با دوازده امام بيعت كنيد
در آخرين مرحله ى خطابه بيعتِ لسانى انجام شد. براى اين هدف دو زمينه سازى انجام شد:
يكى بيان علت اين بيعت لسانى بود. درباره ى اينكه قبل از بيعت با دست بصورت زبانى از آنان اقرار گرفتند، فرمودند:
اى مردم، شما بيش از آن هستيد كه با يك دست و در يك زمان با من دست دهيد، و پروردگارم مرا مأمور كرده است كه از زبان شما اقرار بگيرم درباره ى آنچه منعقد نمودم براى على اميرالمؤمنين و امامانى كه بعد از او مى آيند و از نسل من و اويند، چنانكه به شما فهماندم كه فرزندان من از صلب اويند.
ديگرى تعيين عبارات حاكى از محتواى بيعت بود كه مى بايست همه ى مردم به آن اقرار مى كردند و بيعت با دست هم حساب مى شد. از آنجا كه اين بيعت بر سر يك مسئله ى موقت و زود گذر نبود بلكه بر سر يك اعتقاد آن هم به بلنداى ابديت بود، لذا حضرت عبارات مفصلى را بر لسان مبارك جارى كردند و از مردم خواستند آنها را عيناً تكرار كنند.
لذا خطاب به حاضرين فرمودند: پس همگى چنين بگوئيد:
ما شنيديم و اطاعت مى كنيم و راضى هستيم و سر تسليم فرود مى آوريم درباره ى آنچه از جانب پروردگار ما و خودت به ما رساندى، درباره ى امر امامتِ اماممان على اميرالمؤمنين و امامانى كه از صلب او به دنيا مى آيند.
بر اين مطلب با قلبهايمان و با جانمان و با زبانمان و با دستانمان با تو بيعت مى كنيم. بر اين عقيده زنده ايم و با آن مى ميريم و "روز قيامت" با آن محشور مى شويم. تغيير نخواهيم داد و تبديل نمى كنيم و شك نمى كنيم و انكار نمى نمائيم و ترديد به دل راه نمى دهيم و از اين قول برنمى گرديم و پيمان را نمى شكنيم.
تو ما را به موعظه ى الهى نصيحت نمودى درباره ى على اميرالمؤمنين و امامانى كه گفتى بعد از او از نسل تو و فرزندان اويند، يعنى حسن و حسين و آنانكه خداوند بعد از آن دو منصوب نموده است.
پس براى آنان عهد و پيمان از ما گرفته شد، از قلبهايمان و جانهايمان و زبانهايمان و ضمايرمان و دستهايمان. هر كس توانست با دست بيعت مى نمايد و گرنه با زبانش اقرار مى كند. هرگز در پى تغيير اين عهد نيستيم و خداوند "در اين باره" از نفسهايمان دگرگونى نبيند.
ما اين مطالب را از قول تو به نزديك و دور از فرزندانمان و فاميلمان مى رسانيم، و خدا را بر آن شاهد مى گيريم. خداوند در شاهد بودن كفايت مى كند و تو نيز بر اين اقرار ما شاهد هستى.
پيداست كه حضرت، عين كلامى را كه مى بايست مردم تكرار كنند به آنان القا فرمودند و عبارات آن را مشخص كردند تا هر كس به شكل خاصى براى خود اقرار نكند، بلكه همه به مطلب واحدى كه حضرت از آنان مى خواهد التزام دهند و بر سر آن بيعت نمايند. مردم نيز پس از هر جمله، آن را تكرار مى كردند و بدينوسيله از همان فراز منبر بيعت عمومى گرفته شد.
همچنين از مردم خواستند خدا را بر چنين نعمتى سپاسگزار باشند كه اجازه نداد مردم با انتخاب ناقص خود خليفه اى براى خود برگزينند، بلكه ذات الهى مستقيماً در اين باره تصميم گيرى نمود و نتيجه ى آن را به بشر الزام فرمود.
