مصداق بارز و عيني اين انسانها، انسانهاي كاملند چنانكه امام (ره) ميفرمايند: (انسان كامل مظهر و تجليگاه اسماء الهي است... و رحمانيت و رحيميت اظهار همان اعيان است از غيب هويت تا افق شهادت مطلقه؛ و ابداع فطرت عشق و محبت كمال مطلق است در خميره آنها كه بدان فطرت عشقيه سائقه و جذبه قهريه مالكيه كه ناصيه آنها را گرفته.... پس با اين طريقه غايت آمال و نهايت حركات و منتهاي اشتياقات و مرجع موجودات و معشوق كائنات و محبوب عشاق و مطلوب مجذوبين ذات مقدس است؛ گرچه خود آنها محجوبند از اين مطلوب و خود را عابد و عاشق و طالب و مجذوب امور ديگري دانند...»[1]در تفسير و تبيين سرّ «اياك نعبد...» ميفرمايد: جوينده غير تو نيستيم از ادني مرتبه سفل ماده تا اعلي مرتبه غيب اعيان ثابته، حق طلب و حق جو هستيم و هر كس در هر مطلوبي طلب تو كند و با هر محبوبي عشق تو ورزد...[2]
و به قول شيخ بهايي:
بلبل به چمن زان گل رخسار، نشان ديد
عارف صفت روي تو در پير و جوان ديد
يعني همه جا عكس رخ يار توان ديد
پروانه در آتش شد و اسرار عيان ديد
يعني همه جا عكس رخ يار توان ديد
يعني همه جا عكس رخ يار توان ديد
تجسم عشق در زندگي امام
امام خميني (قدس سره) در طول تاريخ اسلام و بعد از حكومت پيامبر (ص) و امير المؤمنين (ع) اولين عارف و فيلسوف و فقيهي است كه در ميدان عملي و نظري عشق و محبت الهي با الهام از مكتب عاشورا و سيره ائمه هدي عليهم السلام بهترين جايگاه را براي عشق و محبت الهي به تصوير کشيد، او علاوه بر اينكه از حكما و فلاسفه صاحب انديشه قرن حاضر است از عرفاي نامدار تاريخ اسلام و تشيع محسوب ميشود، اگر عرفا و حكماي اسلام عشق را در دفاتر و كتب خود تعريف و تمجيد نمودهاند و يا در محراب عبادت و يا در خلوتگاه راز و نياز خود بدان پرداختهاند و بيش از اين حد و مرز فراتر نرفته و چندان تأثير گذار نبودهاند، عاشق دوران ما فراتر از اين انديشهها و عمل پيشرو است، هم در ميدان قال و هم در حال، عشق الهي او چونان عشق انبياي الهي است و رستاخيز است، عشقي فراگير و دگرگون كننده احوال جوامع بشري، اگر عرفاي بزرگ شيعه از قرآن درس عشق گرفته و از آن با زبان زيباي هنري نثر و نظم نوشتهاند و در مرتبه اول دل خويش را شيداي حق و در مرتبه دوم خواننده را تحت تأثير قرار دادهاند، درس عشق خميني (ره) فرا خور تمام اصناف بود و از هر طبقه و صنفي در زمره عشاق او قرار داشتهاند، درست مانند مولايش حسين كه در صفوف عشقبازي حسين از پير فقيه تا جوان برومند شجاع و نوزاد شيرخوار و زنان وارسته و دلباخته در راه مولايشان حضور داشتند و در مصاف فداي جان خويش در راه محبوب، از همديگر سبقت ميگرفتند، در مكتب خميني با همين الگو ولي با وسعتي به پهناي دنيا حاضر و عاشق بودند، آيا جانفشاني در راه دفاع از حريم وطن را ميتوان بدون عشق تصور كرد؟ آيا بدون عشق انسان قادر است در برابر گلوله و آتش جان خويش را قرار دهد، پيروان مكتب عشق خميني در احياي عشق و تحقق اين انديشه و در عينيت بخشيدن به آن در طول تاريخ بينظير هستند.امام از آغاز حركت و ا نقلاب خويش تا برقراري حكومت اسلامي و در دوران رهبري بدون استثناء در همه احوال، خدا، خدا، گفت و از انبياي الهي سخن گفته و با شهامت كامل در برابر استكبار ايستادگي نمود، يكي از علايم عشق و مرتبه شهود، شجاعت در برابر مدعيان كبر و نخوت است و تا كسي در مرحله معرفت به اين مرتبه نرسيده نميتواند با اين همه عزت و اتكاي به قدرت الهي اينگونه در برابر طاغوت افشاگري نمايد.عشق در مرحلهاي كه با فرد سرو كار دارد بسيار محدودتر است ولي از مرحلهاي كه وجود انسان را فرا گرفت و لبريز شد و به اجتماع کشيده شد، جمعي را نيز عاشق خود نموده و همراه نمايد تا اينکه رستاخيزي براي عاشقان به وجود ميآورد، عاشق حق، خود عاشقاني دارد، چون جلوهي از حق ميشود، امام مصلحي بود، عاشق پيشه و در مرتبه عشق به خداوند متعال در حدي بود كه از هيچ قدرتي هراس و بيم نداشت. عاشقي با منطق و استدلال استوار که نظيري کمتر داشته در قرون گذشته اسلام.عشقي كه امام از آن صحبت ميكرد و در آثارش جلوهگر است، عشق منفعلانه نيست كه در گوشهاي از دنيا يا معابد بتوان به آن رسيد، عشق امام عشق اصلاحگر و متحولانه و پوياست، كه جامعه را رو به رشد و تعالي معنوي و مادي ميبرد، در اين مسلك عاشق كسي است كه مديري مقتدر و مسلط بر امور و وظايف خود باشد، اگر استاد دانشگاه است با تعهد تدريس كند و دانش آموخته است ، متعهد و عاشق باشد اگر صنعتگر است صنعتي را به جامعه تحويل دهد و توليداتش به گونهاي باشد كه خيانت در آن راه نداشته باشد، نتيجه كارش به دست هر كس رسيد تعهد و صداقتش نيز همراه صنعتش باشد، از اين روي عرفان و عشق، ميتواند بهترين مؤلفه براي اصلاح اجتماعي باشد، تصوف و عرفان خانقاهي بدان جهت از اسلام بيگانه است كه اسلام از خمودي و قشريگري و انزوا و ذكر بيخاصيت، مبري و دين عمل و تلاش و تكاپوگري و حركت و رشد است.امام اينگونه عمل نمود كه عرفان و عشق را در جهان با اقتدار و انقلابي و مبارز نشان داد و از گوشه معابد و خانقاها بيرون آورد و اسلام اصيل را با حركت خود احياء كرد، و نشان داد كه عاشق و عارف و سالك و فقيه و فيلسوف بايد اصلاحگر و انقلابي و شجاع باشد، كه اين عين عرفان و مسلك اولياء و انبياي الهي و راه ائمه معصومين عليهم السلام است. اما با اين حرکت حجت را بر تمام اهل فرهنگ تمام کرد.[1] . همان ص 91.[2] . همان ص 91.امير علي حسنلو