حماسه حسینی جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حماسه حسینی - جلد 2

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


گرفته شود . امام در مقابل اين درخواست امتناع مي كند . آنها فوق العاده اصرار دارند ، به هيچ قيمتي از اين تقاضا صرف نظر نمي كنند ، و امام شديدا امتناع دارد و به هيچ قيمتي حاضر نيست به اين بيعت تن بدهد . از همينجا تضاد و مبارزه شديد شروع مي شود.

عامل دومي كه در اين نهضت تاثير داشته است و بايد آن را عامل درجه دوم و بلكه سوم به حساب آورد اينست كه پس از آنكه امام به واسطه درخواست بيعت در چنين شرايطي قرار مي گيرد كه از آن طرف اصرار و از طرف ايشان انكار است، به مكه مهاجرت مي كنند . پس از يكي دو ماه اقامت در مكه خبر چگونگي قضيه به مردم كوفه مي رسد . آنوقت مردم كوفه به خود آمده ، امام را دعوت مي كنند . برعكس آنچه ما غالبا مي شنويم و مخصوصا در بعضي كتب درسي مي نويسند ، دعوت مردم كوفه علت نهضت امام نيست ، نهضت امام علت دعوت مردم كوفه است . نه چنان بود كه بعد از دعوت مردم كوفه امام قيام كرد ، بلكه بعد از اينكه امام حركت كرد و مخالفت خود را نشان داد و مردم كوفه از قيام امام مطلع شدند ،چون زمينه نسبتا آماده اي در آنجا وجود داشت ، مردم كوفه گرد هم آمدند و امام را دعوت كردند . عامل سوم ، عامل امر به معروف و نهي از منكر است . اين عامل را خود امام مكرر و با صراحت كامل و بدون آنكه ذكري از مسئله بيعت و دعوت اهل كوفه به ميان آورد ، به عنوان يك اصل مستقل و يك عامل اساسي ذكر نموده و به اين مطلب استناد كرده است . اين سه عامل از نظر ارزش در يك درجه نيستند . هر كدام در حد معيني به نهضت امام ارزش مي دهند . اما مسئله دعوت اهل كوفه . ارزشي كه اين عامل مي دهد ، بسيار بسيار ساده و عادي است ( البته ساده و عادي در سطح عمل امام حسين عليه السلام نه در سطح كارهاي ما ) براي اينكه به موجب اين عامل يك استان و يك منطقه اي كه از نيرويي بهره مند است آمادگي خود را اعلام مي كند . طبق قاعده ، حداكثر صدي پنجاه احتمال پيروزي وجود داشت احدي بيش از اين احتمال پيروزي نمي داد . پس از آنكه اهل كوفه امام را دعوت كردند و فرض كنيم اتفاق آراء هم داشتند و در عهد خود باقي مي ماندند و خيانت نمي كردند ، كسي نمي توانست احتمال بدهد كه موفقيت امام صد در صد است .

چون تمام مردم كه مردم كوفه نبودند . اگر مردم شام را كه قطعا به آل ابوسفيان وفادار بودند به تنهائي در نظر مي گرفتند ، كافي بود كه احتمال پيروزي را صدي پنجاه تنزل دهد ، به اين جهت كه همين مردم شام بودند كه در دوران خلافت اميرالمومنين با مردم كوفه در صفين روبرو شدند و توانستند هجده ماه با مردم كوفه بجنگند ، كشته بدهند و مقاومت كنند . ولي به هر حال ، صداي چهل يا صدي سي احتمال موفقيت هست .

