حماسه حسینی جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حماسه حسینی - جلد 2

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


كه از مكه حركت مي كند ، اعلام مي كند كه هر كس جانباز نيست نيايد . اما هنوز بعضي خيال مي كنند كه شايد امام حسين برود كوفه ، خبري بشود ، آنجا برود و بيايي باشد ، آقايي اي باشد ، ما عقب نمانيم ، همراه امام حركت مي كنند .

عده اي از اعراب باديه در بين راه به حسين بن علي عليه السلام ملحق شدند . امام در بين راه خطبه اي مي خواند : ايها الناس ! هر كس كه خيال مي كند ما به مقامي نائل مي شويم ، به جايي مي رسيم ، چنين چيزي نيست ، برگردد . بر مي گردند .

آخرين غربال را در شب عاشورا كرد ولي در شب عاشورا كسي فاسد از آب در نيامد . تنها صاحب " ناسخ التواريخ " اين اشتباه تاريخي را كرده و نوشته است وقتي امام حسين در شب عاشورا براي اصحاب خود صحبت كرد ، عده اي از آنان از سياهي شب استفاده كرده و رفتند ، ولي اين مطلب را هيچ تاريخي تاييد نمي كند . تنها اشتباه صاحب " ناسخ " است و غير از او هيچكس چنين اشتباهي نكرده است و قطعا در شب عاشورا هيچكدام از اصحاب اباعبدالله عليه السلام نرفتند و نشان دادند كه در ميان ما ، غش دار و آنكه نقطه ضعفي داشته باشد وجود ندارد .

اگر در روز عاشورا يكي از اصحاب امام حسين حتي بچه اي ضعف نشان مي داد و به لشكر دشمن كه قويتر و نيرومندتر بود ملحق مي شد و خودش را به اصطلاح از خطر نجات مي داد و در پناه آنها مي رفت ، براي امام حسين عليه السلام و براي مكتب حسيني نقص بود . اما برعكس ، از دشمن به سوي خود آوردند . دشمني را كه در مامن و امنيت بود به سوي خود آوردند و در معرض و كانون خطر قرار دادند . يعني خودشان آمدند . اما از كانون خطر اينها ، يك نفر هم به آن مامن نرفت . اگر حسين بن علي قبلا آن غربالها و اعلام خطرها را نكرده بود ، از اين حادثه ها خيلي پيش مي آمد . يك وقت مي ديدي نيمي از جمعيت رفتند و بعد هم العياذ بالله عليه حسين بن علي عليه السلام تبليغ مي كردند .

چون آن كسي كه مي رود ، نمي گويد من ضعيف الايمانم ، من مي ترسيدم ، بلكه براي خود توجيهي درست مي كند ، دروغي مي سازد و ادعا مي كند كه ما اگر تشخيص مي داديم راه حق همين است ، رضاي خدا در اين است ، اين كار را مي كرديم ، خير ، ما تشخيص داديم كه حق با اين طرف است.

قهرا براي خود منطق هم مي سازد . ولي چنين چيزي نشد ، و اين يكي از بزرگترين افتخارات حسين بن علي و مكتب حسيني است . يكي از بزرگترين سردارهاي آنها را به سوي خود آوردند ، كسي كه اساسا نامزد اميري بود : " حربن يزيد رياحي " . او آدم كوچكي نبود .

اگر حساب مي كردند بعد از عمر سعد شخصيت دوم در اين لشكر كيست ، غير از حربن يزيد رياحي كسي نبود . مرد بسيار با شخصيتي بود . به علاوه اولين كسي بود كه با هزار سوار مامور اين كار شده بود .

