حماسه حسینی جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حماسه حسینی - جلد 2

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


خودتان را به وسيله تقوا صيانت كنيد . به نظر مي رسد اين دور است . ما بايد تقوا را صيانت كنيم يا تقوا بايد ما را صيانت كند ؟ جواب اين است : هر دو . اين دور است اما نه دور محال . گفت :

سلسله اين قوم جعد مشگبار مسئله دور است ، اما دور يار چون نگهداري ما از تقوا به يك شكل است و نگهداري تقوا از ما به شكل ديگر . ما بايد تقوا را صيانت كنيم و تقوا بايد و مي تواند ما را صيانت كند . در اينجا هم همينطور است . ما بايد امر به معروف و نهي از منكر را احياء كنيم و امر به معروف و نهي از منكر متقابلا بايد ما را احياء كند و خواهد كرد . ما پيرامون عنصر امر به معروف و نهي از منكر در نهضت حسيني ، فقط از آن جنبه ا ش بحث كرديم كه اين عنصر چه اندازه تاثير داشته است ، محرك و باعث بوده است ، انگيزه حسيني بوده است . ولي غير از اين ، مطلب ديگري هم هست و آن اينكه در اين نهضت ، چقدر امر به معروف و نهي از منكر عملا صورت گرفت ؟ وجود مقدس حسين بن علي ( ع ) [ در اين نهضت عملا يك آمر به معروف و ناهي از منكر بود ] و از او بيشتر ، بعد از شهادت اباعبدالله ( ع ) اهل بيت بزرگوار آن حضرت ، از بعد از روز عاشورا ، از همان روز يازدهم و حداقل از روز دوازدهم ، به عنوان يك گروه امر به معروف و نهي از منكر در آمدند ،و تا پايان اين ماجرا هر جا كه بودند ، امر به معروف و نهي از منكر كردند . آنها هرگز به صورت يك جمعيت شكست خورده در نيامدند . آنها هم مثل خود اباعبدالله ، پايان كار را زنده ماندن يا كشته شدن نمي دانستند كه بگويند مطلب اين بود كه حسين زنده بماند و به خلافت برسد يا حداقل در گوشه اي برود و زندگي كند ، پس حالا كه حسين كشته شده ، مطلب تمام شد . نه ، آنها دنبال همان هدف حسيني بودند . كشته شدن اباعبدالله ، از يك نظر براي آنها آغاز كار بود نه پايان كار .

و چقدر زيبا و جالب توجه است وضع اهل بيت پيغمبر ! و راستي وقتي انسان اينها را تجزيه و تحليل مي كند ، در مقابل اين عظمت و زيبائي ، در مقابل اين قوت ، در مقابل اين قدرت روح ، در مقابل اينهمه ايمان و يقين ، در مقابل اينهمه شجاعت روحي ، غرق در حيرت مي شودو جز اينكه در مقابل آنها سر تعظيم فرود آورد كار ديگري نمي تواند بكند . تا آخرين لحظه تبليغ كردند ، نهي از منكر و امر به معروف كردند ، دعوت به اسلام كردند . محبت و بلكه معرفت علي ( ع ) و اهل بيت پيغمبر اساسا در همه شام وجود نداشت .

يعني كسي آنها را نمي شناخت ، و اگر هم مي شناختند ، به صورتهاي بسيار زشتي مي شناختند . ولي ببينيد اهل بيت پيغمبر چه كردند ؟ ! فقط يك نمونه اش را عرض مي كنم و بعد وارد مطالب ديگري مي شوم . مي دانيم كه روز عاشورا ، وضع به چه منوال بود، و شب يازدهم را اهل بيت پيغمبر چگونه برگزار كردند . روز يازدهم جلادهاي ابن زياد مي آيند اهل بيت را سوار شترهاي بي جهاز مي كنند و يكسره حركت مي دهند ، و اينها شب دوازدهم را شايد تا صبح يكسره با كمال ناراحتي روحي و جسمي ، طي طريق مي كنند.

