اقتصاد در خانواده. - خانواده در قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خانواده در قرآن - نسخه متنی

احمد بهشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اقتصاد در خانواده.

هر فردي عضو يك جامعه بزرگي به نام ملت يا امت است و سرنوشت او در بسياري از امور، تابع سرنوشت آن جامعه بزرگ است و ميان او و ساير افراد، نوعي اشتراك، حاكم است.

همچنين، هر فردي عضو يك جامعه كوچكي به نام خانواده است از آن جا كه در اين جامعه كوچك، كثرت به وحدت تبديل مي شود، اشتراك در منافع، با شدت و قدرتي بيشتر از آنچه در ملت يا امت حاكم است، به چشم مي خورد.

هيچ كس نمي تواند منكر شود كه زندگي اجتماعي مستلزم اشتراك است، تنها چيزي كه مورد بحث و اختلاف است، اين است كه: آيا دايره اين اشتراك، به قدري گسترش دارد كه بايد مالكيت هاي خصوصي را بر طبق مذاق سوسياليست ها در اموال توليدي و بر طبق مذاق كمونيست ها، هم در اموال توليدي و هم مصرفي از بين ببريم، يا اين كه تا اين حد گسترش ندارد و مالكيت هر كسي را بايد بر طبق ضوابطي نسبت به اشيايي محترم بشماريم!.

از اين قسمت كه بگذريم، مي بينيم زندگي اجتماعي سراسر اشتراك است. مدرسه ها، دانشگاه ها، مساجد، بيمارستان ها، معادن، منابع طبيعى، بانك ها، ادارات، جاده ها، كارخانه ها، امكانات رفاهى، راديوها، تلويزيون ها، مجالس مقننه، دولت ها، فرهنگ وميراث هاي تاريخي و... همه مشترك است. اگر به كشورهاي سوسياليستي يا سرمايه داري بروى، تفاوتي در اين امور، ميان آنها نمي بينى.

تنها چيزي كه مورد اختلاف است، جنبه اقتصادي و مسأله كار و سرمايه و توليد و توزيع و ابزار توليد و ارزش اضافي و اموري از اين قبيل است كه ديدگاه هاي سوسياليستى، كمونيستى، كاپيتاليستي و اسلامى، درباره آنها مختلف است و ما آنها را در كتاب اقتصاد در مكتب توحيد شرح داده ايم.

در جامعه كوچك خانواده، از نظر سرمايه داري مي توان جايي براي اين بحث باز كرد كه: حد و مرز اشتراك در خانواده تا كجاست آيا خانواده، همچون يك شخصيت حقوقي است و هر چه هست به همين شخصيت حقوقي تعلق دارد يا اين كه هر كس هر چه دارد، متعلق به خودش است.

بديهي است كه آنچه بايد در اين سلسله بحث ها دنبال كنيم، نه نظر گاه سوسياليسم و كمونيسم است و نه نظرگاه سرمايه دارى، بلكه مي خواهيم ببينيم اسلام، مسأله اقتصاد را در خانواده چگونه حل كرده است آيا در اين كانونِ وحدت و صفا و صميميت و اشتراك در سرنوشت و جذب و انجذاب، مالكيت هاي فردي به طور كلي از بين مي رود، يا اين كه يكي از اعضا، در جنبه هاي اقتصادى، محور خانواده مي شود و همه اختيارات در تصرف و نقل و انتقال و داد و ستد به دست اوست، يا اين كه وضع ديگري است.

اين مسأله كاملاً روشن است: نوزادي كه تازه به دنيا مي آيد تا چند سالي نياز به مراقبت و تربيت و امكانات مادي و معنوي دارد تا به مرحله اي برسد كه بتواند روي پاي خود بايستد و نيازي به كسي نداشته باشد.

در اين مدت، تنها پناهگاه او خانواده است و مسلم است كه در اين پناهگاه، مسؤوليت ها متوجه پدر و مادر است. مادر از لحاظ طبيعي و عاطفى، مسؤوليت ها را مي پذيرد و چند ماهي طفل را در رحم خويش مي پروراند و بعد از فراغ، او را در دامان پر مهر و با شيره جان خويش رشد مي دهد و پس از پايان دوره شيرخوارگي نيز همچنان پيوند عاطفي مادر و فرزند مستحكم مي ماند و به همين جهت، براي مادر نسبت به حضانت و شيردادن و پرستاري فرزند، دستوري به عنوان يك تكليف واجب در منابع اسلامي وجود ندارد. كسي كه خودش عاشقانه طفل را در آغوش مي گيرد و براي خواب كردن او آهنگ جان نواز (لاي لاى) كه از هر آهنگ و دارويى، مسكن تر و آرام بخش تر است، زمزمه مي كند و حاضر است فقط به خاطر ارضاي ميل مادرى، از شب تا صبح در كنار بستر طفل بيدار بماند، چه نيازي به فرمان و دستور دارد! تكليف با عقل در ارتباط است نه با عاطفه و نه با طبيعت. اگر اين پيوند عاطفي ميان مادر و فرزند وجود نداشت، با تكليف و دستور هم نمي شد مادري را اين همه به خاطر كودكي مقيد و محدود كرد! به همين جهت، قرآن مسأله شيردادن مادر به كودك را با زبان ديگري غيراز زبان امر و نهى، بيان مي كند تا ارزش مقام مادري را بالا ببرد و مشخص كند كه اقتضاي طبيعت مادري چيست و با مادران چگونه بايد سخن گفت! به آيه قرآني زير توجه كنيم:.

وَالوالِداتُ يُرْضِعْنَ أوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ؛ (1).

مادران، دو سال تمام فرزندان خود را شير مي دهند.

يعنى، اقتضاي طبيعت مادري اين است و نيازي به دستور نيست. بامادر بايد با زبان وحي و الهام سخن گفت و او را ياري كرد كه در پيچ و خم هاي زندگي و فراز و نشيب حوادث در نماند و در راه مادرى، پيامبرانه معجزه گر باشد.

مادرموسي كه به عنوان يك الگوي تمام عيار مادري در تاريخ شناخته شده است. كارش به مرحله اي مي رسد كه به وسيله وحى، در رابطه مستقيم با خداوند قرار مي گيرد و به او گفته مي شود كه:.

تا آن گاه كه از مأموران فرعوني بيم و هراسي پيدا نكرده است، موسي را شير دهد و همين كه دچار بيم و هراس شد، طفل را به دريا بيندازد و ترس و اندوه را از خود دور سازد و مطمئن باشد كه خداوند، طفل را به او باز مي گرداند و پرچم رسالت را به دستش مي سپارد. (2).

آرى، وظيفه مقدس مادري در حدي است كه: اولاً مادران با عشق و فداكاري و ايثار، به استقبال آن مي روند و براي اجراي آن نيازي به امر و دستورندارند و ثانياً خدا نيز پشتيبان و ياور مادران است و در جامعه نيز بايد همه گونه خدمات و امكانات و برنامه هاي ارشادي و كمكي براي آنها فراهم باشد تا هر چه بهتر بتوانند فرزنداني لايق و صالح تحويل جامعه دهند.

در محيط خانواده نيز وظيفه مرد است كه از لحاظ اقتصادى، امكانات زندگي زن را فراهم كند و در مسير مقدس همسري و مادرى، او را ياري دهد و حتي توسعه بر خانواده، درنظام خانوادگي اسلام از چيزهايي است كه توصيه و سفارش شده است. قرآن مجيد در اين زمينه مي فرمايد:وَعَلَي المَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ بِالمَعْرُوفِ؛ (3).

بر پدر است كه روزي و لباس مادران را به آنچه نيكوست تأمين كند.

پيشوايان ديني ما مي فرمايند:.

سزاوار است كه مرد بر خانواده خود از لحاظ اقتصادي گشايش دهد تا آرزوي مرگش را نكنند. (4).

ملاحظه مي كنيد كه قرآن هنگام طرحِ مسأله تأمينِ نيازِ اقتصادىِ همسر، به آن جنبه (معروف) مي دهد و چنان كه آشنايان با فرهنگ قرآن مي دانند (معروف) در برابر (منكر) است و از لحاظ لغت، معروف به معناي شناخته و منكر به معناي ناشناخته است و اولي در مورد نيكي ها و دومي در مورد بدي ها به كار مي رود و در حقيقت، مي خواهد بگويد: اين كه مرد موظف مي شود كه نياز اقتصادي همسر را تأمين كند، نبايد اين گونه تلقي شود كه به عنوان يك امر تحميلي و سرباري است، بلكه همان گونه كه عمل مادر، عملي است مقدس و از دل برخاسته، كار پدر نيز بايد پاداش يك امر مقدس و برخاسته از اعماق دل و به عنوان تعاون و همكاري باشد.

روشن تر بگويم: ممكن است تأمين نيازاقتصادي يك انسان جنبه (منكر) داشته باشد و از روي ادب و احترام و تكريم صورت نگيرد، بلكه براي پاره اي از انگيزه هاي غير عاطفي و غيرانساني و غيراسلامي صورت گيرد؛ مثل اين كه انسان كمك ها و خدمات خود را با منت و اذيت همراه سازد. (5).

