اگر دل بستهاي بر عشق جانان جاي خالي كن
تا اســير رنـگ و بويـي، بوي دلبــر نشنـوي
عاشــق نشـــدي اگـر كـه نــامـــي داري
ديــوانـه نــه اي اگــــر پيــــامـي داري
كه اين ميخانه هرگز نيست جز مأوي بيدلها[1]
هرکه اين اغلال در جانــش بود آماده نيست
ديــوانـه نــه اي اگــــر پيــــامـي داري
ديــوانـه نــه اي اگــــر پيــــامـي داري
امام خميني:
در كوي عشق، شوكت شاهي نميخرند
اقــرار بـندگي كـن و اظـهار چـاكري
اقــرار بـندگي كـن و اظـهار چـاكري
اقــرار بـندگي كـن و اظـهار چـاكري
عاشقان روي او را خانه و كاشانه نيست
مرغ بال و پر شكسته فكر باغ و لانه نيست[2]
مرغ بال و پر شكسته فكر باغ و لانه نيست[2]
مرغ بال و پر شكسته فكر باغ و لانه نيست[2]
ج ـ 2ـ كتمان و عفت در عشق
شيخ الرئيس و خواجهي طوسي در نمط نهم (مقامات العارفين) يكي از شرايط رسيدن به كمال را عشق عفيف دانستهاند ـ يعني عفت را در مسئله عشق و ترقي به كمالات دخيل دانستهاند[3] در روايات اسلامي نيز به اين مسئله اشاره شده است كه عرفا به اقتباس از روايات اين مباحث را طرح نمودهاند:«من عشق فعفّ ثم مات مات شهيداً» و «من عشق و كتم و عفّ فمات و هو شهيد» و «من عشق و كتم و عفّ و صبر غفر اللّه له و ادخله الجنه» و «ما المجاهد الشهيد في سبيل اللّه باعظم اجراً ممّن قدر فعفً».[4]عفاف در عشق ورزي از مقدمات و اسباب پيشرفت و ترقي است، اگر عفاف را در اين احاديث مخصوص عشق مجازي بدانيم، پلهاي خواهد بود براي ترقي و راهيابي به عشق حقيقي الهي، كتمان و عفاف و صبر هر سه از شرايط عشق است و اگر اين شرايط در عشق حيواني و نفساني رعايت شود صعود به قلّه عشق حقيقي آسان خواهد بود. مقام شهادت كه يكي از عاليترين مقامات معنوي است كه به عاشق عفيف و كتوم و صبور اعطاء ميشود. كتمان و پوشيده داشتتن سرّ عشق و اندوه آن نيز از توجه عرفا و فلاسفه بدور نبوده است.امام در كتمان عشق چنين فرموده:
غم عشق تو به جان است و نگويم به كسي
راز دل را نتـوانم بــه كســي بگشــايـم
سرّ عشق است كه جز دوست نداند ديگر
راز بيهـوشي و مسـتي و خراباتي عشــق
آنچه در مدت هجر تو كشيـدم هيـهات
در يكي نامه محال است كه تحريـر كنم[8]
كه در اين باديه غمزه غـمخواري نيسـت
كه در اين دير مغان راز نگهداري نيست[5]
مي نگنجد غـم هجـران وي اندر گفتــار[6]
نتـوان گـفت كه از راهبـران بيخبــريم[7]
در يكي نامه محال است كه تحريـر كنم[8]
در يكي نامه محال است كه تحريـر كنم[8]
ج ـ 3ـ حجابهاي راه عشق( مدرسه و درس...)
منظور بريدن ازحجابها اين است که وقتي عارف بين دور اه واقع شد، مثل قيام درراه حق وسکوت يااشتغال به امور دنيا کدام ارجح است ،امام همه ي قيود را رهاکردودربرابرطاغوت ايستاد ازاينروي همه راحجاب مي شمارد
در بر دل شدگان علم حجاب است حجاب
از در مدرسه و دير و خرابات شدم تا شـوم
از قيل و قال مدرسهام حاصلي نشد
طاق و رواق مدرسه و قال و قيل علم
در راه جـام و ســاقي مه رو نهــادهايم[9]
از حجاب آنكه برون رفت بحق جاهل بود
بر در ميعادگهش حلقه به گوش
جزحرف دلخراش، پس از آنهمه خروش
در راه جـام و ســاقي مه رو نهــادهايم[9]
در راه جـام و ســاقي مه رو نهــادهايم[9]
د ـ مقامات عشق در نگرش امام
وقتي انسان در مقام كمال قرار گرفت مرحله شهود به او دست ميدهد و به تسبيح عاشقانه تمام كائنات واقف ميشود «و چون سالك را اين مشاهده دست دهد و خود را به سراسر اجزاء وجوديه خود، از قواي ملكيه تا سراير غيبيه و جميع سلسله وجود را عاشق و طالب حق بيند و اظهار اين تعشق و محبت را نمايد از حق استعانت وصول طلبد...»[10]د ـ 1ـ فناپذيري
تمام عرفا براي عشقورزي در طريق حق شرايط سختي را تبيين نموده و به آن عمل كردهاند و اين طريق را براي هر كس قابل طي نمودن ندانستهاند چنانكه در آثار حضرت امام اين حقيقت بوضوح ديده ميشود. و براي هر سالك موانع عديدهاي در اين راه وجود دارد و پرده و حجابهاي سنگيني و ضخيمي در مسير كمال او نهاده شده است و تا فناي از خويش ورهايي از تمام قيود حاصل نشود راه ترقي به كمال مسدود خواهد بود:
عاشق از شوق به درياي فنا غوطهور است
بيخبر آنكه بظلمتكده ساحل بود
بيخبر آنكه بظلمتكده ساحل بود
بيخبر آنكه بظلمتكده ساحل بود
د ـ2ـ رسيدن به شهود
امام (ره) مقام و مرتبه شهود را پس از مرحله عشق به خداوند ميداند: «و پس از رياضات و مجاهدات و دوام تذكر و عشق به حضور و خلوت و تضرع و انقطاع تام، سالك از مرتبه اطمينان و عرفان به مرتبه شهود و عيان رسد و حق به تجلّي فعلي مناسب با قلبش به سرّ قلب او تجلي كند پس قلب لذت حضور را دريابد و عشق به حق به هم رساند و لذت فيض حضور....».سريان عشق در هستي از منظر امام:
اكثر فلاسفه و عرفا عشق را در تمام هستي
جاري و ساري ميدانند و به مراتب آن نيز معتقدند
جاري و ساري ميدانند و به مراتب آن نيز معتقدند
جاري و ساري ميدانند و به مراتب آن نيز معتقدند
دعاي عرفه امام حسين (ع) عميت عين لاتراك...
