26ـ ديدار - جلوه هایی از مهر و محبت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جلوه هایی از مهر و محبت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) - نسخه متنی

نویسنده: مسعود پور سيد آقايي

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


و پس از اين توسل خالصانه، درِ زندانم گشوده شد و گفتند: مادرت فاطمه ـ عليها السّلام ـ تو را خواسته است. مرا نزد مادرم بردند و او از امير مؤمنان ـ عليه السّلام ـ درخواست كرد كه مرا ببخشايد و نجاتم را از خدا بخواهد. اما امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ فرمود: دختر گرامي پيامبر! ايشان بارها روي منبر به مردم گفته است كه اگر كسي فريضه‌ي حج را در صورت امكان و توان ترك كند، به هنگام مرگ به او گفته مي‌شود:

يهودي يا نصراني يا مجوسي بمير! اكنون او خودش ترك كرده است! من چه كنم؟!

مادرم فرمود: راهي براي نجات او بيابيد. امير مؤمنان ـ عليه السّلام ـ فرمود: تنها يك راه به نظر مي‌رسد كه خدا او را ببخشايد. و آن اين است كه از فرزندت مهدي ـ عليه السّلام ـ بخواهي امسال به نيابت او حج كند، و مادرم چنين كرد و فرزندش مهدي ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ پذيرفت و من نجات يافتم، و آن گاه مرا به اين باغ زيبا و پرطراوت آوردند.[1]

26ـ ديدار

داستان‌هاي معتبر و ارزنده و درس آموز فراواني مبني بر اين كه حضرت با برخي از دوستداران خود ديدار دارد. در ميان آنها داستان‌هاي خوبي از بزرگان هست كه مي‌تواند بسيار درس آموز و تأثير گذار و احساس برانگيز باشد.

ـ يكي از دانشمندان، مشتاق زيارت حضرت بقيه الله ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ بود و از بي‌توفيقي خود رنج مي‌برد. مدتها رياضت كشيده و چهل شب چهارشنبه به طور مرتب به مسجد سهله رفت، ليكن اثري از مقصود نيافت. سپس به علم جفر و اسرار حروف و اعداد متوسل شد و چله‌ها به رياضت نشست، اما فايده‌اي نداشت؛ ليكن از آنجا كه شبها بيدار بود و در سحرها ناله‌ها داشت، صفا و نورانيتي پيدا كرده، گاهي برقي نمايان مي‌گشت و بارقه‌ي عنايت بدرقه‌ي راه وي مي‌شد، حالت خلسه و جذبه به او دست مي‌داد، حقايقي مي‌ديد و دقايقي مي‌شنيد.

در يكي از اين حالات به او گفتند: به خدمت امام زمان شرفياب نمي‌شوي، مگر آن كه به فلان شهر سفر كني. با اين كه برايش مشكل بود، به راه افتاد و پس از چند روز بدان شهر رسيد، و در آنجا نيز به رياضت مشغول شد و چله گرفت. روز سي و هفتم يا سي و هشتم به او گفتند: الآن حضرت بقيه الله امام زمان ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ در بازار آهنگران، درب دكان پيرمردي قفل ساز نشسته است. برخيز و شرفياب شو.

زود آماده شد و حركت كرد، تا به دكان پيرمرد رسيد. ديدن حضرت امام عصر ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ آنجا نشسته‌اند وبا آن پير مرد گرم گرفته و سخنان محبت آميز مي‌گويند. چون سلام كرد، حضرت جواب داد و اشاره به سكوت كرده، فرمود: ‌اكنون فقط تماشا كن. در اين حال، ديد پير زني ناتوان و قد خميده، عصا زنان آمد و با دست لرزان قفلي را نشان داد و گفت: ممكن است براي خدا اين قفل را به مبلغ سه شاهي از من خريداري كنيد؟

چون من به سه شاهي پول احتياج دارم! پير مرد قفل را نگاه كرد و ديد قفل بي‌عيب و سالم است. پير مرد گفت: اين قفل دو عباسي (هشت شاهي) ارزش دارد، زيرا پول كليد آن بيش از ده دينار نيست، شما اگر ده دينار (دو شاهي) به من بدهيد، من كليد اين قفل را مي‌سازم، آن وقت ده شاهي مي‌ارزد. پير زن گفت: نه من نيازي به قفل ندارم، به پول آن نيازمندم، شما اين قفل را سه شاهي از من بخريد، من به شما دعا مي‌كنم.