چنين كاري از نظر اسلام (معروف) نيست، بلكه منكر است. هرگز سزاوار نيست كه شخص در برابرهمسر اين گونه عمل كند، بلكه به عنوان يك شريك زندگي و يار و همدم و پاسخگويي به يك نياز طبيعي و انساني بايد با مسأله تأمين نيازهاي اقتصادي او برخورد كند كه رمز سعادت و كمال، همين است.

در زندگي خانوادگى، فقط مقررات خشك، حاكم نيست. اشتراك و همفكري و همدردي و فداكاري و ايثار حاكم است. اگر تنها حاكميت مقررات خشك بود، جا داشت كه مرد نيز آنچه را به عنوان (نفقه) به همسر و فرزندان مي دهد، به خاطر اسقاط تكليف باشد و جنبه هاي عاطفي و اخلاقي را مورد نظر قرار ندهد.

مي بينيم كه در محيط خانواده، زن بسياري از مسؤوليت ها را مي پذيرد و ايثارگرانه، آنها را انجام مي دهد و در برابر آن، انتظار پاداش مادي ندارد، ولي به طور حتم، انتظار پاداش معنوي دارد و طالب اين است كه مرد - و حتي جامعه - پاسخ ايثارش را به ايثار و اجر و پاداش فداكاري هاي عاشقانه اش را با فداكاري هاي عاشقانه بدهند.

هيچ قانوني در اسلام نداريم كه به مادر دستور داده باشد كه: وقتي از حمل فارغ شد، شيردادن و بزرگ كردن طفل را بر عهده گيرد.

هيچ فرماني از سوي قانونگزار اسلام صادر نشده است كه: زنان را به وظايف خانه داري و خياطي و آشپزي و خريد لوازم خانه، موظف كرده باشد؛ اما تأمين لباس و مسكن و آذوقه آنها بر مردان واجب شده و در برابر آن، وظايف واجبي نيز براي آنها مقرر گرديده است كه تمكين شوهران در روابط همسري و ترك مسافرت هاي غيرواجب و چيزهايي از اين قبيل است.

مي گويند: پيامبر گرامي اسلام، كارها را ميان دخترش فاطمه و دامادش على(ع) به پيشنهاد خودشان بدين گونه تقسيم كرد:.

بر فاطمه است كه كارهاي داخل خانه را و بر علي است كه كارهاي بيرون خانه را انجام دهد (6).

اكنون اين رويه، در خانواده هاي مسلمان، سنت پسنديده اي شده است. زنان مسؤوليت هاي داخل خانه را بر عهده مي گيرند و شوهران مسؤوليت هاي بيرون خانه را. در عين حال، زنان بسياري هستند كه دركارهاي بيرون خانه نيز شوهر را كمك مي كنند و مردان بسياري كه دركارهاي داخل خانه، مددكار زنان هستند.

متأسفانه، بسيارند مرداني كه تصور مي كنند اين سنت پسنديده، يك تكليف واجب است و به همين جهت، اگر قصور يا تقصيري مشاهده كنند، به مؤاخذه و مجازات، متوسل مي شوند. قطعاً زنان بسياري نيز وجود دارند كه گرفتار چنين برداشتي هستند.

بايد اينها را آگاه كرد كه: مسأله ايثار و همكاري و همدردي مسأله اي است و مسأله تكليف و وظيفه قانوني مسأله اي ديگر.

اسلام در رابطه با پيمان زناشويى، حداقلِ تكليف را براي زنان مشخص كرده است و در برابر آن، مردان را موظف به تأمين لباس و خوراك و مسكن مورد نياز آنها ساخته است.

اما اسلام خواسته است كه زن و مرد در چارچوب ازدواج و تشكيل خانواده، كاملاً جذب يكديگر شوند و در حالت جذب وانجذاب، خود همه مسائل خانواده را حل كنند.

مسأله اقتصاد درمحيط خانواده نيز بايد از همين ديدگاه حل شود. از اين ديدگاه است كه زن در غيبت مرد، به عنوان يك ناظر امين، سرمايه اقتصادي خانواده را پاسداري مي كند و حتي با بخل و تنگ نظرى، به مصرف آن اقدام مي كند و حاضر نيست كه سخي و دست و دل باز معرفي شود.

او در مصرف سرمايه اقتصادي خانواده سخت گير و در برخورد با مردان بيگانه، متكبر است و در آنچه مربوط به آبرو و حيثيّت او مي شود، محتاط و ترسوست.

با وجود چنين همسرى، مرد با اطمينان خاطر به دنبال فعاليت اقتصادي مي رود و موفق مي شود كه بيشتر از حد نياز خانواده كار كند و درآمد داشته باشد و درآمد اضافي را پس انداز نمايد.

اگر زنان بخواهند به همان وظايف واجب خود اكتفا كنند، مردها نيز هرگز آن گونه موفقيت ها در فعاليت هاي خويش نخواهند داشت. اين جاست كه انسان در مي يابد كه زن ها در زندگي و جنبه هاي اقتصادي و پيشرفت هاي اجتماعى، شريك همسران خود هستند و بسيار ظالمانه است اگر مرد تصور كند كه هرچه در اين زندگي مشترك فراهم شده مخصوص خود اوست و اگر روزي اين پيوند مشترك به وسيله طلاق يا وسيله ديگري گسسته شد، زن را بايد با همان لباسي كه بر تن دارد، از خانه بيرون كرد.

همين مسأله در مورد فرزندان نيز مطرح است. فرزند - اعم از دختر و پسر - در محيط خانه، يار و مددكار پدر و مادر است و تا آن جا كه برايش ممكن است خدمت مي كند. خدماتي كه دخترها در خانه، در همكاري با مادر انجام مي دهند و خدماتي كه پسرها - غالباً - در همكاري با پدر انجام مي دهند، قابل توجه است.

از آن جا كه اسلام، اساس را بر اين قرار داده است كه زندگي خانوادگي تنها با مرگ زن يا شوهر متلاشي شود، براي تقسيم ذخاير مالي خانواده پس از مرگ سهم هر كسي را مشخص كرده است تا هيچ كس، از پاداشِ زحمات خود محروم نماند.

در زندگي خانوادگى، زن و شوهر از يكديگر ارث مي برند. اگر از شوهر فرزندي نمانده باشد، سهم الارث زن يك چهارم و اگر فرزند مانده باشد يك هشتم است و اگر از زن فرزندي نمانده باشد، سهم الارث شوهر، نصف و اگر فرزندي مانده باشد، يك چهارم است.

چنين قانوني نشانگر اين است كه: زندگي مشترك، در وضع اقتصادي زن و شوهر مؤثر است و هر كدام در مال ديگري شريك است و قطعاً اگر پيوند زناشويي و آن هماهنگي ها و همفكري ها و تعاون ها نبود، وضع اقتصادي زن و مرد به گونه ديگري بود.

تنها زن نيست كه در تشكيل سرمايه خانوادگي مؤثر است، بلكه مرد نيز در حفظ آنچه مربوط به زن است مي تواند مؤثر باشد و به همين جهت، آيين مقدس اسلام مقرر مي دارد كه هم زن از شوهر ارث ببرد و هم شوهر از زن.

هدف اين نيست كه مالكيت فردي درزندگي خانوادگي لغو شود، بلكه مي خواهيم بگوييم به فرموده قرآن كريم:.

لِلرِّجالِ نَصيب مِمّا اكْتَسَبُوا وَللِنِّساءِ نَصيب مِمّا اكْتَسَبْنَ؛ (7).

مردان را از آنچه كسب كرده اند نصيبي و زنان را نيز از آنچه كسب كرده اند، نصيبي است.

زن مالك اموال خويش و مرد نيز مالك اموال خويش است. تا وقتي زن و شوهر زنده اند، خود صاحب اختيار و مالكِ اندوخته خويش هستند، ولي زندگي اشتراكي خانوادگي اقتضا مي كند كه نه زن از مالكيت شخصي خود دم بزند و نه شوهر. آنها بايد همان گونه كه شريك عمر و غم و شادي يكديگر شده اند، شريك اموال يكديگر نيز باشند و در جمع خانواده (من) و (تو) حاكم نباشد، بلكه (ما) حاكم باشد.

خديجه، همسر پيامبر گرامي اسلامْ الگوست. پيامبر اسلام تهيدست بود و خديجه اندوخته اي داشت. به شهادت تاريخ، اندوخته خديجه به وسيله پيامبر اسلام، به مصرف پيشرفت برنامه هاي اسلامي رسيد.

وقتي يك زن و مرد، در مسائل مالي اين گونه با يكديگر رفتار كنند و زن به عنوان يك ناظر امين، اندوخته شوهر را كه همان اندوخته خانواده است، پاسداري نمايد و (تو) و (من) برمحيط زندگي آنها حاكم نباشد، كانون خانواده مي تواند آن چنان باشد كه بايد باشد.