كلمات نهايى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله دعا براى اقراركنندگان به سخنانش و نفرين بر منكرين اوامر آن حضرت بود، و با حمد خداوند خطابه ى حضرت پايان يافت.
مراسم سه روزه در غدير
تبريك و تهنيت غدير و ولايت
[ بحارالانوار: ج 21 ص 387. امالى شيخ مفيد: ص 57. ]پس از اتمام خطبه، صداى مردم بلند شد كه: آرى، شنيديم و طبق فرمان خدا و رسول با قلب و جان و زبان و دستمان اطاعت مى كنيم.
بعد به سوى پيامبر و اميرالمؤمنين صلوات اللَّه عليهما و آلهما ازدحام كردند و براى بيعت سبقت مى گرفتند و با ايشان دست بيعت مى دادند. اين ابراز احساسات و فريادهاى شعفى كه از جمعيت برمى خاست، شكوه و ابهت بى مانندى به آن اجتماع بزرگ مى بخشيد.
در اين حال پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مى فرمود: الْحَمْدُ للَّهِ الَّذي فَضَّلَنا عَلى جَميعِ الْعالَمينَ.
نكته ى قابل توجهى كه در هيچيك از پيروزى هاى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله - چه در جنگها و چه ساير مناسبتها و حتى فتح مكه- سراغ نداريم، اين است كه حضرت در روز غدير فرمودند: به من تبريك بگوئيد! به من تهنيت بگوئيد! زيرا خداوند مرا به نبوّت و اهل بيتم را به امامت اختصاص داده است؛ و اين نشانه ى فتح بزرگ و در هم شكستن كامل سنگرهاى كفر و نفاق بود.
از سوى ديگر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به منادى خود دستور دادند تا بين مردم گردش كند و اين خلاصه ى غدير را تكرار كند: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ، تا در غدير بعنوان تابلوى ابدى ولايت بر دلها نقش بندد.
بيعت مردان
[ بحارالأنوار: ج 21 ص 387، ج 28 ص 90، ج 37 ص 166 و 127. الغدير: ج 1 ص 58 و 271 و 274. عوالم: ج 15:3 ص42 و 60 و 65 و 134 و 136 و 194 و 195 و 203 و 205. ]پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ضمن سخنرانى وعده داده بودند كه پس از پايان سخنرانى از شما بيعت خواهم گرفت، آنجا كه فرمودند:
بدانيد كه من بعد از پايان خطابه ام شما را به دست دادن با من بعنوان بيعت با او و اقرار به او، و بعد از من به دست دادن با خود او فرا مى خوانم. بدانيد كه من با خدا بيعت كرده ام و على با من بيعت كرده است، و من از جانب خداوند براى او از شما بيعت مى گيرم.
بيعت غدير به معناى التزام و پيمان وفادارى به ولايت دوازده امام معصوم عليهم السلام بود، و محتواى آن ضمن سخنرانى حضرت تعيين شده بود، و مردم بصورت لسانى به آن اقرار كرده بودند.
براى آنكه رسميت مسئله محكم تر شود، و آن جمعيت انبوه بتوانند مراسم بيعت را بطور منظم و برنامه ريزى شده اى انجام دهند، پيامبر صلى اللَّه عليه و آله پس از پايان سخنرانى دستور دادند تا دو خيمه برپا شود. يكى از خيمه ها را مخصوص خود قرار دادند و در آن جلوس فرمودند، و به اميرالمؤمنين عليه السلام دستور دادند تا در خيمه ى ديگر جلوس نمايد، و امر كردند تا مردم جمع شوند.
پس از آن مردم دسته دسته در خيمه ى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله حضور مى يافتند و با آن حضرت دست بيعت مى دادند و تبريك و تهنيت مى گفتند. سپس در خيمه ى مخصوص اميرالمؤمنين عليه السلام حاضر مى شدند و بعنوان امام و خليفه ى بعد از پيامبرشان با آن حضرت دست بيعت مى دادند و پيمان وفادارى مى بستند، و بعنوان اميرالمؤمنين بر او سلام مى كردند، و اين مقام والا را تبريك مى گفتند.