فردا صبح نزديك دروازه كوفه مي رسند . دشمن مهلت نمي دهد . همان روز پيش از ظهر اينها را وارد شهر كوفه مي كنند . ابن زياد در دار الاماره خودش نشسته است . يك مشت اسير ، آنهم مركب از زنان و يك مرد كه در آنوقت بيمار بود . لقب بيماري براي حضرت سجاد ( ع ) فقط در ميان ما ايرانيها پيدا شده است . نمي دانم چطور شده است كه فقط ما اين لقب را مي دهيم : امام زين العابدين بيمار ! ولي در زبان عرب هيچوقت نمي گويندعلي بن الحسين المريض ( يا المراض ) . اين لقبي است كه ما به ايشان داده ايم . ريشه اش البته همين مقدار است كه در ايام حادثه عاشورا ، امام علي بن الحسين سخت مريض بود . ( هر كسي در عمرش مريض مي شود . كيست كه در عمرش مريض نشود ؟ ) مريض بستري بود، مريضي كه حتي به زحمت مي توانست حركت كند و روي پاي خود بايستد و با كمك عصا مي توانست از بستر حركت كند . در همان حال امام را به عنوان اسير حركت دادند . امام را بر شتري كه يك پالان چوبي داشت و روي آن حتي يك جل نبود ، سوار كردند.

چون احساس مي كردند كه امام بيمار و مريض است و ممكن است نتواند خودش را نگهدارد ، پاهاي حضرت را محكم بستند . غل به گردن امام انداختند ، با اين حال اينها را وارد شهر كوفه كردند . ديگر كوفتگي ، زجر ، شكنجه به حد اعلا است . [ معمولا ] وقتي مي خواهند از يك نفر مثلا به زور اقرار بگيرند، يا اعصابش را خرد كنند ، اراده اش را در هم بشكنند ، يك بيست و چهار ساعت ، چهل و هشت ساعت به او غذا نمي دهند ، نمي گذارند بخوابد ، هي زجرش مي دهند . در چنين شرائطي اكثر افراد مستاصل مي شوند ، مي گويند هر چه مي خواهي بپرس تا من بگويم . آنوقت شما ببينيد ! اينها وقتي كه وارد مجلس ابن زياد مي شوند ، بعد از آنهمه شكنجه هاي روحي و جسمي ، چه حالتي دارند . زينب سلام الله عليها را وارد مجلس ابن زياد مي كنند . او زني است بلند بالا . عده اي تعبير كرده اند : و حفت بها اماوها يعني كنيزانش دورش را گرفته بودند . مقصود كنيز به معناي اصطلاحي نيست .

چون همه زنهاي اصحاب كه شركت كرده بودند ، براي زينب سيادت و بزرگواري قائل بودند ، خودشان را مثل كنيز مي دانستند . اينها دور زينب را گرفته بودند و زينب در وسط اينها وارد مجلس ابن زياد شد ولي سلام نكرد ، اعتنا نكرد . ابن زياد از اينكه او احساس مقاومت كرد ، ناراحت شد . سلام نكردن زينب معنايش اينست كه هنوزاراده ما زنده است ، هنوز هم ما به شما اعتنا نداريم ، هنوز هم روح حسين بن علي در كالبد زينب مي گويد : هيهات منا الذله ، هنوز مي گويد : لا اعطيكم بيدي اعطاء الذليل و لا افر فرار العبيد يا : لا اقر اقرار العبيد ( 1 ) ابن زياد از اين بي اعتنائي سخت ناراحت شد .

مي فهميد اين كيست . همه گزارشها به او رسيده بود . وقتي فهميد زني از همه محترمتر است و زنان ديگر با احترام خاصي دورش را گرفته اند ، لابد حدس مي زد كه او كيست چون خبر داشت كه كي هست ، كي نيست . در عين حال گفت : من هذه المتكبره ؟ يا : من هذه المتنكره ؟ ( دو جور ضبط كرده اند ) . اين متكبر ، اين زن پرنخوت


1 - ارشاد مفيد ص 235 [ خود را همچون شخصي ذليل و درمانده به دست شما نمي سپارم ، و چون بندگان نيز نخواهم گريخت ] يا [ چون بندگان اقرار و اعتراف نخواهم كرد ] .

/ 95