زندگي خانوادگي بايد استوار بماند و درآمدهاي مالي بايد به دور از اسراف و تبذير و دور از سختگيري و تنگ نظري و حتي در حدي كه براي اعضاي خانواده، گشايشي باشد به مصرف برسد و اگر پس از مرگ زن يا شوهر چيزي باقي ماند، مطابق قانونِ ارثِ اسلام تقسيم شود و اگر خداي نخواسته به وسيله طلاق، پيوند خانوادگي گسيخت، لازم است زحمات و فداكاري هاي زن مورد توجه و عنايت قرار گيرد و تنها به پرداختن مهريه و نفقه ايام عده طلاق، اكتفا نشود، زيرا چنين رفتاري مسلماً ظالمانه است.

چگونه ممكن است به زني كه تمام نيروي جسمي و فكري خود را در محيط خانواده به كار برده و از صميم قلب، كارهايي را انجام داده كه وظيفه شرعي او نبوده است، اكنون با مهر و نفقه اي او را از خانه خارج كنند و به افتخار طلاق! نايل سازند!.

بايد اين گونه حساب كرد كه: او به طور تمام وقت نيروي خود را در محيط خانواده مصرف كرده است. اگر كارگر يا كارمند در شبانه روزي هشت ساعت در محيط كار خود زحمت مي كشد، زن در محيط خانه، به طور تمام وقت، زحمت مي كشد. اين گونه زحمات، آن قدر از روي صميميت انجام شده كه حيف است انسان براي آن ارزش مادي در نظر بگيرد. اگر صفا و صميميت به طور كامل و دو جانبه بر محيط خانواده حاكم باشد، سزاوار هم نيست كه از ارزش مادي آن سخن گفته شود و حتي تنزل دادن مقام مادر و همسر است؛ اما چه مي شود كرد! آن جا كه اين صميميت از ميان رفته و وحدت به كثرت گراييده و به جاي جذب و انجذاب، دافعه حاكم است، بايد همه چيز به حساب آيد. آن بيداري هاي شب هاي تاريك، در كنار گهواره يا بستر كودكان را نمي شود با متاع دنيوي سنجيد، ولي هنگامي كه به واسطه جهالت يكي يا هر دو، كار به متاركه مي كشد، بايد همه را به حساب آورد. بايد اين برداشت غلط، كه زن را به عنوان يك موجود مزدوري تلقي مي كند كه فقط از سرمايه و اندوخته خانواده، حق لقمه نان (بخور و نميرى) دارد و براي آن همه زحمات و فداكاري هايش اجر و مزدي قايل نيست، از جان و دلِ مردم زدود.

در محيط خانواده، يا عاطفه حاكم است يا عقل، اگر عاطفه حاكم است (من) و (تو) و مالكيت شخصى، جاي خود را به (ما) و مالكيت جمعي مي دهد و هيچ يك از زن و شوهر راضي نمي شوند كه روح استقلال طلبي بر خانواده حاكم باشد و حق نيز همين است و اگر عقل حاكم است بايد اجر و پاداش همه زحماتي كه زن، علاوه بر وظايف شرعي و قانوني خود متحمل مي شود به حساب آيد و ديناري از حقوق مادي او تضييع، نگردد و به جيب مرد ريخته نشود.

خوشبختانه نوع خانواده هايي كه به خوشبختي رسيده و از جذب و انجذاب كامل برخوردارند، چنينند و بسياري از مردانند كه حتي در هنگام وصيت، توجه به اين حقيقت دارند و علاوه بر آنچه قانون اسلام براي زن مقرر داشته است، سهمي به او اختصاص مي دهند و از اين رهگذر، نشان مي دهند كه توجه به زحمات او داشته اند و همين كار آنها، موجب دلگرمي و رضايت خاطر همسران آنهاست.

اين گونه رفتارها بايد در جامعه مورد قدرداني واقع شود تا مردها بيشتر تشويق شوند و حقوق مادي و معنوي همسران خود را هر چه بهتر در نظر بگيرند تا اسباب تحكيم خانواده ها فراهم تر گردد و كودكان در كانوني هر چه گرم تر و پرمهرتر، تربيت شوند و در عين حال، جامعه براي زناني كه اين گونه فداكاري مي كنند، ارزشي والاتر قايل شود كه سعادت واقعي همين است و به خاطر داشته باشيم كه وقتي پيامبر خدا ميان دختر و داماد بزرگوارش كارها را تقسيم كرد، فاطمه (س) چنين گفت:.

تنها خدا مي داند كه چه اندازه خوشحال شدم، زيرا پيامبر خدا مرا از پذيرفتن وظايفي كه ويژه مردان است، آزاد ساخت.

پيامبر خدا دوست مي داشت كه درمحيط خانواده، نيروهاي اضافي همسران و مادران، صرف خدمت بيشتر شود تا مردان نيز هر چه بيشتر احساس خوشبختي كنند و به جاي خرده حساب هاي شخصي و فرار از زير كار، تعاون و همفكري و تشريك مساعي حكمفرما باشد.

در روايات آمده است:.

يك بار بانوي اول اسلام حضرت فاطمه (س) از پدر خواست كه برايش خادمي انتخاب كند. پيامبر به او فرمود:.

آيا بهتر از خادم نمي خواهى علي به فاطمه فرمود: بگو مي خواهم. فاطمه گفت: بله، پدر، بهتر از خادم مي خواهم.

فرمود:.

روزي 33 بار تسبيح خدا مي كني و 33 بار حمد خدا مي گويي و 34 بار تكبير مي گويى، اگر هر روز صبح اينها را بگويى، خداوند آنچه از كارهاي دنيا و آخرت براي تو مهم است، كفايت خواهد كرد. (8).

در حقيقت، خانواده الگوي اسلام با راهنمايي پيامبر، به همه خانواده هاي مسلمان - مخصوصاً به زنان - درس مي دهد تا به فكر تجملات و كلفت و خادم نباشند و حتي المقدور با تقسيم كارها، به سادگي زندگي كنند و نسبت به يكديگر فداكار باشند.

حسن معاشرت.

يك تفاوت بسيار مهم ميان انسان و حيوان، اين است كه حيوان را اگر سير كني و نياز جسمي اش را تأمين نمايى، از نظر عاطفي و اخلاقى، خلأ و كمبودي برايش باقي نمي ماند و با همان زبان بي زباني ممنون و سپاسگزار است، ولي انسان چنين نيست.

انسان، نياز ديگري هم دارد كه ما آن را نياز عاطفي و اخلاقي مي ناميم. انسان ها نياز به معاشرت دارند و در اين معاشرت بايد از يكديگر صفا و محبت و وفاداري و گذشت ببينند و حداقل، دورويى، خيانت، تزوير و افترا از يكديگر نبينند.

در زندگي اجتماعى، اگر روش اول حاكم باشد، بسيار ايدآل است و اگر روش دوم حاكم باشد، زندگي سرد و بي روح است، ولي به هر حال قابل تحمل است؛ اما اگر اين حداقل هم نباشد، زندگي بسيار تلخ و ناگوار و چيزي شبيه مرگ تدريجي و انتحار است!.

در محدوده زندگي خانوادگى، نياز به عاطفه و محبت، شديدتر است و تنها عاطفه و محبت و عشق است كه اين كانون كوچك را گرم و جذاب مي سازد و محيط بسيار مناسب و مساعدي براي آسايش و آرامش و شكوفايي استعدادها و پرورش و تزكيه كودكان به وجود مي آورد.

قرآن كريم، براي اين كه خانواده را استحكام و اعتبار بخشد و مرد را از اين كه از قدرت خويش سوء استفاده كند، باز دارد، در آيه زير سه دستور بسيار مهم به مردان مي دهد:.

يِا أيُّهَا الَّذينَ ءامَنُوا لا يَحِلُّ لَكُمْ أنْ تَرِثُوا النِّساءَ كَرْهاً وَلا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما ءاتَيْتُمُوهُنَّ إلاّ أنْ يَأْتينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وَعاشِرُوهُنَّ بِالمَعْرُوفِ فَإنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسي أنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَيَجْعَلَ اللّهُ فيهِ خَيْراً كَثيراً؛ (9).

اي مؤمنان! براي شما حلال نيست كه اموال زنان را با كراهت آنان به ارث ببريد و مبادا آنها را تحت فشار قرار دهيد كه مقداري از مهريه اي كه به آنها داده ايد، از آنها بگيريد و بايد با آنها آن گونه كه متعارف و پسنديده است، معاشرت كنيد و اگر از آنها كراهت داريد، ممكن است چيزي مورد كراهت شما باشد و خداوند در آن چيز، خير فراوان قرار داده باشد.

دستورات سه گانه اي كه در آيه فوق آمده و فلسفه آنها احترام به آزادي و حقوق زن است را توضيح مي دهيم:.