ولي نيرو و جاذبه و ايمان و عمل ، امر به معروف عملي حسين بن علي عليه السلام حربن يزيد را كه روز اول شمشير به روي امام كشيده بود ، وادار به تسليم كرد . توبه كرد ، جزء التائبون شد . التائبون العابدون الحامدون السائحون الراكعون الساجدون الامرون بالمعروف و الناهون عن المنكر . مردي كه معروف بود به دليري و دلاوري ، و بهترين دليلش هم اين بود كه هزار سوار به او داده بودند تا جلوي حسين بن علي عليه السلام را بگيرد ، و يك شجاع نام آوري است ، حسين از دل او طلوع كرده است . همانطور كه آتشي كه در دل سماور وجود دارد ، آن را به جوش مي رود و در نتيجه بخار فشار مي آورد و سماور را تكان مي دهد و مي لرزاند ، آن آتشي كه حسين بن علي عليه السلام از حقيقت ، در دل اين مرد روشن كرده بود ، در مقابل جدارهايي كه در وجودش بود ( او هم مثل ما و شما دنيا مي خواست ، پول و مقام و سلامت مي خواست ، عافيت مي خواست ) ، به او فشار آورده و مي گويد

برو به سوي حسين بن علي . ولي از طرف ديگر آن افكار مادي كه در هر انساني وجود دارد ، او را وسوسه مي كند : اگر بروم ، ساعتي بعد كشته خواهم شد ، ديگر زن و فرزندان خود را نخواهم ديد ، تمام ثروتم از دستم مي رود ، شايد بعد از من اساسا دشمن تمام ثروتم را مصادره كند ، بچه هايم بي سرپرست مي مانند ، زنم بي شوهر مي ماند . اينها مانع كشيده شدن او به سوي امام مي شود . اين دو نيروي مخالف به او فشار مي آورد . يك وقتي نگاه مي كنند مي بينند حر دارد مي لرزد . كسي از او پرسيد چرا مي لرزي ؟ تو كه مرد شجاعي بودي .

خيال كرد لرزشش از ترس او از ميدان جنگ است ! گفت : نه ، تو نمي داني من دچار چه عذاب وجداني هستم . خودم را در ميان بهشت و جهنم مخير مي بينم . نمي د انم بهشت نسيه را بگيريم يا دنبال همين دنياي نقد بروم كه عاقبتش جهنم است .

مدتي در حال كشمكش و مبارزه با خود بود ، ولي بالاخره اين مرد شريف و به تعبير امام حسين ( ع ) حر و آزاده تصميم خود را گرفت . براي اينكه دشمن مانعش نشود آرام آرام خود را كنار كشيد ، بعد يكمرتبه به اسب خود شلاق زد و به سوي خيام حسيني رفت . ولي براي اينكه خيال نكنند او به قصد حمله آمده است علامت امان نشان داد . نوشته اند : قلب ترسه ، يعني سپر خودش را واژگونه كردبه علامت اينكه من به جنگ نيامده ام ، امان مي خواهم . اول كسي كه با او مواجه شد اباعبدالله عليه السلام بود ، چون حضرت در بيرون خيام حرم ايستاده بود . سلام كرد : السلام عليك يا اباعبدالله ! عرض كرد آقا من گنهكارم ، رو سياه هستم ، من همان گنهكار و مجرمي هستم ( اول كسي هستم ) كه راه را بر شما گرفتم . به خداي خود عرض مي كند : خدايا از گناه اين گنهكار بگذار اللهم اني ارعبت قلوب اوليائك خدايا ! من دل اولياء تو را به لرزه در آوردم ، آنها را ترساندم . ( اهل بيت حسين بن علي عليه السلام وقتي او را در بين راه ديدند ، اول باري بود كه چشمشان به دشمن افتاد . وقتي هزار نفر مسلح را ببينند كه جلويشان ايستاده اند ، قهرا حالت رعب و ترس پيدا مي كنند ) آقا من تائبم و مي خواهم گناه خود را جبران بكنم .

لكه سياهي كه براي خود به وجود آورده ام ، جز با خون با هيچ چيز ديگر پاك نمي شود . آمده ام كه با اجازه شما توبه كنم . اولا بفرمائيد توبه من پذيرفته است يا نه ؟ امام حسين عليه السلام است ، هيچ چيز را براي خود نمي خواهد . با اينكه مي داند حر چه توبه بكند و چه نكند .