مردمي اعلام آمادگي مي كنند و امام به دعوت آنها پاسخ مثبت مي دهد . اين ، يك حد معيني از ارزش را داراست كه همان حد عادي است . يعني بسياري از افراد عادي در چنين شرايطي پاسخ مثبت مي دهند . ولي عامل تقاضاي بيعت و امتناع امام ، كه از همان روزهاي اول ظاهر شد ، ارزش بيشتري نسبت به مسئله دعوت ، به نهضت حسيني مي دهد . به جهت اينكه روزهاي اول است ، هنوز مردمي اعلام ياري و نصرت نكرده اند ، دعوت و اعلام وفاداري نكرده اند . يك حكومت جابر و مسلط ، حكومتي كه در بيست سال گذشته ، در دوران معاويه خشونت خودش را به حد اعلا نشان داده است ، [ تقاضاي بيعت مي كند . ] معاويه مخصوصا در ده سال دوم حكومت و سلطنت خود به قدري خشونت نشان داده كه به اصطلاح ، تسمه از گرده همه كشيد .

كاري كرد كه در تمام قلمرو او حتي مدينه طيبه و مكه معظمه در نمازهاي جمعه علي بن ابي طالب را علي رووس الاشهاد به عنوان يك عمل عبادي لعنت مي كردند . و اگر صداي كسي در مي آمد ، ديگر اختيار سرش را نداشت ، سرش از خودش نبود .

آنچنان تسمه از گرده ها كشيده بود كه در اواخر عهد او نام علي را بر زبان آوردن جرم بود . اين ، متن تاريخ است . اگر مي خواستند بگويند علي بن ابي طالب ، با اشاره و بيخ گوشي مي گفتند . كار به آنجا كشيده بود كه اگر حديثي مربوط به علي بود و در آن ، فضيلتي ولو كوچكترين فضيلت از علي گنجانده شده بود ، محدثين و راويها كه احاديث را براي يكديگر روايت مي كردند ، در صندوقخانه هاي خلوت ، پرده ها را مي آويختند ، درها را مي بستند ، يكديگر را قسم مي دادند كه اينرا فاش نكني ، از قول من همه جا نقل نكني ، اگر مي خواهي روايت كني براي آدمي روايت كن كه صد درصد راوي باشد و جذب بكند و افشا نكند . در يك چنين شرايط سختي ، جانشين همين آدم ، خليفه شده است و از او جوانتر ، مغرورتر ، سفاكتر و بي سياست تر كه حتي ملاحظات سياسي را هم نمي كند . آنوقت ، " نه " گفتن در مقابل چنين قدرتي كار كوچكي نيست ( بايد بيعت بكني ! خير ، بيعت نمي كنم ، تمام وجودم را اگر قطعه قطعه بكنيد ، بيعت نمي كنم . ) ، از اين نظر كه مي بينيم در اين حال امام به تنهايي و بشخصه در مقابل تقاضاي نامشروع يك قدرت بسيار بسيار جبار ايستاده استبدون اينكه نامي از اعوان و انصار باشد ، حتي صدي ده هم احتمال موفقيت باشد ، از اين نظر كه حاضر نيست راي و عقيده خودش را بفروشد ، تظاهر بكند . چون بعدها تاريخ نخواهد گفت حسين به زور و جبر بيعت كرد . همينهايي كه بيعت را به جبر مي گيرند ، تاريخ را هم به زور پول مي سازند ،همانطور كه ساختند . معاويه و اطرافيانش قسمتي از بيت المال مسلمين را به اصطلاح امروز صرف اجير كردن و استخدام روحانيت آنروز مي كردند . راويهاي بي بند و بار ، بي عقيده و بي ايما ن را با زور پول مي خريدند و آنها احاديث پيغمبر را تغيير مي دادند ، اسمها را در احاديث پيغمبر عوض مي كردند ، حديثي در مدح دشمنان علي وضع مي كردند . مورخين نوشته اند سمره بن جندب هشت هزار مثقال زر گرفت و يك حديث عليه علي بن ابي طالب جعل كرد . بنابراين ، براي آنها تغيير دادن تاريخ كار مشكلي نبود .

