بیشترلیست موضوعات مقدمه بخش چهارم عنصر امر به معروف و نهي از منكر در نهضت حسيني جلسه اول عوامل موثر در نهضت حسيني جلسه دوم ارزش هر يك از عوامل جلسه سوم شرايط امر به معروف و نهي از منكر جلسه چهارم مراحل و اقسام امر به معروف و نهي از منكر جلسه پنجم ارزش امر به معروف و نهي از منكر از نظر علماي اسلام جلسه ششم كارنامه ما در امر به معروف و نهي از منكر جلسه هفتم تاثير امر به معروف و نهي از منكر اهل بيت امام پس از حادثه كربلا بخش پنجم شعارهاي عاشورا بخش ششم تحليل واقعه عاشورا بخش هفتم ماهيت قيام حسيني توضیحاتافزودن یادداشت جدید خودتان را به وسيله تقوا صيانت كنيد . به نظر مي رسد اين دور است . ما بايد تقوا را صيانت كنيم يا تقوا بايد ما را صيانت كند ؟ جواب اين است : هر دو . اين دور است اما نه دور محال . گفت : سلسله اين قوم جعد مشگبار مسئله دور است ، اما دور يار چون نگهداري ما از تقوا به يك شكل است و نگهداري تقوا از ما به شكل ديگر . ما بايد تقوا را صيانت كنيم و تقوا بايد و مي تواند ما را صيانت كند . در اينجا هم همينطور است . ما بايد امر به معروف و نهي از منكر را احياء كنيم و امر به معروف و نهي از منكر متقابلا بايد ما را احياء كند و خواهد كرد . ما پيرامون عنصر امر به معروف و نهي از منكر در نهضت حسيني ، فقط از آن جنبه ا ش بحث كرديم كه اين عنصر چه اندازه تاثير داشته است ، محرك و باعث بوده است ، انگيزه حسيني بوده است . ولي غير از اين ، مطلب ديگري هم هست و آن اينكه در اين نهضت ، چقدر امر به معروف و نهي از منكر عملا صورت گرفت ؟ وجود مقدس حسين بن علي ( ع ) [ در اين نهضت عملا يك آمر به معروف و ناهي از منكر بود ] و از او بيشتر ، بعد از شهادت اباعبدالله ( ع ) اهل بيت بزرگوار آن حضرت ، از بعد از روز عاشورا ، از همان روز يازدهم و حداقل از روز دوازدهم ، به عنوان يك گروه امر به معروف و نهي از منكر در آمدند ،و تا پايان اين ماجرا هر جا كه بودند ، امر به معروف و نهي از منكر كردند . آنها هرگز به صورت يك جمعيت شكست خورده در نيامدند . آنها هم مثل خود اباعبدالله ، پايان كار را زنده ماندن يا كشته شدن نمي دانستند كه بگويند مطلب اين بود كه حسين زنده بماند و به خلافت برسد يا حداقل در گوشه اي برود و زندگي كند ، پس حالا كه حسين كشته شده ، مطلب تمام شد . نه ، آنها دنبال همان هدف حسيني بودند . كشته شدن اباعبدالله ، از يك نظر براي آنها آغاز كار بود نه پايان كار .و چقدر زيبا و جالب توجه است وضع اهل بيت پيغمبر ! و راستي وقتي انسان اينها را تجزيه و تحليل مي كند ، در مقابل اين عظمت و زيبائي ، در مقابل اين قوت ، در مقابل اين قدرت روح ، در مقابل اينهمه ايمان و يقين ، در مقابل اينهمه شجاعت روحي ، غرق در حيرت مي شودو جز اينكه در مقابل آنها سر تعظيم فرود آورد كار ديگري نمي تواند بكند . تا آخرين لحظه تبليغ كردند ، نهي از منكر و امر به معروف كردند ، دعوت به اسلام كردند . محبت و بلكه معرفت علي ( ع ) و اهل بيت پيغمبر اساسا در همه شام وجود نداشت .يعني كسي آنها را نمي شناخت ، و اگر هم مي شناختند ، به صورتهاي بسيار زشتي مي شناختند . ولي ببينيد اهل بيت پيغمبر چه كردند ؟ ! فقط يك نمونه اش را عرض مي كنم و بعد وارد مطالب ديگري مي شوم . مي دانيم كه روز عاشورا ، وضع به چه منوال بود، و شب يازدهم را اهل بيت پيغمبر چگونه برگزار كردند . روز يازدهم جلادهاي ابن زياد مي آيند اهل بيت را سوار شترهاي بي جهاز مي كنند و يكسره حركت مي دهند ، و اينها شب دوازدهم را شايد تا صبح يكسره با كمال ناراحتي روحي و جسمي ، طي طريق مي كنند.