عشق در آيينه عرفان امام خميني(ره)
يكي از ابعاد شخصيت مهم امام و از انديشههاي تابناك و برجستهاش انديشه عرفاني او است كه يقيناً در مديريت و رهبري آن حضرت تأثير شاياني داشته، اين انديشه درخشان و نوراني ريشه در شناخت عميق او از خداوند متعال داشت. اطاعت مطلق در برابر خداوند متعال آن حضرت را به جايي از بندگي ترقي داده بود كه فوج عظيم انسانها را با اخلاص به اطاعت و ارادت به خود و عشق به آن وجود الهي وادار مينمود، كه با بياني ساده در حدّ فهم مردم شوق و عشق را در دل جوانان پاك و غيور اين مرز و بوم زنده مينمود و آنها را براي دفاع از كيان ايران و انقلاب اسلامي بسيج مينمود، بدون ترديد اطاعت از مقام ولايت و مرجعيت از يك ارتباط عميق معنوي و عاطفي نشأت ميگرفت كه بين مردم و امام برقرار بود.و همين ارتباط عميق معنوي بود كه توده ميليوني ملت ايران را در برابر ظلم و استبداد دوران استبداد بسيج نمود و انقلاب اسلامي را به ثمر نشاند، همه اين ثمرات حاصل معنويت و عرفان حضرت امام بود كه دلها را شيفته خود ميكرد، چنانكه در سخنرانيهاي ساده ولي برخاسته از جايگاه بلند معنوي و دل وابسته او به خداوند، چشم عاشقانش پر از اشك ميشود، مردم ايران و جوانان عاشق حضرت امام هستند و اين عشق الهي و لايتناهي است كه حكايت از عشق لبريز امام به خداوند متعال دارد، بسان، عشق ياران امام حسين (ع) به آن حضرت كه صحنه ساز روز عاشورا، (بزرگترين حادثه تاريخ) شدند. انقلاب اسلامي ايران و حكايت رهبري آن عطف به نهضت امام حسين (ع) است، و امام خميني(ره) از سلاله پاك آن امام است، كه پرچم سرافراز آن نهضت را به دوش كشيد و چونان امام حسين (ع) عاشقان وارسته از تعلقات دنيا را با خود به ديدار معبود و معشوق ازلي كه منتهي و غايت كمال است هدايت نمود.
چنانكه فرمود: «از شهداء كه نميشود چيزي گفت، شهداء شمع محفل دوستانند، شهداء در قهقهههاي مستانهشان و در شادي وصولشان «عند ربهم يرزقون»اند و از نفوس مطمئنهاي هستند كه مورد خطاب «فادخلي في عبادي و ادخلي جنتي» پروردگارند، اينجا صحبت عشق است و عشق و قلم در ترسيمش بر خود ميشكافد».[1]
چون قلم اندر نوشتن ميشتافت
چون بعشق آمد قلم بر خود شكافت[2]
چون بعشق آمد قلم بر خود شكافت[2]
چون بعشق آمد قلم بر خود شكافت[2]
الف ـ تعريف عشق
براي عشق تعاريف و معاني مختلفي گفته شد: علاقه مفرط به چيزي، دوست داشتن چيزي بيش از حد معمول، شگفت دوست به حسن محبوب، در گذشتتن از حد در دوستي و آن عام است كه در پارسايي باشد يا غير آن ـ يا كوري حسن از دريافت عيوب محبوب «حبّ الشيي اعمي و اصّم» يا اينكه گفته شده است ـ مرضي است از قسم جنون كه با ديدن صورت زيبا پيدا ميشود و گويند آن مأحوذ از عشقه است و آن نباتي است كه آن را لبلاب گويند، چون بر درختي بپيچد آنرا خشك و زرد نمايد، همين حالت ـ عشق را است كه بر هر دلي طاري شود صاحبش را خشك و زرد و مريض احوال نمايدب ـ دفاع امام از حريم عشق
امام رضوان ق اللّه عليه علاوه بر اينكه در آثار خود از محبت و عشق الهي سخن گفته است اهل علم را از قضاوت ناصحيح درباره عشق و محبت الهي كه آنرا رمي به فساد مينمايند نهي مينمايد: «و از امور مهمّهاي كه تنبّه به آن لازم است و اخوان مؤمنين خصوصاً اهل علم كثر اللّه امثالهم بايد در نظر داشته باشند آن است كه اگر كلامي از بعض علماء نفس و اهل معرفت ديدند يا شنيدند... بدون حجت شرعيّه رمي به فساد و بطلان نكنند... و گمان نكنند هر كس اسم از مراتب نفس و مقامات اولياء و عرفا و تجليات حق و عشق و محبت و