1. ظاهر دستور اول در جمله: (لايَحِلُّ لَكُمْ أنْ تَرثُوا النِّساءَ كَرْهاً) اين است كه خود زن ها را به ارث نگيريد، ولي با توجه به اين كه كلمه (كرها) نمي تواند قيد توضيحي و احترازي باشد، نظريه علامه طباطبائي - قدس سره الشريف - در تفسير الميزان (ج 4، ص 271) را توجيح داديم و به گونه اي كه در بالا ذكر شد، تفسير كرديم؛ البته به ارث بردن زنان، يكي از سنت هاي شومي بوده كه در عرب جاهليت رواج داشته است. آنها اين كار را براي يكي از دو منظور انجام مي دادند: اگر خود مايل بودند با همسر پدر - در صورتي كه مادر نبود - ازدواج مي كردند و اگر مايل نبودند، او را به شوهر مي دادند و مهريه او را براي خود مي گرفتند.

قرآن مجيد جلو هر دو عمل را گرفت، در مورد عمل اول فرمود:.

لاتَنْكِحُوا مِا نَكَحَ ءابِاؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ إلاّ ما قَدْ سَلَفَ؛ (10).

همسران پدرانتان را به نكاح خود در نياوريد، مگر آنچه قبلاً انجام شده است.

و در مورد عمل دوم فرمود:.

للرِّجالِ نَصيب مِمَّا اكْتَسَبُوا وللِنِّساءِ نَصيب مِمَّا اكْتَسَبْنَ؛ (11).

براي مردان نصيبي است از آنچه كسب كرده اند و براي زنان نصيبي است از آنچه كسب كرده اند.

بنابراين، هر كس هر چه از راه مشروع به دست مي آورد، با رعايت ضوابط اسلامى، متعلق به خودش است و زن نيز از اين قاعده، مستثنا نيست.

با توجه به توضيحات بالا روشن مي شود كه مقصود از جمله: (لايَحِلُّ لَكُمْ أنْ تَرِثُوا النِّساءَ كَرْهاً) اين است كه: شما حق نداريد اموال زنان را از روي كراهت ايشان به ارث ببريد؛ زيرا با اين عمل، حقوق آنان را پايمال مي كنيد و به خواست و اراده و رضايت آنها احترام نمي گذاريد (12).

اين كار ناپسند را هر زورمندي مي تواند انجام دهد، اعم از شوهر يا ديگري و به هر صورت از نظر اسلام، كار ناپسندي است و به خصوص، شوهر حق ندارد زورمندانه، دست به چنين شيوه اي بزند و زن را طوري در فشار ومضيقه قرار دهد كه مال خود را به او بدهد.

غالباً آنچه زن دارد، و شوهر ممكن است از راه تضييق و اكراه، از دست او خارج سازد، مالي است كه از پدر و مادر خود به ارث برده است و شوهر با رفتار غير انساني و غير اسلامى، چنين مي انگارد كه خودش وارث اموال پدر و مادر زن بوده است.

2. معمولاً مرد مبلغي به عنوان مهريه، مديون زن است يا به او پرداخت كرده است.

بعد از آن كه زندگي مشترك زناشويي آغاز شد، بعضي از مردان حريص و طماع، در صدد بر مي آيند كه يا از دادن مهريه خودداري كنند، يا آنچه داده اند پس بگيرند. اين كار، اگر با رضايت زن صورت بگيرد اشكالي ندارد، اما اگر با تضييق و فشار باشد، كاري ناپسند و از نظر شرعى، حرام است.

اين گونه مردان، هنگامي بر تضييق و فشار خود مي افزايند كه بخواهند همسر جديدي اختيار كنند.آنان براي اين كه با تحمل هزينه اي كمتر، به خواسته خود برسند، همسر فعلي خود را آن قدر تحت فشار و شكنجه قرار مي دهند، تا ناچار بگويد: (مهرم حلال، جانم آزاد).

جمله فوق، ضرب المثلي است كه زنان پريشان حال و محروم از عواطف و آزرده از فشارها و شكنجه هاي شوهر، بر زبان مي آورند و با بذل مهر، تن ضعيف و رنجور خود را خلاص و آزاد مي سازند.

اين گونه اعمال، در نظام خانوادگي اسلام و از لحاظ اخلاق اسلامي محكوم است و بايد تربيت اخلاقي و اسلامي مردان، آن گونه باشد كه به هيچ وجه، براي رسيدن به مقاصد اقتصادي و شهوانى، زن را تحت فشار و تضييق قرار ندهند.

اين مسأله مهم خانوادگى، از ديدگاه اسلام بسيار حساس است و به همين جهت قرآن، باز در مورد آن اصرار و پافشاري ورزيده و مي فرمايد:.

لايَحِلُّ لَكُمْ أنْ تَأخُذُوا مِمّا ءاتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئاً إلاّ أنْ يَخافا ألاّ يُقيما حُدُودَ اللّهِ فَإنْ خِفْتُمْ أى يُقيما حُدُودَ اللّهِ فَلا جُناحَ عَلَيْهِما فيمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْكَ حُدُودُ اللّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَأولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ؛ (13).

براي شما حلال نيست كه از آنچه به زنان داده ايد، چيزي بگيريد، مگر اين كه زن و شوهر بيم آن داشته باشند كه نتوانند مرزهاي خداوند (دستورات او) را رعايت كنند؛ بنابراين، اگر بيم آن داريد كه زن و شوهر نمي توانند رعايت مرزهاي خدا كنند، بر آنها گناهي نيست كه آنچه زن به خاطر جدا شدن، به شوهر مي دهد، بگيرد. اين است حدود خدا و هر كس از مرزهاي خدا تجاوز كند، ستمكار است.

يك حكم و دو استثنا.

اگر آنچه در آيه آمده، با آنچه در دستور دوم آيه نوزده سوره نساء آمده است، با هم بسنجيم، يك حكم با دو استثنا به دست مي آيد كه در خور توجه و تأمل است.

حكم همان است كه توضيح آن داده شده و باز تأكيد مي كنيم كه براي مرد حلال نيست كه مهريه اي كه به زن داده، از او بگيرد، و اما دو استثنايي كه به دست مي آيد عبارتند از:.

الف) اگر زن و شوهر بيم آن دارند كه نتوانند به وظايف خود عمل كنند، زن مي تواند تمام يا قسمتي از مهريه خود را به شوهر بدهد و شوهر نيز در برابر اين بذل و بخشش، همسرخود را طلاق دهد.

اين گونه طلاق؛ اگر فقط زن از شوهر ناراضي است، طلاق خلع و اگر هر دو از يكديگر ناراضي اند، طلاق مبارات ناميده مي شود و زن مي تواند علاوه بر مهريه، چيز ديگري نيز به شوهر بدهد.

نكته قابل ذكر اين است كه تشخيص اين كه آنها نمي توانند به وظايف خود عمل كنند، تنها به عهده زن و شوهر نيست، بلكه قرآن، مسأله را به صورت يك مسأله اجتماعي مطرح مي كند.

بديهي است كه وقتي مسأله جنبه اجتماعي پيدا مي كند، بايد علاوه بر تشخيص زن و شوهر، محاكم خانوادگي - كه در حقيقت، چشم بيناي جامعه هستند - نيز تشخيص دهند كه آيا واقعاً زندگي خانوادگي به بن بست رسيده و هيچ راهي براي اصلاح و بهبود آن باقي نمانده، يا صرف هوس يكي از زن و شوهر يا هر دوي آنهاست و اگر بر سر عقل آيند، همه چيز دگرگون مي شود.

اين نكته ظريف و لطيف از جمله (فَإنْ خِفْتُمْ ألاّ يُقيما حُدُودَ اللّهِ...) به دست مي آيد.

براساس اين استثنا بدون اين كه اكراه و اجباري در كار باشد، زن راضي شده است كه قسمتي از مهريه يا همه آن يا چيزي علاوه بر آن را به شوهر بدهد و شوهر نيز راضي مي شود كه در ازاي آن، زن را مطلقه سازد.

انگيزه رضايت طرفين به اين بخشش و قبول، همان است كه قرآن مطرح مي كند: بيم زن و شوهر از اين كه نتوانند سازش كنند مشروط بر اين كه شما نيز تشخيص دهيد كه اين بيم و ترس، بي مورد نيست.

وقتي زن از شوهر خود نفرت دارد و شوهر نيز متقابلاً از زن متنفر است، يا بدون اين كه شوهر اززن تنفري داشته باشد، به تنفر زن آگاه است و تشخيص محكمه خانوادگي هم - كه گفتيم: چشم بيناي جامعه است - همين است، چه بهتر كه زن از راه بذل و بخشش، شوهر را به طلاق راضي سازد و به زندگي به ظاهر مشتركي كه هيچ جذب و انجذابي ندارد، خاتمه داده شود!.

