بیشترلیست موضوعات مقدمه بخش چهارم عنصر امر به معروف و نهي از منكر در نهضت حسيني جلسه اول عوامل موثر در نهضت حسيني جلسه دوم ارزش هر يك از عوامل جلسه سوم شرايط امر به معروف و نهي از منكر جلسه چهارم مراحل و اقسام امر به معروف و نهي از منكر جلسه پنجم ارزش امر به معروف و نهي از منكر از نظر علماي اسلام جلسه ششم كارنامه ما در امر به معروف و نهي از منكر جلسه هفتم تاثير امر به معروف و نهي از منكر اهل بيت امام پس از حادثه كربلا بخش پنجم شعارهاي عاشورا بخش ششم تحليل واقعه عاشورا بخش هفتم ماهيت قيام حسيني توضیحاتافزودن یادداشت جدید كه از مكه حركت مي كند ، اعلام مي كند كه هر كس جانباز نيست نيايد . اما هنوز بعضي خيال مي كنند كه شايد امام حسين برود كوفه ، خبري بشود ، آنجا برود و بيايي باشد ، آقايي اي باشد ، ما عقب نمانيم ، همراه امام حركت مي كنند .عده اي از اعراب باديه در بين راه به حسين بن علي عليه السلام ملحق شدند . امام در بين راه خطبه اي مي خواند : ايها الناس ! هر كس كه خيال مي كند ما به مقامي نائل مي شويم ، به جايي مي رسيم ، چنين چيزي نيست ، برگردد . بر مي گردند .آخرين غربال را در شب عاشورا كرد ولي در شب عاشورا كسي فاسد از آب در نيامد . تنها صاحب " ناسخ التواريخ " اين اشتباه تاريخي را كرده و نوشته است وقتي امام حسين در شب عاشورا براي اصحاب خود صحبت كرد ، عده اي از آنان از سياهي شب استفاده كرده و رفتند ، ولي اين مطلب را هيچ تاريخي تاييد نمي كند . تنها اشتباه صاحب " ناسخ " است و غير از او هيچكس چنين اشتباهي نكرده است و قطعا در شب عاشورا هيچكدام از اصحاب اباعبدالله عليه السلام نرفتند و نشان دادند كه در ميان ما ، غش دار و آنكه نقطه ضعفي داشته باشد وجود ندارد .اگر در روز عاشورا يكي از اصحاب امام حسين حتي بچه اي ضعف نشان مي داد و به لشكر دشمن كه قويتر و نيرومندتر بود ملحق مي شد و خودش را به اصطلاح از خطر نجات مي داد و در پناه آنها مي رفت ، براي امام حسين عليه السلام و براي مكتب حسيني نقص بود . اما برعكس ، از دشمن به سوي خود آوردند . دشمني را كه در مامن و امنيت بود به سوي خود آوردند و در معرض و كانون خطر قرار دادند . يعني خودشان آمدند . اما از كانون خطر اينها ، يك نفر هم به آن مامن نرفت . اگر حسين بن علي قبلا آن غربالها و اعلام خطرها را نكرده بود ، از اين حادثه ها خيلي پيش مي آمد . يك وقت مي ديدي نيمي از جمعيت رفتند و بعد هم العياذ بالله عليه حسين بن علي عليه السلام تبليغ مي كردند .چون آن كسي كه مي رود ، نمي گويد من ضعيف الايمانم ، من مي ترسيدم ، بلكه براي خود توجيهي درست مي كند ، دروغي مي سازد و ادعا مي كند كه ما اگر تشخيص مي داديم راه حق همين است ، رضاي خدا در اين است ، اين كار را مي كرديم ، خير ، ما تشخيص داديم كه حق با اين طرف است.قهرا براي خود منطق هم مي سازد . ولي چنين چيزي نشد ، و اين يكي از بزرگترين افتخارات حسين بن علي و مكتب حسيني است . يكي از بزرگترين سردارهاي آنها را به سوي خود آوردند ، كسي كه اساسا نامزد اميري بود : " حربن يزيد رياحي " . او آدم كوچكي نبود .اگر حساب مي كردند بعد از عمر سعد شخصيت دوم در اين لشكر كيست ، غير از حربن يزيد رياحي كسي نبود . مرد بسيار با شخصيتي بود . به علاوه اولين كسي بود كه با هزار سوار مامور اين كار شده بود .