امثال اينها كه در اصطلاحات اهل معرفت رايج است برد، صوفي است يا مروج دعاوي صوفيه است يا بافنده از پيش خود است و بر طبق آن برهاني عقلي يا حجتي شرعي ندارد به جان دوست قسم كه كلمات نوع آنها شرح بيانات قرآن و حديث است...» [3]بدين ترتيب حضرت امام مسئله عشق و محبت الهي را مثل ساير حكماء و فلاسفه كاملاً شرعي و مبناي آنرا قرآن و حديث و ائمه ميداند. «... آيا غير از فناي ذاتي و ترك خودي و خوديت و انيت و انانيت كه در لسان اهل معرفت است به چيز ديگري قابل حمل است؟ آيا مناجات شعبانه را كه از حضرت امير و اولاد معصومين او سلام اللّه عليهم وارد شده و مكرر خواندي... الهي هب لي كمال الانقطاع اليك... آيا حقيقت و لا حظته فصعق لجلالك غير از آن صعق در لسان اولياست...»[4] امام خميني(ره) علما را از اتهام و متهم نمودن بزرگان به تصوف بر حذر ميدارد و خودش علاوه بر آثار منثور در آثار منظوم و عرفاني خود از اصطلاحات مجازي عرفا بهره ميجويد:
طور سيـنا را بگو ايام صـعق آخر رسيـد
طور است و جمال دوست همچون موسي
دك كـن جبــــل خودي چـون موسـي
اي موسـي صــعق ديــده در عشـــق
از جلـــوه طــور لا مــكانـــي[5]
موسي حق،در پي فرعون باطل آمده
ياد همـه چيـز را جـز او دور فــكن
تا جـــلوه كند جمـال او بـي ارنـي
از جلـــوه طــور لا مــكانـــي[5]
از جلـــوه طــور لا مــكانـــي[5]
مـهر كـوي تو در آميختـه در خلــقت مـا عشق
روي تو سرشته است به آب و گل من[9]
روي تو سرشته است به آب و گل من[9]
روي تو سرشته است به آب و گل من[9]
ج ـ مراحل و شرايط عشق حقيقي
عشق نيز مثل ساير امور و ترقيات مادي و معنوي، داراي قله و اوج است که براي رسيدن به آن بايد مراحلي را طي نمود.مراحلي که براي عشق در نظر گرفته شده همان مراحل سير سلوک است به بيان شرع وغيرازآن نيست مراقبت از اعمال وفرايض وترک کامل وعملي محرمات ، با برنامه دقيق است.ج ـ1ـ پرهيزاز شهرت وکبر وستيز با نفس وريا
در اين مسير بايد ابتدا با، بت نفس به مبارزه برخواست و آنرا خوار و ذليل نمود و مباني تزوير و رياكاري و خودنمايي را از دل زدود، اين معاني در كلمات حضرت امام با استعارههاي زيبايي متجلي ميگردد و گاهي از آنها به بت و خرقه ريا و سجاده و مدرسه و غيره... ياد مينمايد:
بر در ميـــکده از روي نيـــاز آمـــدهام
صوفي و خرقه خود، زاهد و سجاده خويش
از همــه قـيد بريده ز همــه دانــه رهـا
جامه زهـد و ريـا كنـدم و بر تن كــردم
كور كـورانه به ميــخانه مرو اي هشيــار
بگــذاريد كه از ميــكده يادي بكـــنيم
من كه با ياد بت ميــكده بيـدار شدم[11]
پيش اصحاب طريقت به نماز آمدهام
من سوي دير مغان نغمه نواز آمـدهام
تا مگر بستهي دام بت يکـدانه شويم[10]
خــرقه پير خراباتي و هشيـار شــدم
خـانه عشــق بود جامــه تزوير برآر
من كه با ياد بت ميــكده بيـدار شدم[11]
من كه با ياد بت ميــكده بيـدار شدم[11]
[1] . امام خميني، صحيفه نور، ج 21، چاپ اول، انتشارات سروش، سال 69، ص 32.[2] . مثنوي معنوي.[3] . امام خميني، سر الصلاه، چاپ اول، مؤسسه نشر آثار امام (ره)، 1369 ص 9ـ 38.[4] . امام خميني ديوان «پيشين» ص 178 و 231.[5] . همان، ص 289 و 246.[6] . امام خميني (ره) سر الصلاه «پيشين» ص 12.[7] . امام خميني، طلب و اراده، ترجمه و شرح سيد احمد فهري، انتشارات علمي و فرهنگي، 1362 ص 152.[8] . همان ص 154 امام خميني، شرح دعاي سحر، انتشارات تنظيم و نشر آثار امام، 74 ص 43.[9] . همان، ص 174.[10] . برگرفته از محرم راز (اشعار عرفاني امام) چاپ ششم.[11] . همان، ص 142.