پيرمرد با كمال سادگي گفت: خواهرم! تو مسلمان، من هم ادعاي مسلماني دارم، چرا مال مسلمان را ارزان بخرم و حق كسي را پايمال كنم، اين قفل اكنون هم هشت شاهي رازش دارد، من اگر بخواهم سود ببرم، به هفت شاهي خريداري مي‌كنم زيرا در هشت شاهي بي‌انصافي است كه بيش از يك شاهي سود ببرم، اگر مي‌خواهي بفروشي، من هفت شاهي مي‌خرم و باز تكرار مي‌كنم كه قيمت واقعي آن هشت شاهي است و من چون كاسب هستم و بايد سود ببرم، يك شاهي ارزان مي‌خرم.

شايد پير زن باور نمي‌كرد كه اين مرد درست مي‌گويد. از اين رو، ناراحت شد و گفت: من خودم مي‌گويم: هيچ كسي به اين مبلغ راضي نشد و التماس كردم كه سه شاهي بخرند اما نخريدند. در اين هنگام، پيرمرد هفت شاهي پول در آورد و به آن زن داد و قفل را خريد. چون پير زن رفت، آن حضرت فرمود:

آقاي عزيز ديدي، تماشا كردي؟ اين طور باشيد تا ما به سراغ شما بياييم، چله نشيني لازم نيست، به جفر متوسل شدن سودي ندارد، رياضت و سفر دور رفتن نياز نيست، عمل نشان دهيد و مسلمان باشيد. از تمام اين شهر من اين پيرمرد را انتخاب كرده‌ام، زيرا اين مرد دين دارد و خدا را مي‌شناسد، اين هم امتحاني كه داد، از اول بازار اين پير زن عرض حاجت كرد و چون او را نيازمند ديده‌اند، همه در مقام آن بوده‌اند كه ارزان بخرند و هيچ كس حتي سه شاهي نيز خريداري نكرد، و اين پيرمرد به هفت شاهي خريد. هفته‌اي بر او نمي‌گذرد، مگر آن كه من به سراغ او مي‌آيم و از او دلجويي مي‌كنم.[2]

ناگفته نماند كه در اين مورد، هر ادّعايي را از هر كسي نمي‌توان پذيرفت؛ چه، آن را كه خبر شد، خبري باز نياورد. هزار نكته‌ي باريك‌تر ز مو اين جا است. آن چه كه ذكرش در اين جا ضروري است، اين است كه از ما، عمل به تكليف را خواسته‌اند و ديدن حضرت ـ عليه السّلام ـ، تكليف نيست. ديدار حضرت، گرچه بدون شك، توفيق بزرگي است، اما ما مكلف به آن نشده‌ايم. در داستان‌هاي متعددي، حضرت، خود، به همين نكته اشاره مي‌فرمايد و تقوا و دين مداري را از شيعيان و دوستداران خود مي‌خواهد، نه جست و جوي ملاقات با آن حضرت. عاشق راحتي معشوق را مي‌خواهد، و زمينه‌ي آمدن او را فراهم مي‌سازد و خواسته‌هايش را كه هدايت انسان‌ها و بهبود وضع جامعه است، گردن مي‌نهد. آن كه فقط مي‌خواهد امام را ببيند، عاشق نيست، خود خواه است!

از اينها كه بگذريم موارد بيست و شش گانه‌ي ذكر شده[3] را در سه عنوان ياد و مدد و ديدار مي‌توان جمع كرد.

1ـ ياد

1ـ ناميدن؛ 2ـ سلام؛ 3ـ عيادت؛ 4ـ نظارت؛ 5ـ شريك غم و شادي؛ 6ـ دعا بر دوستدارن خود؛ 7ـ آمين بر دعاهاي دوستدارن خود؛ 8ـ نامه؛ 9ـ عبادت؛ 10ـ تشييع؛ 11ـ دفع بلا؛ 12ـ پيام؛ 13ـ مسجدها و مقام‌ها؛ 14ـ هم سفره شدن؛ 15ـ تذكر؛ 16ـ زيارت و حج نيابي.

2ـ مدد

1ـ نيابت؛ 2ـ تعليم؛ 3ـ درس آموزي؛ 4ـ از غربت تا حكومت؛ 5ـ فريادرسي؛ 6ـ دفاع؛ 7ـ هدايت؛ 8ـ برآوردن حاجات و رفع مشكلات؛ 9ـ شفا.

3ـ ديدار

(داستان‌هايي معتبر، ارزنده و سازنده).


[1] . عنايات حضرت مهدي ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ ...، ص369 و 370.

[2] . سرمايه‌ي سخن، ج1، ص611.

[3] . نا گفته نماند، موارد ديگري نيز از جلوه‌هاي محبت امام، را مي‌توان بر شمرد، اما به همين اندازه اكتفا مي‌شود؛ چه اين كه ما، در صدد استقصاي تمامي موارد نبوديم. آن چه در اين جا ارائه شد. برخي از جلوه‌هاي محبت امام ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ است.

مسعود پور سيد آقايي

/ 6