در وضع فعلي او موثر نيست ولي او حر را براي خود نمي خواهد ، براي خدا مي خواهد . در جواب او فرمود : البته توبه تو پذيرفته است . چرا پذيرفته نباشد ؟ مگر باب رحمت الهي به روي يك انسان تائب بسته مي شود ؟ ابدا . حر از اينكه توبه او مورد قبول واقع شده است خوشحال شد : الحمدلله ، پس توبه من قبول است ؟ بله . پس اجازه بدهيد من بروم خودم را فداي شما كنم و خونم را در راه شما بريزم . امام فرمود : اي حر ! تو ميهمان ما هستي ، پياده شو ! كمي بنشين تا از تو پذيرايي كنيم . ( من نمي دانم امام با چه مي خواست پذيرايي كند ) ولي حر از امام اجازه خواست كه پائين نيايد .

هر چه آقا اصرار كردند ، پائين نيامد . بعضي از ارباب سير رمز مطلب را اينطور كشف كرده اند كه حر مايل بود خدمت امام بنشيند ولي يك نگراني او را ناراحت مي كرد و آن اينكه مي ترسيد در مدتي كه خدمت امام نشسته است ، يكي از اطفال اباعبدالله عليه السلام او را ببيند و بگويد اين همان كسي است كه روز اول ، راه را بر ما بست ، و او شرمنده شود .

براي اينكه شرمنده نشود و هر چه زودتر اين لكه ننگ را با خون خودش از دامن خود بشويد ، اصرار كرد اجازه دهيد من بروم . امام فرمود حال كه اصرار داري مانع نمي شوم ، برو . اين مرد رشيد در مقابل مردم مي ايستد ، با آنها صحبت مي كند .

چون خودش كوفي است با مردم كوفه موضوع دعوت را مطرح مي كند ، مي گويد : مردم ! اتفاقا من خودم جزء كساني كه نامه نوشته بودند ، نيستم ولي شما و سران شما كه اينجا هستند ، همه ، كساني هستيد كه به اين مرد نامه نوشتيد ، او را به خانه خود دعوت كرديد ، به او وعده ياري داديد . روي چه اصلي ، روي چه قانوني ، روي چه مذهب و ديني ، اكنون با مهمان خودتان چنين رفتار مي كنيد ؟ ! بعد معلوم مي شود كه جرياني اين مرد را خيلي ناراحت كرده بود و آن ، يك لئامت و پستي اي بود كه اين مردم به خرج دادند ، پستي اي كه با روح انسانيت و اسلام ضديت دارد و تاريخ اسلام نشان مي دهد كه هيچگاه اسلام اجازه نمي داد با هيچ دشمني چنين رفتار شود ، يعني براي اينكه دشمن را سخت در مضيقه قرار دهند، آب را به رويش ببندند . به علي بن ابي طالب چنين پيشنهادي شد و مي توانست اين كار را نسبت به معاويه بكند ، نكرد . خود حسين بن علي همين حر را با اصحابش با اينكه دشمنش بودند ، در بين راه سيراب كرد . مسلما حر يادش بود كه ما آب را به روي كسي بستيمكه آن روزي كه تشنه بوديم ، بدون اينكه از او بخواهيم ، ما را سيراب كرد . او چقدر شريف و عالي و بزرگ بود و هست و ما چقدر پستيم ! گفت : مردم كوفه ! شما خجالت نمي كشيد ؟ ! اين فرات مثل شكم ماهي برق مي زند . آبي را كه بر همه موجودات جاندار حلال است ، انسان ، حيوان اهلي ، وحشي و جنگلي از آن مي آشامد ، شما بر فرزند پيغمبر خود بسته ايد ؟ ! اين مرد مي جنگد تا شهيد مي شود . اباعبدالله او را بي پاداش نگذاشت ، فورا خود را به بالين اين مرد بزرگوار رساند.

برايش غزل خواند : و نعم الحر حر بني رياح ( 1 ) اين حر رياحي چه حر خوبي است . مادرش عجب اسم خوبي برايش انتخاب كرده است . روز اول گفت حر ، آزاد مرد . راستي كه تو آزاد مرد بودي . حسين است ، بزرگوار و شريف است ، تا حدي كه مي تواند اصحاب خود را تفقد مي كند . اين خودش امر

1 - مقتل مقرم ص . 303

/ 95