زندگي زناشويي به خودي خود هدف نيست، بلكه وسيله است. در اين زندگي هدف ، جذب و انجذاب و از بيگانگي به يگانگي رسيدن است و همواره چنين اصلي بايد در نظر باشد. حال اگر زن و شوهر، بدون اين كه تسليم هواهاي نفساني و تخيلات بي اساس باشند، تشخيص دهند كه ممكن نيست به هدف برسند، بلكه هر چه بر عمر ازدواج آنها مي گذرد، از هدف بيشتر فاصله مي گيرند و دافعه آنها قوي تر مي شود، بهتر است از يكديگر جدا شوند و اگر مرد، به اين جدايي تن ندهد، زن با بذل و بخششي او را راضي سازد.

ب) اگر زن به شوهر خود خيانت كند و حيثيت و شرافت خانوادگي شوهر را با ارتكاب فاحشه آشكار (زنا) جريحه دار سازد، در اين صورت، شوهر مي تواند به خاطر خيانت و پيمان شكني زن و اين كه پاي بيگانه اي را به حريم او باز كرده است، وي را تحت فشار قرار دهد، تا ناچار شود تمام يا قسمتي از مهريه خود يا بيشتر از آن را بدهد و شوهر، به كيفر خيانت زشتي كه مرتكب شده است، طلاقش دهد.

چنين كاري براي مرد مسلمان، ناپسنديده نيست، زيرا مرد مسلمان بايد غيرتمند باشد و در حفظ ناموس خود بكوشد و با زني كه غيرت مردانه او را به بازي گرفته، نبايد غير از اين رفتار كند.

مرد غيرتمند، از نظر اسلام ارزشمند است و مرد ديوث، هيچ گونه ارزشي ندارد و پيامبر خداْ فرمود:.

اَلْغَيْرَةُ مِن الايمِانِ؛ (14).

غيرت، جزئي از ايمان است.

و نيز فرمود:.

إنّ الجنّة لتوجد ريحُها من مَسيرَةِ خمسِمائةِ عامٍ ولاَيجِدُها عاقّ ولادَيّوث. قِيلَ: يا رسولَ اللّه، وما الدّيّوث قال: الّذى تزنى اْمرَأَتُهُ وَهُوَ يعلَمُ ِبها؛ (15).

بوي بهشت از فاصله پانصد سال راه به مشام مي خورد، ولي كسي كه عاق والدين يا ديوث باشد، بوي آن به مشامش نمي خورد.

پرسيدند: يا رسول اللّه! ديوث چه كسي است.

فرمود: كسي كه زنش زنا كند و او بداند.

بدين ترتيب قرآن، در اين استثناي دوم، خواسته است مرد را به عنوان پاسدار غيرتمند خانواده، ناظر پاكي و عفاف زن قرار دهد و او را آن چنان مواظب و مراقب گرداند كه مبادا لكه ننگين ديوثي بر دامنش بنشيند!.

3. درجمله: (وَعِاشِرُوهُنَّ بِالمَعْرُوفِ...) به طور كلى، مرد را مكلف و موظف به حسن معاشرت مي كند و حتي اين دستور زيربنايي را - كه درحقيقت شالوده بناي عظيم خانواده است - مطلق و عام بيان مي كند و توضيح مي دهد كه: اگر احياناً اززن خوشتان هم نمي آيد، حق نداريد حسن معاشرت را زير پا بگذاريد، زيرا شما نمي دانيد در پشت پرده غيب، چه اسراري نهفته است شايد همين زني كه از او خوشتان نمي آيد، براي شما خير فراوان داشته و خداوند، خير شما را در وجود او قرار داده باشد و شايد آن كه از او خوشتان مي آيد و مي خواهيد به خاطر او پيوند مقدس خانواده را بگسليد، براي شما شرّ و بدبختي باشد.

اين دستور، ضمن اين كه خود دستوري مستقل و جامع و كامل و تحكيم بخش روابط زن و شوهر در زندگي خانوادگي است و وظيفه تحكيم بخشي را به عهده مرد مي گذارد، مكمل و متمم دو دستور پيشين نيز هست؛در حقيقت مي خواهد به همه مردان خانواده بگويد: شما نه تنها حق نداريد براي سود جويي و كامجويي هاي تازه، زن را تحت فشار قرار دهيد و به اكراه و اجبار، مهريه يا اموال او را از دستش خارج كنيد، بلكه وظيفه داريد با حسن معاشرت و رفتار اخلاقي متعارف، خود مايه دلگرمي و اميد او بشويد و اين كانون را گرم و پرنشاط سازيد كه ارزش زندگي خانوادگي به همين هاست و آنچه شعله عشق و دلبستگي خانوادگي را خمود و خموش مي سازد، در اين كانون مقدس، ضد ارزش است.

تعبير (حسن معاشرت) كه به عنوان يك وظيفه براي شوهر و به عنوان يك حق براي زن مطرح مي شود و عامل تحكيم زندگي خانوادگي است، اگر به خوبي باز شود، نشان دهنده تمام آن اموري است كه مرد در برابر زن بايد انجام دهد، البته نفقه را ازاين امور جدا كرده ايم.

در محدوده نفقه، همه نيازمندي هاي جسمي زن بايد تأمين شود و در محدوده حسن معاشرت همه نيازمندي هاي روحي او.

درست است كه مرد با حسن معاشرت، نيازهاي روحي همسر خود را تأمين مي كند، ليكن در حقيقت نيازهاي روحي خودش نيز - به طور غيرمستقيم - تأمين مي شود و براي اين كه محيط صفا و آرامش و آسايش، براي خود پديد آورد، چاره اي جز اين ندارد كه همسر خود را از اين نظر اشباع كند.

در محدوده حسن معاشرت، مسائلي از قبيل همخوابگي و آميزش جنسي نيز مي گنجد. بر مرد واجب است كه چهارماه يك بار با همسر خود آميزش كند. همخوابگي نيز از لوازم زندگي زناشويي است.

در مسأله همخوابگى، يك بحث فقهي مهم قابل طرح است و آن اين كه: آيا به طور كلى، بر مرد واجب است كه هرچهار شب، يك شب با همسر خود - در صورتي كه يكي از آنها مسافر نباشد - همخوابگي نمايد، ياخير.

بنابر نظريه مشهور، زن هر چهار شب، يك شب، حق همخوابگي دارد و بر شوهر واجب است كه اين حق را ادا كند و اگر داراي چند همسر باشد، بايد به طور عادلانه، بر مبناي هر چهار شب، يك شب، با هر كدام آنها همخوابگي نمايد.

اما بنابر نظريه شيخ طوسي - كه از متقدمان بسيار برجسته فقهاي شيعه است - تقسيم بر كسي واجب است كه داراي چند همسر باشد و يك شب، با يكي از آنها همخوابگي نمايد، تنها در اين فرض است كه بر همان مبناي هر چهار شب، يك شب. با همسر يا همسران ديگر نيز بايد همخوابگي نمايد و همين كه اين دوره تمام شد، تقسيم كردن واجب نيست، مگر اين كه: باز شبي با يكي از آنها همخوابگي نمايد كه در اين صورت، بايد يك دوره چهار شبه ديگر، به طور عادلانه، حق زن يا زنان ديگر را نيز ادا كند و....

اين نظريه، از جهاتي ترجيح دارد، از جمله اين كه: پيامبر گرامي اسلامْ گاهي كه بر بعضي از زنان خود خشمگين مي شد، همخوابگي همه آنها را ترك مي كرد، در حالي كه اگر تقسيم واجب بود، فقط بايد همخوابگي زني را ترك كند كه نشوز اختياركرده است.وانگهى، در رواياتي كه درباره حق زن بر شوهر، در دسترس داريم، سخني از حق همخوابگي به ميان نيامده، بنابراين، آنچه بر مرد واجب است، اين است كه: اصل حسن معاشرت را به طور كامل رعايت كند و موجب جلب خشنودي همسر خود باشد و همچون دو دوست و دويار صميمي با يكديگر زندگي كنند.

مسأله همخوابگي و بسياري از مسائل ديگر را خود زن و شوهر بايد در محيط صفا و صميميت با يكديگر حل كنند و آنچه در اين رابطه، گفتني و آموختني است، همان سخن قرآن كريم است كه به مردان مي فرمايد:.

فَلا تَميلُوا كُلَّ المَيْلِ فَتَذَرُوها كَالمُعَلَّقَةِ؛ (16).

مبادا آن چنان به طرفي متمايل شويد كه همسر خود را معلق بگذاريد.

در زندگي خانوادگي و روابط همسري آنچه مهم است اين است كه زن معلق و بلاتكليف نباشد. زني كه شوهر ندارد، آزاد است كه شوهر كند يا پي كاري رود و زني كه شوهر دارد و از حسن معاشرت شوهر برخوردار است، در زندگي متنعم و شادكام است، اما زني كه هم شوهر دارد و هم از حسن معاشرت برخوردار نيست و شوهر نسبت به اداي همه يا بعض وظايف خود متخلف است، معلق و بلاتكليف و زندگي او تلخ و ناگوار است و هيچ مردي مجاز نيست كه با همسر خود اين گونه برخورد كند؛ البته در زندگي مشترك و در محيط جذب و انجذاب، سخن از واجب گفتن، موجه نيست. در اين محيط زن و شوهر، چنان در حوزه جاذبه يكديگر قرار گرفته اند كه خود همه مسائل را با تفاهم حل كرده اند چيزي كه هست - همان طوري كه قبلاً نيز گفته ايم - بايد حدود و حقوق هر يك مشخص باشد، تا در صورت بروز اختلاف، محاكم قضايي و داوران بتوانند مقصر را از غير مقصر تشخيص دهند.