برنامه ى بيعت تا سه روز ادامه داشت، و اين مدت را حضرت در غدير اقامت داشتند، و برنامه چنان حساب شده بود كه همه ى مردم در آن شركت كردند.
از كسانى كه در غدير با اميرالمؤمنين عليه السلام بيعت نمودند همانهايى بودند كه زودتر از همه آن را شكستند و پيش از همه پيمان خود را زير پا گذاشتند و بعد از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله يكى پس از ديگرى رو در روى اميرالمؤمنين عليه السلام ايستادند.
جالب اينكه عمر بعد از بيعت اين كلمات را بر زبان مى راند: افتخار برايت باد، گوارايت باد اى پسر ابى طالب، خوشا به حالت اى اباالحسن، اكنون مولاى من و مولاى هر مرد و زن مؤمنى شده اى!
از آن جالب تر اينكه پس از امر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله همه ى مردم بدون چون و چرا با اميرالمؤمنين عليه السلام بيعت مى كردند، ولى ابوبكر و عمر گفتند: آيا اين امر از طرف خداوند است يا از طرف رسولش "يعنى: از جانب خود مى گويى"؟ حضرت فرمود:
از طرف خدا و رسولش است. آيا چنين مسئله ى بزرگى بدون امر خداوند مى شود؟ و نيز فرمود: آرى حق است از طرف خدا و رسولش كه على اميرالمؤمنين است.
بيعت زنان
[ بحارالانوار: ج 21 ص 388. عوالم ج 15:3 ص 309. ]پيامبر صلى اللَّه عليه و آله دستور دادند تا زنان هم با آن حضرت بيعت كنند و بعنوان اميرالمؤمنين سلام كنند و به حضرتش تبريك و تهنيت بگويند، و اين دستور را درباره ى همسران خويش مؤكد داشتند.
براى اين منظور- چون اكثر زنان نامحرم بودند- به دستور حضرت ظرف آبى آوردند و پرده اى بر روى آن زدند بطورى كه زنان در آن سوى پرده دستِ خود را در آب قرار مى دادند و اميرالمؤمنين عليه السلام در سوى ديگر دست خود را در آب مى گذاشت و بدين صورت بيعت زنان هم با آن حضرت انجام گرفت.
يادآور مى شود كه بانوى بزرگ اسلام حضرت فاطمه زهراعليهاالسلام از حاضرين در غدير بودند. همچنين كليه ى همسران پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و ام هانى خواهر اميرالمؤمنين عليه السلام و فاطمه دختر حضرت حمزه و اسماء بنت عميس در آن مراسم حضور داشتند.
عمامه سحاب
[ الغدير: ج 1 ص 291. عوالم: ج 15:3 ص 199. اثبات الهداة: ج 2 ص 219 ح 102. ]عرب هرگاه مى خواستند رياست شخص بزرگى را بر قومى اعلام كنند يكى از مراسمشان بستن عمامه بر سر او بود. اهميت اين برنامه آنگاه بيشتر مى شد كه شخص بزرگى عمامه ى خود را بر سر كسى ببندد و اين به معناى اعتماد بر او بود.
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در مراسم غدير عمامه ى خود را كه سحاب نام داشت، بعنوان تاج افتخار بر سر اميرالمؤمنين عليه السلام بستند و انتهاى عمامه را بر دوش آن حضرت قرار دادند و فرمودند: عمامه تاج عرب است. اميرالمؤمنين عليه السلام در اين باره چنين مى فرمايند:
پيامبر در روز غدير خم عمامه اى بر سرم بستند و يك طرف آن را بر دوشم آويختند و فرمودند: خداوند در روز بدر و حنين، مرا با ملائكه اى كه چنين عمامه اى به سر داشتند يارى نمود.