اگر هم بعدها بخشي از تاريخ ماند ، به واسطه عملياتي نظير نهضت حسيني بود والا اگر حسين عليه السلام هم سكوت مي كرد ، تاريخ هم تغيير كرده بود . پس اين عامل ، ارزش بالاتر و بيشتري نسبت به عامل دعوت مردم كوفه ، به نهضت اباعبدالله عليه السلام مي دهد . امام عامل سوم كه عامل امر به معروف و نهي از منكر است و اباعبدالله عليه السلام صريحا به اين عامل استناد مي كند . در اين زمينه به احاديث پيغمبر و هدف خود استناد مي كند و مكرر نام امر به معروف و نهي از منكر را مي برد ، بدون اينكه اسمي از بيعت و دعوت مردم كوفه ببرد . اين عامل ، ارزش بسيار بسيار بيشتري از دو عامل ديگر به نهضت حسيني مي دهد.

به موجب همين عامل است كه اين نهضت شايستگي پيدا كرده است كه براي هميشه زنده بماند ، براي هميشه يادآوري شود و آموزنده باشد . البته همه عوامل ، آموزنده هستند ولي اين عامل آموزندگي بيشتري دارد زيرا نه متكي به دعوت است و نه متكي به تقاضاي بيعت .

يعني اگر دعوتي از امام نمي شد حسين بن علي عليه السلام به موجب قانون امر به معروف و نهي از منكر ، نهضت مي كرد . اگر هم تقاضاي بيعت از او نمي كردند ، باز ساكت نمي نشست . موضوع خيلي فرق مي كند و تفاوت پيدا مي شود.

به موجب عامل اول ، چون مردم كوفه دعوت كردند و زمينه پيروزي صدي پنجاه يا كمتر آماده شده است ، امام حركت مي كند . يعني اگر تنها اين عامل در شكل دادن نهضت حسيني موثر بود ، چنانچه مردم كوفه دعوت نمي كردند ، حسين ( ع ) از جاي خود تكان نمي خورد .

به موجب عامل دوم از امام بيعت مي خواهند و مي فرمايد با شما بيعت نمي كنم . يعني اگر تنها اين عامل مي بود ، چنانچه حكومت وقت از حسين ( ع ) بيعت نمي خواست ، او با آنها كاري نداشت ، مي گفت شما با من كار داريد ، من كه با شما كاري ندارم ، شما از من بيعت نخواهيد ، مطلب تمام است . پس به موجب اين عامل ، اگر آنها تقاضاي بيعت نمي كردند ، ابا عبدالله هم آسوده و راحت بود ، سر جاي خود نشسته بود ، حادثه و غائله اي به وجود نمي آمد . اما به موجب عامل سوم حسين يك مرد معترض و منتقد است ، مردي است انقلابي و قيام كننده ، يك مرد مثبت است .

ديگر انگيزه ديگري لازم نيست . همه جا را فساد گرفته ، حلال خدا حرام ، و حرام خدا حلال شده است ، بيت المال مسلمين در اختيار افراد ناشايسته قرار گرفته و در غير راه رضاي خدا مصرف مي شود و پيغمبر اكرم فرمود : هر كس چنين اوضاع و احوالي را ببيند فلم يغير عليه بفعل و لا قول و در صدد دگرگوني آن نباشد در مقام اعتراض بر نيايد ، كان حقا علي الله ان يدخله مدخله ( 1 ) شايسته است ( ثابت است در قانون الهي ) كه خدا چنين كسي را به آنجا ببرد كه ظالمان ، جابران ، ستمكاران و تغيير دهندگان دين خدا مي روند ، و سرنوشت مشترك با آنها دارد .

به گفته جدش استناد مي كند كه در چنين شرايطي كسي كه مي داند و مي فهمد و اعتراض نمي كند ، با جامعه گنهكار خود سرنوشت مشترك دارد . تنها اين حديث نيست . احاديث ديگري از شخص پيغمبر اكرم ( ص ) در اين زمينه هست .

حديثي داريم كه امام رضا عليه السلام از پيغمبر اكرم نقل مي كند و آن اينست : اذا تواكلت الناس الامر بالمعروف و النهي عن المنكر ، هر گاه مردم ، امر به معروف و نهي از منكر را به عهده همديگر بگذارند ( يعني هر كس سكوت كند به انتظار اينكه ديگري


1 - تاريخ طبري ج 4 ص . 304

/ 95