گزاف نيست، اگر بگوييم عرفاي بزرگي چون امام با مكاشفات دروني اين عشقها را احساس و درك مينمودند؛ واقعيتي است غير قابل انكار كه موجودات ديگر هم عاشق انسانهاي كامل هستند و معروف است كه: «استن حنانه در حجر رسول (ص) ناله ميزد هم چو ارباب عقول...»بنابراين امام خميني (ره) نيز تمام ذرات هستي را برخوردار از عشق به خداوند متعال ميداند:
ذرهاي نيست به عالم كه در آن عشـقي نيست
من چه گويم كه جهان نيست به جز پرتو عشق
سرگشته و حيران همه در عشــق تو غـرقــند
دل ســوختــه هـر ناحيــه بي تاب و توانـنـد[13]
بارك اللّه كه كران تا به كــران حــاكم اوست
ذوالجلالي است كه بر دهر و زمان حاكم اوست
دل ســوختــه هـر ناحيــه بي تاب و توانـنـد[13]
دل ســوختــه هـر ناحيــه بي تاب و توانـنـد[13]
1ـ تجلي حق از عشق در د يدگاه امام
حضرت امام خميني در تبيين حديث كنت كنزاً مخفياً فاحببت ان... معتقد است كه خداوند متعال فاعل بالحب و العشق است همين عشق به ذات است كه پي آمدش نقشه اين جهان است و جهان خلقت، بيانگر كمالات است كه در ذات است. اين عقيده را چنانكه بيان شد عرفا و حكماي سلف نيز ابراز نمودهاند.امام نيز اينگونه ميفرمايد: پس همانگونه كه علم حضرت حق به ذات خودش علم به ما سواي ذات است در مرتبه ذات چون كه (بسيط الحقيقه كل الاشياء) و در مرآت تفصيل علت علم به ما سوا همان علم به ذات است، حب به ذاتش نيز چنين است.[14]و ارادهاي كه از حق تعالي به اشياء تعلق ميگيرد و البته به گونهاي كه منزه از رنگ تغيرّ و زوال است و مانند اراده ما نيست كه متغيّر و حادث و زودگذر باشد. تعلق آن اراده حق تعالي به اشياء به خاطر آن است كه ذاتش محبوب اوست و عشق به ذات خود دارد و ذات خود را ميپسندد نه آنكه اشياء به طور مستقل محبوب او باشند و به اين معناي بلند عرفاني اشاره فرمود در حديث معروف قدسي كه: (من گنجي بودم پنهان پس دوست داشتم كه شناخته شوم، پس خلق را آفريدم تا شناخته شوم) پس علت خلقت عالم حب ظهور و معروفيت ذات است و حبّ خود ذات ـ[15] بنابراين امام (ره) نيز مبداء عشق را ذات حق ميداند و مبداء خلقت و اساس آنرا عشق، از اين روست كه سعدي عليه الرحمه گفته:عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست... و حضرت امام (قدس سره) ميفرمايد:
عشق اگر بال گشايد به جهان حاكم اوست[16]
وه چه افراشته شد در دو جهان پرچم عشق
آدم و جن و ملك مانده به پيچ و خم عشـق[17]
من چه گويم كه جهان نيست بجز پرتو عشق
آدم و جن و ملك مانده به پيچ و خم عشـق[17]
آدم و جن و ملك مانده به پيچ و خم عشـق[17]
[1] . امام خميني ديوان «پيشين» صفحات 175 و 185 و 46.[2] . همان.[3] . حسين بن عبداللّه شيخ ابو علي سينا ـ الاشارات ج 3، چاپ اول، قم، انتشارات: النشر البلاغه، 1375، ص 4ـ80.[4] . محمدي ريشهري «پيشين» ص 331.[5] . امام خميني «ديوان اشعار» پيشين ص 73.[6] . همان، ص 121.[7] . همان، ص 165.[8] . حافظ، ديوان، ص 471.[9] . حافظ ص 496.[10] . امام خميني «سر الصلاه» پيشين ص 91.[11] . امام خميني (ره) ديوان «پيشين» ص 42.[12] . ديوان امام خميني (ره)، پيشين، ص 150 و ص 42.[13] . امام خميني (ره) ديوان «پيشين» ص 62.[14] . امام خميني، طلب و اراده «پيشين» ص 41.[15] . همان، ص 47.[16] . امام خميني (ره) ديوان «پيشين» ص 62.[17] . امام خميني شرح دعاي سحر، انتشارات تنظيم و حفظ آثار امام 74 ص 57 و 111 و 131.[18] . كافي ج 2.[19] . امام خميني سر الصلاه «پيشين» ص 90.