ولي نيرو و جاذبه و ايمان و عمل ، امر به معروف عملي حسين بن علي عليه السلام حربن يزيد را كه روز اول شمشير به روي امام كشيده بود ، وادار به تسليم كرد . توبه كرد ، جزء التائبون شد . التائبون العابدون الحامدون السائحون الراكعون الساجدون الامرون بالمعروف و الناهون عن المنكر . مردي كه معروف بود به دليري و دلاوري ، و بهترين دليلش هم اين بود كه هزار سوار به او داده بودند تا جلوي حسين بن علي عليه السلام را بگيرد ، و يك شجاع نام آوري است ، حسين از دل او طلوع كرده است . همانطور كه آتشي كه در دل سماور وجود دارد ، آن را به جوش مي رود و در نتيجه بخار فشار مي آورد و سماور را تكان مي دهد و مي لرزاند ، آن آتشي كه حسين بن علي عليه السلام از حقيقت ، در دل اين مرد روشن كرده بود ، در مقابل جدارهايي كه در وجودش بود ( او هم مثل ما و شما دنيا مي خواست ، پول و مقام و سلامت مي خواست ، عافيت مي خواست ) ، به او فشار آورده و مي گويدبرو به سوي حسين بن علي . ولي از طرف ديگر آن افكار مادي كه در هر انساني وجود دارد ، او را وسوسه مي كند : اگر بروم ، ساعتي بعد كشته خواهم شد ، ديگر زن و فرزندان خود را نخواهم ديد ، تمام ثروتم از دستم مي رود ، شايد بعد از من اساسا دشمن تمام ثروتم را مصادره كند ، بچه هايم بي سرپرست مي مانند ، زنم بي شوهر مي ماند . اينها مانع كشيده شدن او به سوي امام مي شود . اين دو نيروي مخالف به او فشار مي آورد . يك وقتي نگاه مي كنند مي بينند حر دارد مي لرزد . كسي از او پرسيد چرا مي لرزي ؟ تو كه مرد شجاعي بودي .خيال كرد لرزشش از ترس او از ميدان جنگ است ! گفت : نه ، تو نمي داني من دچار چه عذاب وجداني هستم . خودم را در ميان بهشت و جهنم مخير مي بينم . نمي د انم بهشت نسيه را بگيريم يا دنبال همين دنياي نقد بروم كه عاقبتش جهنم است .مدتي در حال كشمكش و مبارزه با خود بود ، ولي بالاخره اين مرد شريف و به تعبير امام حسين ( ع ) حر و آزاده تصميم خود را گرفت . براي اينكه دشمن مانعش نشود آرام آرام خود را كنار كشيد ، بعد يكمرتبه به اسب خود شلاق زد و به سوي خيام حسيني رفت . ولي براي اينكه خيال نكنند او به قصد حمله آمده است علامت امان نشان داد . نوشته اند : قلب ترسه ، يعني سپر خودش را واژگونه كردبه علامت اينكه من به جنگ نيامده ام ، امان مي خواهم . اول كسي كه با او مواجه شد اباعبدالله عليه السلام بود ، چون حضرت در بيرون خيام حرم ايستاده بود . سلام كرد : السلام عليك يا اباعبدالله ! عرض كرد آقا من گنهكارم ، رو سياه هستم ، من همان گنهكار و مجرمي هستم ( اول كسي هستم ) كه راه را بر شما گرفتم . به خداي خود عرض مي كند : خدايا از گناه اين گنهكار بگذار اللهم اني ارعبت قلوب اوليائك خدايا ! من دل اولياء تو را به لرزه در آوردم ، آنها را ترساندم . ( اهل بيت حسين بن علي عليه السلام وقتي او را در بين راه ديدند ، اول باري بود كه چشمشان به دشمن افتاد . وقتي هزار نفر مسلح را ببينند كه جلويشان ايستاده اند ، قهرا حالت رعب و ترس پيدا مي كنند ) آقا من تائبم و مي خواهم گناه خود را جبران بكنم .لكه سياهي كه براي خود به وجود آورده ام ، جز با خون با هيچ چيز ديگر پاك نمي شود . آمده ام كه با اجازه شما توبه كنم . اولا بفرمائيد توبه من پذيرفته است يا نه ؟ امام حسين عليه السلام است ، هيچ چيز را براي خود نمي خواهد . با اينكه مي داند حر چه توبه بكند و چه نكند .در وضع فعلي او موثر نيست ولي او حر را براي خود نمي خواهد ، براي خدا مي خواهد . در جواب او فرمود : البته توبه تو پذيرفته است . چرا پذيرفته نباشد ؟ مگر باب رحمت الهي به روي يك انسان تائب بسته مي شود ؟ ابدا . حر از اينكه توبه او مورد قبول واقع شده است خوشحال شد : الحمدلله ، پس توبه من قبول است ؟ بله . پس اجازه بدهيد من بروم خودم را فداي شما كنم و خونم را در راه شما بريزم . امام فرمود : اي حر ! تو ميهمان ما هستي ، پياده شو ! كمي بنشين تا از تو پذيرايي كنيم . ( من نمي دانم امام با چه مي خواست پذيرايي كند ) ولي حر از امام اجازه خواست كه پائين نيايد .هر چه آقا اصرار كردند ، پائين نيامد . بعضي از ارباب سير رمز مطلب را اينطور كشف كرده اند كه حر مايل بود خدمت امام بنشيند ولي يك نگراني او را ناراحت مي كرد و آن اينكه مي ترسيد در مدتي كه خدمت امام نشسته است ، يكي از اطفال اباعبدالله عليه السلام او را ببيند و بگويد اين همان كسي است كه روز اول ، راه را بر ما بست ، و او شرمنده شود .براي اينكه شرمنده نشود و هر چه زودتر اين لكه ننگ را با خون خودش از دامن خود بشويد ، اصرار كرد اجازه دهيد من بروم . امام فرمود حال كه اصرار داري مانع نمي شوم ، برو . اين مرد رشيد در مقابل مردم مي ايستد ، با آنها صحبت مي كند .چون خودش كوفي است با مردم كوفه موضوع دعوت را مطرح مي كند ، مي گويد : مردم ! اتفاقا من خودم جزء كساني كه نامه نوشته بودند ، نيستم ولي شما و سران شما كه اينجا هستند ، همه ، كساني هستيد كه به اين مرد نامه نوشتيد ، او را به خانه خود دعوت كرديد ، به او وعده ياري داديد . روي چه اصلي ، روي چه قانوني ، روي چه مذهب و ديني ، اكنون با مهمان خودتان چنين رفتار مي كنيد ؟ ! بعد معلوم مي شود كه جرياني اين مرد را خيلي ناراحت كرده بود و آن ، يك لئامت و پستي اي بود كه اين مردم به خرج دادند ، پستي اي كه با روح انسانيت و اسلام ضديت دارد و تاريخ اسلام نشان مي دهد كه هيچگاه اسلام اجازه نمي داد با هيچ دشمني چنين رفتار شود ، يعني براي اينكه دشمن را سخت در مضيقه قرار دهند، آب را به رويش ببندند . به علي بن ابي طالب چنين پيشنهادي شد و مي توانست اين كار را نسبت به معاويه بكند ، نكرد . خود حسين بن علي همين حر را با اصحابش با اينكه دشمنش بودند ، در بين راه سيراب كرد . مسلما حر يادش بود كه ما آب را به روي كسي بستيمكه آن روزي كه تشنه بوديم ، بدون اينكه از او بخواهيم ، ما را سيراب كرد . او چقدر شريف و عالي و بزرگ بود و هست و ما چقدر پستيم ! گفت : مردم كوفه ! شما خجالت نمي كشيد ؟ ! اين فرات مثل شكم ماهي برق مي زند . آبي را كه بر همه موجودات جاندار حلال است ، انسان ، حيوان اهلي ، وحشي و جنگلي از آن مي آشامد ، شما بر فرزند پيغمبر خود بسته ايد ؟ ! اين مرد مي جنگد تا شهيد مي شود . اباعبدالله او را بي پاداش نگذاشت ، فورا خود را به بالين اين مرد بزرگوار رساند.برايش غزل خواند : و نعم الحر حر بني رياح ( 1 ) اين حر رياحي چه حر خوبي است . مادرش عجب اسم خوبي برايش انتخاب كرده است . روز اول گفت حر ، آزاد مرد . راستي كه تو آزاد مرد بودي . حسين است ، بزرگوار و شريف است ، تا حدي كه مي تواند اصحاب خود را تفقد مي كند . اين خودش امر