آنچه اسلام، از يك خانواده اسلامي مي خواهد، جاذبيت است و به همين جهت، مردي كه در تحكيم آن مي كوشد، دعاي پيشوايان دين بدرقه راه اوست.

امام صادق(ع) فرمود:.

رَحِمَ اللّهُ عَبْداً أحْسَنَ فيما بَيْنَهُ وَبَيْنَ زَوْجتِهِ فَإنّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ قَدْ ملَّكَهُ ناصِيَتَها وَجَعَلَهُ القَيِّم عَلَيْها؛ (17).

خدا رحمت كند بنده اي را كه ميان خود و زنش روابط حسنه، بر قرار كند، زيرا خداوند، سرنوشت زن را به دست او سپرده و او را موظف به سرپرستي وي ساخته است.

در روايت ديگر، شخصي از امام ششم(ع) پرسيد:.

حق زن بر شوهر چيست.

فرمود:.

يَسُدُّ جُوْعَتَها وَيَسْتُرُ عَوْرَتَها وَلايُقَبِّحُ لَها وَجْهاً، فَإذا فَعَلَ ذلِكَ فَقد - وَاللّهِ - اَدّي حَقَّها؛ (18).

گرسنگي او را رفع مي كند و عورت او را مي پوشاند و براي او بدرويي نمي كند، اگر چنين كند، سوگند به خدا كه حق او را ادا كرده است.

و پيامبر خداْ فرمود:.

أوْصانى جبْرَئيلُ بِالمَرأةِ حَتّي ظَنَنْتُ أنَّهُ لايَنْبَغى طَلاقُها إلاّ مِنْ فاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ؛ (19).

جبرئيل، آن قدر درباره زن به من سفارش كرد كه گمان كردم طلاق او جايز نيست مگر به خاطر فاحشه آشكار.

بسياري از ناسازگاري ها نتيجه توقعات بيهوده مردان است - عكس آن در مورد زن هم صادق است و در جاي خود توضيح مي دهيم - منتها در اين جا اين توصيه اسلامي را به مردها مي كنيم كه توقع اضافي و بيهوده از زن، جز ناكامي و پريشاني چيزي به بار نمي آورد و در اين باره به عنوان ختام عبيرآميز اين گفتار، از سخن امام صادق(ع) الهام مي گيريم كه درجواب كسي كه از حق زن پرسيده بود، فرمود:.

يُشبِعُ بَطنَها، وَيكْسو جُثَّّتَها، وإنْ جَهِلتْ غَفَرَ لَها. إنَّ إبراهيمَ خليلَ الرحمنِ(ع) شكا إلي اللّهِ عَزَّوَجَلَّ خُلقَ سارَةَ، فأوحَي اللّهُ عَزَّوَجَلَّ إلَيهِ: إنَّ مَثَلَ المَرأةِ مَثَلُ الضلعِ إنْ اقَمْتَه انْكَسَرَ وإنْ تَركتَهُ اسْتَمتعتَ بِهِ. (20).

شكمش را سير كند و پيكرش را بپوشد و جهالتش را ببخشايد؛ زيرا ابراهيم از بدخلقي ساره پيش خدا شكايت كرد، خداوند فرمود: مثل زن، مثل استخوان سينه است كه اگر بخواهي راستش كني مي شكند و اگر رهايش كني از او بهره مند مي شوى.

زن ايدآل و نمونه.

اگر خوانندگان گرامى، به خاطر داشته باشند، در زندگي زناشويي دو وظيفه براي زن و دو وظيفه براي مرد، آن هم با الهام از قرآن كريم، مشخص كرده ايم.

دو وظيفه مرد، عبارتند از: نفقه و حسن معاشرت و صدالبته، مردي كه اين دو وظيفه را خوب انجام دهد، مرد ايدآل است و حتي خود زن ها بر اين باورند كه اگر مردي در تأمين نفقه، صددرصد ايدآل نباشد، ولي در حسن معاشرت، ايدآل باشد، كافي است.

اما دو وظيفه زن، عبارتند از قنوت و حفظ. درباره اين كه زن بايد در غيبت شوهر، حافظ مال و ناموس او باشد، بحث كرده ايم؛ اما درباره قنوت، كه عبارت از تمكين و اطاعت زن از شوهر است به طور جامع و كامل، بحث نكرده ايم و آنچه به اشاره نوشته ايم، كافي و وافي نبوده است.

اضافه مي كنيم كه مسؤوليت حفظ ناموس، يك مسؤوليت هميشگي و عمومي است و اين فكر غلط غربي را بايد به دور انداخت كه: دختر تا وقتي كه شوهر نكرده، در معاشرت ها و رفت وآمدها و تماس ها آزاد است. فقط وقتي شوهر كرد، آزادي او محدود مي شود، اين اخلاق اسلامي نيست.

زن يا دختر، اعم از اين كه شوهر داشته باشند، يا نداشته باشند، بايد مظهر عفاف و احصان باشند و به هيچ وجه اجازه ندهند كه مردي بيگانه، از آنها تمتع و تلذذ ببرد، زيرا در نظام اسلامى، به جز در چارچوب ازدواج و از راه مشروع، چنين اجازه اي به كسي داده نشده است.در مسأله حفظ مال نيز توصيه مي كنيم كه خيانت به مالِ هيچ فرد مسلماني جايز نيست، منتها زن بايد توجه داشته باشد كه وقتي با اختيار و آگاهى، پيمان زناشويي را امضا كرد و زندگي مشترك را پذيرفت، براي شوهر يار و مددكار است و بنابراين، او را در حفظ مال و ناموس كمك مي كند و اسباب زحمت و دردسر نمي شود.

حتي در بعضي از روايات آمده است كه:.

لَيسَ لِلْمَرأةِ مَعَ زوجِها امر فى عِتْقٍ وَلاصَدَقةٍ وَلاتدبيرٍ وَلاهِبَةٍ وَلانذْرٍ فى مالِها إلاّ بِإذنِ زوجِها، إلاّ فى حجٍ ّ أو زَكاةٍ أو برِّ والِديها اوْ صِلَةِ قَرابتها؛ (21).

زن بدون اذن شوهر، در اموال خودش نيزتصرف نمي كند، مگر اين كه بخواهد حج نمايد، يا زكات بدهد يا به والدين و خويشاوندان خود كمك كند.

چنين اخلاقي در زندگي خانوادگى، شايسته و درخور زن نمونه و ايدآل است و اين همان است كه قبلاً هم گفتيم كه زندگي خانوادگي به مرحله اي مي رسد كه فرديت و استقلال را در خود محو مي كند و (من) و (تو) را به (ما) تبديل مي سازد.

اما مسأله قنوت و تمكين زن در برابر شوهر، از اينها مهم تر است. اگر ساير مسائل را بايد با تفاهم حل كرد، اين مسأله، در ايجاد تفاهم، نقش بسيار مؤثري دارد.

زن وقتي موجوديت واقعي خود را مي تواند آشكار كند كه با تمام وجود، در برابر شوهر، قانت و رام باشد و همه امكانات و شرايط را براي جلب و جذب شوهر و كشانيدن او به سوي خود فراهم سازد و فكر او را از رفتن به سوي زن هاي ديگر و احياناً تجديد فراش! و تعدد زوجات! باز دارد و كمبودي در امور جنسي و خلأي در امور عاطفي براي او باقي نگذارد و بداند كه اگر او راه و رسم زن بودن و شيوه شوهرداري را نمي شناسد، يا در به كار بردن آنها قصور و تقصير مي ورزد، خودش در خور ملامت است و گله كردن از شرع و جنس مردها دواي درد نيست!زني كه به فطرت و سرشت زنانه خود توجه دارد و شيوه هاي زن بودن را هوشيارانه و به طور طبيعي - و نه تصنعي و فورماليته اي - به كار مي گيرد، در زندگي موفق است و نه تنها خودش كامياب است، بلكه شوهر را نيز كامياب مي كند و تلخي هاي زندگي را از جان و دل خود و او مي زدايد و نشاط و خرمي را در كانون خانه و خانواده، مستقر مي سازد.

اين جاست كه مرد نيز موجوديت واقعي خود را تحقق يافته مي بيند و خود را مغبون نمي بيند كه در صدد جبران برآيد و خلأي در زندگي خود احساس نمي كند كه بخواهد از راه تبديل به احسن! يا تكميل! آن خلأ را پر كند.

شايد منظور سعدي نيز از شعر زير همين است:.