فردا صبح نزديك دروازه كوفه مي رسند . دشمن مهلت نمي دهد . همان روز پيش از ظهر اينها را وارد شهر كوفه مي كنند . ابن زياد در دار الاماره خودش نشسته است . يك مشت اسير ، آنهم مركب از زنان و يك مرد كه در آنوقت بيمار بود . لقب بيماري براي حضرت سجاد ( ع ) فقط در ميان ما ايرانيها پيدا شده است . نمي دانم چطور شده است كه فقط ما اين لقب را مي دهيم : امام زين العابدين بيمار ! ولي در زبان عرب هيچوقت نمي گويندعلي بن الحسين المريض ( يا المراض ) . اين لقبي است كه ما به ايشان داده ايم . ريشه اش البته همين مقدار است كه در ايام حادثه عاشورا ، امام علي بن الحسين سخت مريض بود . ( هر كسي در عمرش مريض مي شود . كيست كه در عمرش مريض نشود ؟ ) مريض بستري بود، مريضي كه حتي به زحمت مي توانست حركت كند و روي پاي خود بايستد و با كمك عصا مي توانست از بستر حركت كند . در همان حال امام را به عنوان اسير حركت دادند . امام را بر شتري كه يك پالان چوبي داشت و روي آن حتي يك جل نبود ، سوار كردند.چون احساس مي كردند كه امام بيمار و مريض است و ممكن است نتواند خودش را نگهدارد ، پاهاي حضرت را محكم بستند . غل به گردن امام انداختند ، با اين حال اينها را وارد شهر كوفه كردند . ديگر كوفتگي ، زجر ، شكنجه به حد اعلا است . [ معمولا ] وقتي مي خواهند از يك نفر مثلا به زور اقرار بگيرند، يا اعصابش را خرد كنند ، اراده اش را در هم بشكنند ، يك بيست و چهار ساعت ، چهل و هشت ساعت به او غذا نمي دهند ، نمي گذارند بخوابد ، هي زجرش مي دهند . در چنين شرائطي اكثر افراد مستاصل مي شوند ، مي گويند هر چه مي خواهي بپرس تا من بگويم . آنوقت شما ببينيد ! اينها وقتي كه وارد مجلس ابن زياد مي شوند ، بعد از آنهمه شكنجه هاي روحي و جسمي ، چه حالتي دارند . زينب سلام الله عليها را وارد مجلس ابن زياد مي كنند . او زني است بلند بالا . عده اي تعبير كرده اند : و حفت بها اماوها يعني كنيزانش دورش را گرفته بودند . مقصود كنيز به معناي اصطلاحي نيست .چون همه زنهاي اصحاب كه شركت كرده بودند ، براي زينب سيادت و بزرگواري قائل بودند ، خودشان را مثل كنيز مي دانستند . اينها دور زينب را گرفته بودند و زينب در وسط اينها وارد مجلس ابن زياد شد ولي سلام نكرد ، اعتنا نكرد . ابن زياد از اينكه او احساس مقاومت كرد ، ناراحت شد . سلام نكردن زينب معنايش اينست كه هنوزاراده ما زنده است ، هنوز هم ما به شما اعتنا نداريم ، هنوز هم روح حسين بن علي در كالبد زينب مي گويد : هيهات منا الذله ، هنوز مي گويد : لا اعطيكم بيدي اعطاء الذليل و لا افر فرار العبيد يا : لا اقر اقرار العبيد ( 1 ) ابن زياد از اين بي اعتنائي سخت ناراحت شد .مي فهميد اين كيست . همه گزارشها به او رسيده بود . وقتي فهميد زني از همه محترمتر است و زنان ديگر با احترام خاصي دورش را گرفته اند ، لابد حدس مي زد كه او كيست چون خبر داشت كه كي هست ، كي نيست . در عين حال گفت : من هذه المتكبره ؟ يا : من هذه المتنكره ؟ ( دو جور ضبط كرده اند ) . اين متكبر ، اين زن پرنخوت
1 - ارشاد مفيد ص 235 [ خود را همچون شخصي ذليل و درمانده به دست شما نمي سپارم ، و چون بندگان نيز نخواهم گريخت ] يا [ چون بندگان اقرار و اعتراف نخواهم كرد ] .