شعر غدير
[ بحارالأنوار: ج 21 ص 388، ج 37 ص 112 و 166 و 195. عوالم: ج 15:3 ص 41 و 98 و 144 و 201. كفاية الطالب: ص 64. ]از زيباترين برنامه هاى غدير جلوه ى فرهنگى آن بود كه در قالب ادبيات شعرى خود را نشان داد. در مراسم پرشور غدير، حضور حسان بن ثابت شاعر بزرگ عرب از عنايات خداوند بود، چرا كه درخواست اين شاعر زبردست بسيار جلب توجه كرد.
او به حضرت عرض كرد: يا رسول اللَّه، اجازه مى فرمائيد شعرى را كه به مناسبت اين واقعه ى عظيم درباره ى على بن ابى طالب عليه السلام سروده ام بخوانم؟ حضرت فرمودند: بخوان به نام خداوند و بركت او.
حسان بر جاى بلندى قرار گرفت و مردم براى شنيدن كلامش ازدحام كردند و گردن كشيدند. او گفت: اى بزرگان قريش، سخن مرا به گواهى و امضاىِ پيامبر گوش كنيد.
سپس اشعارى را كه همانجا سروده بود خواند تا بعنوان سند غدير بماند. ذيلاً متن عربى شعر حسان و ترجمه ى آن را مى آوريم:
اَلَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ النَّبِىَّ مُحَمَّداً
وَ قَد جاءَهُ جِبْريلُ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ
وَ بَلِّغْهُمُ ما أَنْزَلَ اللَّهُ رَبُّهُمْ
عَلَيْكَ فَما بَلَّغْتَهُمْ عَنْ إِلهِهِمْ
فَقامَ بِهِ إِذْ ذاكَ رافِعُ كَفِّهِ
فَقالَ لَهُمْ: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ مِنْكُمُ
فَمَوْلاهُ مِنْ بَعْدي عَلِيٌّ وَ اِنَّني
فَيا رَبِّ مَنْ والى عَلِيّاً فَوالِهِ
وَ يا رَبِّ فَانْصُرْ ناصِريهِ لِنَصْرِهِمْ
وَ يا رَبِّ فَاخْذُلْ خاذِليهِ وَ كُنْ لَهُمْ
إِذا وَقَفُوا يَوْمَ الْحِسابِ مُكافِياً
لَدى دَوْحِ خُمٍّ حينَ قامَ مُنادِياً
بِأنَّكَ مَعْصُومٌ فَلا تَكُ وانِياً
وَ إِنْ اَنْتَ لَمْ تَفْعَلْ وَ حاذَرْتَ باغِياً
رِسالَتَهُ إِنْ كُنْتَ تَخْشَى الْأَعادِيا
بِيُمْنى يَدَيْهِ مُعْلِنُ الصَّوْتِ عالِياً
وَ كانَ لِقَوْلي حافِظاً لَيْسَ ناسِياً
بِهِ لَكُمْ دُونَ الْبَرِيَّةِ راضِياً
وَ كُنْ لِلَّذي عادى عَلِيّاً مُعادِياً
إِمامَ الْهُدى كَالْبَدْرِ يَجْلُو الدَّياجِيا
إِذا وَقَفُوا يَوْمَ الْحِسابِ مُكافِياً
إِذا وَقَفُوا يَوْمَ الْحِسابِ مُكافِياً
در اينجا بود كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله دست على عليه السلام را بلند كرد و با صداى بلند فرمود: هر كس از شما كه من مولاى او هستم و سخن مرا بياد مى سپارد و فراموش نمى كند، مولاى او بعد از من على است، و من فقط به او- نه به ديگرى- بعنوان جانشين خود براى شما راضى هستم. پروردگارا، هر كس على را دوست بدارد او را دوست بدار، و هر كس با على دشمنى كند او را دشمن بدار. پروردگارا، يارى كنندگان او را يارى فرما بخاطر نصرتشان امام هدايت كننده اى را كه در تاريكيها مانند ماه شب چهارده روشنى مى بخشد. پروردگارا، خواركنندگان او را خوار كن و روز قيامت كه براى حساب مى ايستند خود جزا بده.
