چهارشنبه‌ي 34 يا 35 بود كه شبي در مسجد به هنگام دعا و عبادت، ديدم مرد عربي آمد در كنارم نشست، ابتدا قرآن خواند و سپس مرا به سخن گرفت. من پاسخ او را با اكراه مي‌دادم و نخواستم با او حرف بزنم، زيرا او را مانع كارم مي‌دانستم، در اين هنگام، سفره باز كرد و به خوردن غذاي چرب و پر از گوشت (پلو ته‌چين) پرداخت و به من نيز اصرار مي‌كرد كه بيا با من از اين غذا بخور. از او اصرار بود و از من امتناع. سرانجام به او گفتم من در شرايطي هستم كه غذاي حيواني نمي‌خورم.

آن مرد گفت: بيا بخور، آن چه را شنيدي معنايش آن است كه مثل حيوان نخور نه آن كه حيواني نخور.[17]

24ـ تذكر

ـ حضرت ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ به او فرمودند: براي از دست دادن مال و ضرري كه امسال ديده‌اي غم مخور؛ زيرا خداوند مي‌خواهد بدين وسيله تو را امتحان كند. مال مي‌آيد و مي‌رود. آن چه ضرر كرده‌اي به زودي جبران خواهد شد و قرض‌هايت را پرداخت خواهي كرد.[18]

25ـ زيارت و حج نيابي

ـ حضرت ولي عصر ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ فرمودند: بيا با هم به زيارت قبر حاج سيد علي مفسّر برويم، وقتي در خدمتشان به آنجا رفتم ديدم روح آن مرحوم كنار قبرش ايستاده است و به آن حضرت، اظهار ارادت مي‌كند. بعد سيد علي به من گفت: سيّد كريم! به حاج شيخ مرتضي زاهد سلام مرا برسان و بگو: چرا حق رفاقت و دوستي را رعايت نمي‌كني و به ديدن ما نمي‌آيي و ما را فراموش كرده‌اي؟

حضرت ولي عصر ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ به سيد علي فرمودند:

حاج شيخ مرتضي گرفتار و معذور است، من به جاي او خواهم آمد.[19]

ـ اين قضيه توسط حضرت آيت الله العظمي ميلاني ـ رحمه الله عليه ـ نقل شده است: ... زير فشار عذاب طاقت‌فرسا، دست توسل به سوي مادرم حضرت فاطمه زهرا ـ عليها السّلام ـ گشودم و گفتم: مادر جان! درست است كه من فريضه‌اي را ترك نموده‌ام، اما من عمري از حسين عزيزت سخن گفته‌ام، شما مرا نجات بدهيد.



[1] . مفاتيح الجنان، ص550 ـ 552.

[2] . مهدي ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ ...، ص171.

[3] . عنايات حضرت مهدي ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ ...، ص146 ـ 153.

[4] . ر.ك: تاريخ الغيبه الكبري، سيد محمد صدر، ص116 ـ 117.

[5] . (واذكروا إذا أنتم قليل مستضعفون في الأرض تخافون أن يتخطفكم الناس) انفال / 26.

[6] . ر.ك: عنايات حضرت مهدي ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ ...، ص315.

[7] . ر.ك: پادشه خوبان. ص100. براي آگاهي از موارد ديگر، ر.ك: تشرف يافتگان، ص49 و عنايات حضرت مهدي ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ ...، ص305، 345، 413 و 438؛ مكيال المكارم، ج1، ص332 ـ 335.

[8] . خبرنامه فرهنگي اجتماعي سازمان تبليغات اسلامي، شماره‌ي منبع، 13 خرداد 1366. ص6 (به نقل از صبح اميد، صدر الدين هاشمي دانا، ص126).

[9] . ر.ك: عنايات حضرت مهدي ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ ، ص93

[10] . غزه شهري واقع در صحراي سيناست. سابقاً جزو شهرهاي معروف فلسطين بوده و اينك جزو كشور مصر است.

[11] . بحارالانوار، ج52، ص75.

[12] . نجم ثاقب، حكايت 49، ص556.

[13] . ر.ك: عنايات حضرت مهدي ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ ص91. و همچنين است حكايت شيخ ابوالقاسم حاسمي و رفيع الدين حسين. همان، ص89، و حكايت ياقوت روغن فروش، مكيال المكارم، ص107.

[14] . ر.ك: عنايات حضرت مهدي ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ ...، ص273 ـ 284؛ شميم عرش (تشرف يافتگان) ص150.

[15] . ر.ك: عنايات حضرت مهدي ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ ...، ص177 ـ 194 و كرامات المهدي ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ .

[16] . بركات حضرت ولي عصر ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ ص288؛ العبقري الحسان، ج1، ص118.

[17] . توجهات ولي عصر به علما و مراجعه تقليد، عبدالرحمن باقر زاده‌ي بابلي، ص162 و 163.

[18] . تاريخ الغيبه الكبري، سيد محمد صدر، ج2، ص125 (به نقل از النجم الثاقب، ص366).

[19] . عنايات حضرت مهدي ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ ...، ص368.

/ 6