زن خوبِ فرمانبر پارسا كند مرد درويش را پادشا. قطعاً وي در مهد فرهنگ اسلامي پرورش يافته و مي داند كه فرمانبري يك زن مسلمان، در برابر شوهر به آشپزي و جاروكشي و لباس شويي و وصله و پينه كردن پارگي هاي لباس هاي كهنه نيست كه اينها مربوط به تفاهم و همكاري است، بلكه به تمكين و قنوت او در محدوده زناشويي است و اين چيز كمي نيست. زني كه گام استوار خود را بر چنين قله بلندي نهاده، هم خود ايدآل است و هم شوهر را مطابق ذوق و سليقه خود ايدآل و نمونه مي سازد و هم خانواده آنها خانواده نمونه و ايدآل است.

اسلام كه اصولاً حامي و پشتيبان انسانيت است و در اصلاح و تهذيب و تزكيه انسان ها براي خود - به حق - رسالتي عظيم قايل است، در اين ميدان پرخطر و فراز و نشيب، زن را بي برنامه و بدون دستورالعمل رها نكرده، بلكه حتي ريزه كاري هاي فوت و فن زنانه را به او آموخته است و انتظار دارد كه او را در تسخير قلب شوهر و اشباع و ارضاي او كاملاً موفق بنگرد.

اسلام، شكست زنان را در شوهرداري و رونق بخشيدن به خانواده، ناپسند مي داند و اين شكست را نه تنها عامل بدبختي دنيوى، بلكه عامل بدبختي اخروي مي شناسد.

هيچ ترديدي نيست كه ناهماهنگي ها و اختلاف نظرها، آرامش و آسايش را از محيط مقدس خانواده مي زدايد و جنگ اعصاب را بر اين محيط حاكم مي سازد و هيچ يك از اعضاي خانواده را مجال رشد و تكامل - به طوري كه بايد و شايد - نمي دهد.

جواني از زندان به والدين خود پيام فرستاده بود كه به فكر من نباشيد. من هيچ گونه ناراحتي ندارم، فقط ناراحتي از جنگ و دعواي شماست. خواهش مي كنم با يكديگر تفاهم داشته باشيد.

آرى، درمحيط ناهماهنگ خانوادگى، فرزندان هم آرامش و آسايش ندارند و كاملاً طبيعي است كه وقتي آرامش و آسايش نباشد، جوان موفق به اين كه از راه كار و تحصيل و مطالعه و تأمل، كارآمد بشود، نخواهد بود.

در ديك جوشان و خروشان خانواده، جسم و جان اعضا در تلاطم واضطراب است و در تنور سوزان اين زندگي به ظاهر مشترك، استعدادها خاكستر مي شوند!.

چه بايد كرد چه كسي بايد فداكاري كند زن يا مرد هركس فداكاري كند، ايدآل و نمونه است، هركس عقل و منطق را بر شهوات و تمايلات شيطاني حاكم نمايد، بنده خالص خداست.

در اين جا چون بحث ما درباره زن نمونه و ايدآل است، توصيه مي كنيم كه زن، با توجه به لطافت و صفاي روحي اش، گناه آشفتگي و پريشاني محيط خانواده رإ؛ه ه 3! به گردن نگيرد و كاري نكند كه خود را مبغوض و منفور خدا و رسول گرداند.

در يكي از روايات است كه پيامبر خداْ با رقت و محبت فوق العاده اي كه شايسته و ويژه خودش بود، درباره زنان فرمود:.

حامِلات والِدات مُرْضِعات رَحيمات لَو ما يَأتينَ إلي بُعُولَتِهِنَّ ما دَخَلَتْ مُصَلِّية مِنْهُنَّ النارَ؛ (22).

زن هايي كه بارداري و وضع حمل و شيردادن و مهرباني به فرزندان، از ويژگي هاي آنهاست! اگر نسبت به شوهران رفتار ناروا نمي كردند، نمازگزار آنها به دوزخ نمي رفت.

اگر پذيرفتيم كه زناشويى، آميزش جسم و روح و دو جنس مخالف و پذيرفتن همه آثار و لوازم آن است، به آساني مي پذيريم كه وقتي از مرد، نفقه و حسن معاشرت خواسته اند، از زن نيز بايد قنوت و حفظ بخواهند.

مقوله قنوت زن، تسليم و تمكين و آمادگي اوبراي پذيرش شوهر است و در اين رابطه بايد هر چه مزاحم و مغاير تسليم و تمكين و آميزش جسم و روح است، از خود بزدايد.

زن اگر خود را نظيف و پاكيزه نسازد و در حد متعارف و معمول، خود را نيارايد و بي اجازه شوهر به هر جايي آمد و رفت كند، زمينه آميزش جسم و روح را فراهم نكرده و در حوزه جذب و انجذاب، قرار نگرفته است.

زن اگر از لحاظ اخلاقى، زمينه ساز انس و الفت شوهر در محيط خانواده نباشد و با اخم هاي خود پيوسته تلخي و نفرت بيافريند، اهل قنوت و تمكين نيست.

زن بايد عميقاً توجه كند كه جلوه هاي طبيعي زنانه، در محيط خانواده - و نه در بازار و خيابان و پارتي ها و گردش ها - به او در اعماق دل و جان شوهر عظمت و وقار مي بخشد و تحت اجازه و فرمان او بودن، نه تنها چيزي از شخصيت او نمي كاهد، بلكه به شخصيت او اعتلا و بزرگي مي دهد.

آيين مقدس اسلام، همه اين مسائل را به صورت باز و روشن بيان نموده و جاي هيچ گونه شبهه و ابهامي براي كسي باقي نگذاشته است.

زني خدمت پيامبر بزرگ اسلامْ رفت و پرسيد: حق مرد بر زن چيست حضرت فرمود:.

تُطيعُهُ وَلا تَعْصيهِ، وَلاتَصَدَّقُ مِنْ بَيْتِها شَيْئاً إلاّ بِإذْنِهِ، وَلا تَصُومُ تَطَوُّعاً إى بِإذْنِهِ، وَلاتَمْنَعُهُ نَفْسَها وَإنْ كانَتْ عَلي ظَهرِ قَتَبٍ، وَلا تَخْرُجُ مِنْ بَيتهِا إلاّ بِإذْنِهِ فَإنْ خَرَجَتْ بِغَيْرِ إذْنِه لَعَنَتْها ملائِكَةُ السماءِ، وَمَلائِكَةُ الأرْضِ، وَمَلائِكَةُ الغَضَبِ، وَمَلائِكَةُ الرَحْمَةِ حَتّي تَرْجِعَ إلي بَيْتِها...؛ (23).

او را اطاعت مي كند و نافرماني نمي كند و بدون اذنش چيزي از خانه اش صدقه نمي دهد و روزه مستحب، بدون اذن او نمي گيرد و در هيچ حالي خود را از او دريغ نمي دارد و از خانه، بدون اذنش خارج نمي شود و اگر خارج شود، فرشتگان آسمان و زمين و فرشتگان غضب و رحمت، او را لعنت مي كنند، تا به خانه برگردد.

بار ديگر پيامبر خداْ به زنان فرمود:.

لاتُطَُوِّلَنَّ صَلاتَكُنَّ لِتَمْنَعْنَ أزواجَكُنَّ؛ (24).

آن قدر نماز خود را طول ندهيد كه شوهران را از خود محروم سازيد.

و باز به يكي از زن ها كه درباره حق شوهر پرسيده بود، فرمود:.

لَيْسَ لَها أنْ تَصومَ إى بِإذنِهِ - يَعنى تَطَوُّعاً - وَلاتخرُج مِن بَيْتِها إى بِإذنِهِ، وَعَلَيْها أنْ تَطّيَّبَ بأطْيَبِ طِيبها، وتَلبسَ أحْسَن ثِيابها، وَتَزّيَّنَ بِأحسَنِ زِينَتها، وَتعرِضَ نَفسَها عَلَيْهِ غَدوةً وعَشيّةً، وأكثَرُ مِن ذلك حقوقُهُ عَلَيها؛ (25).

حق ندارد بدون اذن او روزه مستحب بگيرد و از خانه خارج شود. وظيفه اوست كه بهترين بوي خوش را به كار برد و بهترين لباسش را بپوشد و با بهترين زينتش خود را بيارايد و صبح و شام خود را در معرض تمتع او قرار دهد و حق شوهر از اينها بيشتر است.

اسلام نمي پسندد كه زن ها، خوي و خصلت زنانه خود را كه در همسر جويي و آرايشگري هاي زنانه است، عاطل و باطل سازند.

زني خدمت امام صادق(ع) آمد و عرض كرد: من تصميم گرفته ام كه ازدواج نكنم. حضرت فرمود: چرا عرض كرد: مي خواهم كسب فضيلت كنم.

فرمود:.

انْصَرفى، فَلَوكانَ ذلك فضلاً لَكانَتْ فاطمةُ أحقَّ بِهِ مِنْكِ، إنّه لَيْسَ أحد يَسبقُها إلي الفَضْلِ؛ (26).

از اين تصميم منصرف شو. اگر ترك ازدواج فضيلت بود، فاطمه به اين كار سزاوارتر بود، هيچ كس از لحاظ فضيلت، بالاتر از او نيست.

امام باقر(ع) فرمود:.

لا ينبَغى لِلمَرأةِ أنْ تعطِّلَ نَفسَها ولو تعلِّقُ فِى عُنُقِها قَلادةً، ولايَنبغى أن تعطِّل يَدَها منَ الخضابِ ولو تمسحُها مَسْحاً بِالحنّاءِ وإنْ كانتْ مسنَّةً؛ (27).

سزاوار نيست كه زن، از زينت كردن خودداري كند، اگر چه به يك گردن بند باشد و سزاوار نيست كه زن دست خود را خضاب نكند، اگر چه به وسيله حنا و در سن پيري باشد.

در عين حال، اين جلوه گري ها، تنها بايد براي شوهر باشد و به همين جهت، آن بزرگوار فرمود:.

أيُّمَا امْرَأةٍ تَطَيَّبَتْ لِغَيْرِ زوجِها لَمْ تُقبَلْ مِنْها صَلاة حَتّي تَغْتَسِل مِنْ طيبِها كَغُسْلِها مِنْ جِنابَتِها؛ (28).

هر زني كه خود را براي غير شوهر خوشبو سازد، هيچ نمازي از او قبول نمي شود، تا وقتي كه خود را به گونه اي كه از جنابت مي شويد از آن بوي خوش بشويد.

و نيز امام صادق(ع) فرمود:.

لايَنْبَغي لِلمَرْأةِ أنْ تُجْمِرَ ثَوْبَها إذا خَرَجَتْ مِنْ بَيْتِها؛ (29).

سزاوار نيست كه زن هنگام بيرون رفتن از خانه، لباس خود را خوشبو سازد.

و نيز پيامبر خداْ فرمود:.

لَيْسَ للِنِساءِ مِنْ سَراةِ الطَريقِ وَلكِنْ جنبَيْهِ؛ (30).

زن نبايد از وسط راه بگذرد، بلكه بايد از يكي از دو طرف آن عبور كند.

امام صادق(ع) فرمود:.

در زمان پيامبر خداْ مردي به سفر رفت و هنگام رفتن به همسرش گفت: تا بازگشتن من بايد از خانه بيرون نروى. اتفاقاً در طول مسافرت وى، پدر آن زن بيمار شد. زن، كسي خدمت پيامبر خدا فرستاد و پيغام داد كه شوهرم چنين دستوري به من داده و اينك پدرم بيمار است، آيا شما اجازه مي دهيد كه پدرم را عيادت كنم فرمود: نه، در خانه ات بنشين و شوهرت را اطاعت كن. طولي نكشيد كه بيمار از دنيا رفت. باز كسي را خدمت پيامبر فرستاد و اجازه خواست كه برجنازه پدر حاضر شود و بر او نماز بخواند. باز هم پيامبر اجازه نداد و دستور داد كه در خانه اش بنشيند و شوهرش را اطاعت كند. سرانجام، مردم، مرده را به خاك سپردند و رهبر بزرگ اسلام، به آن زن پيام داد كه:.

إنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ قَدْ غَفَرَ لكِ وَلاَِبيكِ بِطاعَتِكِ لِزَوْجِكِ؛ (31).

خداوند به خاطر اين كه شوهرت را اطاعت كردى، گناهان خودت و پدرت را آمرزيد.

در اين جا سعي كرديم بيشتر رواياتي كه در مقام تعليم و تزكيه زنان است و راه و رمز شوهرداري را به آنها عرضه مي كند، ذكر كنيم،تا از اين رهگذر، زنان مسلمان و علاقه مند به مكتب آسماني اسلام را از رهنمودهاي پر محتواي اسلام آگاه گردانيم.

بدون شك، خود زنان متعهد و آگاه نيز توجه دارند كه اگر آنها دقيقاً در خط اسلام حركت كنند، سعادتمند خواهند بود و اگر آنها سعادتمند شوند، خوشبختي خانواده ها تأمين مي شود و اگر خوشبختي خانواده ها تأمين شود، نسل هاي آينده نيز سعادتمند و صالح خواهند شد.

نگارنده اميدوار است كه در اين نوشته ها، هرگز يك بعدي حركت نكرده و آنچه مي نويسد بهانه اي به دست زن يا مردي كه در زندگي خانوادگي به دنبال تخلف است، نداده باشد.

اگر اسلام روي قنوت و تمكين زن، اين همه تأكيد كرده، روي حسن معاشرت مرد هم كم تأكيد نكرده و اگر خودداري زن از قنوت، به سعادت اخروي او لطمه مي زند، خودداري مرد هم از حسن معاشرت، مايه پريشاني او در عالم عقبي خواهد بود.

امام صادق(ع) فرمود:.

أيُّما امْرَأةٍ باتَتْ وَزَوْجُها عَلَيْها ساخِط لَمْ تُقبَلْ مِنْها صَلاة حَتّي يَرْضي عَنْها؛ (32).

هر زني كه شب بخوابد و شوهرش بر او خشمگين باشد، خداوند از او نمازي نمي پذيرد، تا اين كه از وي راضي شود.

در مقابل، اين را نيز در تاريخ پرشكوه اسلام داريم كه: وقتي سعد بن معاذ به خاطر جراحتي كه در جنگ خندق برداشته بود به شهادت رسيد، پيامبر خدا او را به خاك سپرد و ناگهان تكبيري گفت كه همه حاضران نيز از او پيروي كرده و تكبير گفتند. وقتي علت تكبير پيامبر خدا را جويا شدند، فرمود: قبر به او فشاري داد. همه از اين گفته رهبر بزرگ اسلام متعجب شدند. آخر چگونه ممكن است كسي كه مقام شهادت نصيبش شده و پيامبر خدا اين همه از او تجليل كرده گرفتار فشار قبر شود!.

رهبر بزرگ اسلام فرمود:.

إنَّهُ كانَ فى خُلْقِهِ مَعَ أهْلِهِ سُوْء؛ (33).

او با خانواده اش بدخلقي مي كرد.

به اين ترتيب، براي اين كه زندگي خانوادگي همراه با تلخي و نفرت نباشد و به صورت مرگ تدريجي در نيايد و خود پايه و اساس يك زندگي شوم و نفرت بار در سراي جاودان نشود، توصيه مي كنيم كه هم زنان و هم مردان مسلمان، اخلاق خانوادگي را از مكتب انسان ساز اسلام فرا گيرند و با به كار گرفتن آن، خود را براي يك سعادت ممتد و مستمر و جذب و انجذاب و يگانگي واقعي آماده و مهيا سازند و توجه داشته باشند كه: امتياز انسان ها به اخلاق پسنديده و انساني و اسلامي است.

1.بقره (2) آيه 233.

2.قصص (28) آيه 7.

3.بقره (2) آيه 233.

4.عن ابي الحسن(ع) قال: ينبَغى للرجُلِ أنْ يوسِّعَ علي عيالِهِ كَيلا يتمنَّوا موتَهُ (روضة المتقين، ج 8، ص 379.).

5.قرآن كريم مي فرمايد: لا تُبْطِلُوا صَدَقِاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالأذى؛ صدقه هاي خود را با منّت و اذيّت باطل نكنيد (بقره(2) آيه 264).

6.قضي علي فاطمةَ بخدمةِ مادونَ البابِ وقضي علي علىٍ ّ بِما خلفَهُ (بحارالأنوار، ج 43، ص 81).

7.نساء (4) آيه 32.

8.(إنْ قُلتِها فى صبيحةِ كلِّ يومٍ كفاكِ اللّهُ ما أهمَّكِ منْ أمرِ الدنيا والآخِرةِ. (بحارالانوار، ج 43، ص 134.).

9.نساء (4) آيه 19.

10.همان، آيه 22.

11.همان، آيه 32.

12.بدين ترتيب، مقصود از ارث بردن زن، ارث بردن اموال زن است و از نظر ادبى، يا بايد كلمه (اموال) در تقدير باشد، يا بايد اسناد ارث به زن - به جاي اسناد ارث به اموال زن - مجاز عقلي باشد.

13.بقره (2) آيه 229.

14.روضة المتقين، ج 8، ص 382.

15.روضة المتقين، ج 8، ص 382.

16.نساء (4) آيه 129.

17.روضة المتقين، ج 8،ص 377.

18.روضة المتقين، ج 8،ص 377.

19.وسائل الشيعه، باب 88 (از ابواب مقدمات نكاح) حديث 4.

20.روضة المتقين،ج 8، ص 370.

21.همان، ص 361.

22.همان ، ص 366.

23.همان، ص 360.

24.همان، ص 362.

25.همان جا.

26.همان، ص 365.

27.همان، ص 367.

28.همان، ص 367.

29.همان، ص 367.

30.همان، ص 376.

31.همان، ص 365.

32.سفينة البحار، ماده (خلق).

/ 15