پس از اشعار حسان، پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: اى حسان، مادامى كه با زبانت از ما دفاع مى كنى، از سوى روح القدس مؤيد خواهى بود.
حضور جبرئيل در غدير
[ بحارالأنوار: ج 37 ص 120 و 161. عوالم: ج 15:3 ص 85 و 136. ]ظهور ملائكه به صورت آدمى در موارد خاصى اتفاق افتاده كه پيام خاصى براى هدايت مردم همراه داشته است. در غدير نيز اين اتفاق پس از سخنرانى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله پيش آمد و بار ديگر حجت را بر همگان تمام كرد.
مردى زيبا صورت و خوشبوى كنار مردم ايستاده بود و مى گفت:
بخدا قسم، روزى مانند امروز هرگز نديدم. چقدر كار پسر عمويش را مؤكّد نمود، و براى او پيمانى بست كه جز كافر به خدا و رسولش آن را بر هم نمى زند. واى بر كسى كه پيمان او را بشكند.
عمر نزد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آمد و عرض كرد: شنيدى اين مرد چه گفت؟! حضرت فرمود: آيا او را شناختى؟ گفت: نه. حضرت فرمود:
او روح الأمين جبرئيل بود. تو مواظب باش اين پيمان را نشكنى، كه اگر چنين كنى خدا و رسول و ملائكه و مؤمنان از تو بيزار خواهند بود!
معجزه الهى در غدير
[ بحارالأنوار: ج 37 ص 136 و 162 و 167. عوالم: ج 15:3 ص 56 و 57 و 129 و 144. الغدير: ج 1 ص 193. ]آنچه در غدير براى مردم بيان شد بزرگترين پيام اسلام، يعنى ولايت اهل بيت عليهم السلام بود. اگر در موارد بسيارى از اتمام حجتهاى الهى معجزه اى از سوى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله صورت مى گرفت تا اطمينان قلوب آن مردم و نسلهاى تاريخ باشد، در غدير خداوند در حضور پيامبرش مستقيماً معجزه نشان داد و امضاى الهى را بر خط پايان غدير ثبت كرد.
در آخرين ساعات از روز سوم حارث فهرى با دوازده نفر از اصحابش نزد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آمد و گفت:
اى محمد! سه سؤال از تو دارم:
1. آيا شهادت به يگانگى خداوند و پيامبرى خود را از جانب پروردگارت آورده اى يا از پيش خود گفتى؟
2. آيا نماز و زكات و حج و جهاد را از جانب پروردگار آورده اى يا از پيش خود گفتى؟
3. آيا اينكه درباره ى على بن ابى طالب گفتى: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيّ مَوْلاه...، از جانب پروردگار بود يا از پيش خود گفتى؟
حضرت در جواب هر سه سؤال فرمودند: خداوند به من وحى كرده است، و واسطه ى بين من و خدا جبرئيل است، و من اعلان كننده ى پيام خدا هستم، و بدون اجازه ى پروردگارم خبرى را اعلان نمى كنم.
حارث گفت: خدايا، اگر آنچه محمد مى گويد حق و از جانب توست، سنگى از آسمان بر ما ببار يا عذابى دردناك بر ما بفرست.
همينكه سخن حارث تمام شد و به راه افتاد، خداوند سنگى از آسمان بر او فرستاد كه از مغزش وارد شد و همانجا او را هلاك كرد و ماجراى اصحاب فيل جلوى ديدگان 120000 جمعيت حاضر در غدير تكرار شد.
بعد از اين جريان، آيه ى سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ... [ سوره ى معارج: آيات 1 تا 3. ] نازل شد. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله رو به مردم كردند و فرمودند: آيا ديديد؟ گفتند: آرى. فرمودند: شنيديد؟ گفتند: آرى. پس از اين اقرار مردم فرمودند: