حماسه حسینی جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حماسه حسینی - جلد 2

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نزد من ، مرگ از ننگ ذلت و پستي بهتر و عزيزتر و محبوبتر است . اسم اين شعار را بايد گذاشت شعار آزادي ، شعار عزت ، شعار شرافت . يعني براي يك مسلمان واقعي ، مرگ ، هميشه سزاوارتر است از زير بار ننگ ذلت رفتن .

مردم دنيا ! بدانيد اگر حسين حاضر است كه تا آخرين قطره خون خود و جوانانش ريخته شود ، براي چيست ؟ حسين در دامن پيغمبر و علي بزرگ شده است ( تعبير از خودش است ) ، از پستان زهرا شير خورده است .

خطبه اي دارد اباعبدالله در روز عاشورا ، در آنوقتي كه از نظر ظاهر ، همه اميدها قطع شده است و هر كسي باشد ، خودش را مي بازد . ولي اين خطبه آنچنان شور و احساسات دارد كه گوئي آتش است كه از دهان حسين بيرون مي آيد ، اينقدر داغ است . آيا اين جمله ها شوخي است ؟ : الا و ان الدعي ابن الدعي قد ركز بين اثنتين بين السله و الذله ، و هيهات منا الذله . پسر زياد از شمشيرش خون مي چكيد . پدر سفاكش بيست سال قبل آنچنان از مردم كوفه زهر چشم گرفته بود كه تا مردم كوفه شنيدند پسر زياد مامور كوفه شده است ، خودبخود از ترس خزيدند به خانه هاي خودشان ، چون او و پدرش را مي شناختند كه چه خونخوارهائي هستند . همينكه پسر زياد آمد به كوفه و امير كوفه شد ، به خاطر رعبي كه پدرش در دل مردم كوفه ايجاد كرده بود ، مردم از دور مسلم پراكنده شدند .

اينقدر مردم مرعوب اينها بودند . امام حسين خطاب به مردم كوفه مي فرمايد : الا و ان الدعي ابن الدعي مردم ! آن زنازاده پسر زنازاده ، آن امير و فرمانده شما قد ركز بين اثنتين بين السله و الذله ( گريه استاد ) مي دانيد به من چه پيشنهاد مي كند ؟ مي گويد حسين ! يا بايد خوار و ذليل من شوي و يا شمشير . به اميرتان بگوئيد كه حسين مي گويد : هيهات منا الذله حسين تن به خواري بدهد ؟ ! ( گريه استاد ) آيا او خيال كرده كه من مثل او هستم ؟ يابي الله ذلك لنا و رسوله و المومنون و حجور طابت و طهرت ( گريه استاد ) خدا مي خواهد حسين چنين باشد .

شما مگر نمي دانيد ، آن زنازاده مگر نمي داند كه من در چه دامني بزرگ شده ام ؟ من روي دامن پيغمبر بزرگ شده ام ، روي دامن علي مرتضي بزرگ شده ام ، من از پستان فاطمه شير خورده ام ( گريه استاد ) .

آيا كسي كه از پستان زهرا شير خورده باشد ، تن به ذلت و اسارت مثل پسر زياد مي دهد ؟ ! هيهات منا الذله ما كجا و تن به خواري دادن كجا ؟ ! شعار حسين در روز عاشورا از اين تيپ است . آقايان سردسته ها كه براي دسته هاي خ ودتان شعار مي سازيد ، ببينيد شعارهايتان با شعارهاي حسين مي خواند يا نمي خواند .

مسئله تشنگي اباعبدالله و خاندان و اصحابشان مسئله شوخي اي نيست . هوا بسيار گرم ( عاشوراي آنوقت ظاهرا در اواخر خرداد بوده . هواي عراق زمستانش گرم است تا چه رسد به نزديك تابستان آن ) ، سه روز است كه آب را بروي اهل بيت پيغمبر بسته اند ، گو اينكه در شب عاشورا توانستند مقداري آب بياورند در خيمه ها كه حضرت فرمود آب را بنوشيد و اين آخرين توشه شما خواهد بود . و به علاوه از نظر طبيعي يك قاعده اي است : هر كسي از بدنش خون زياد برود كه بدن كم خون شده و احتياج به خون جديد داشته باشد ، تشنه مي شود . خداوند متعال بدن را به گونه اي ساخته است كه وقتي به چيزي احتياج دارد ، فورا همان احتياج جلوه مي كند . افرادي كه زخم بر مي دا رند ، مي بينيد فورا تشنگي بر آنها غالب مي شود ، و اين ، به واسطه رفتن خون از بدنشان است كه چون بدن آماده مي شود براي ساختن خون و مي خواهد خون جديد بسازد ، آب مي خواهد . خود رفتن خون از بدن ، موجب تشنگي است . يحول بينه و بين السماء العطش اينقدر تشنگي اباعبدالله زياد بودكه وقتي به آسمان نگاه مي كرد بالاي سرش را درست نمي ديد . اينها شوخي نيست . ولي من هر چه در مقاتل گشتم ( آن مقداري كه مي توانستم بگردم ) تا اين جمله معروفي را كه مي گويند اباعبدالله به مردم گفت : اسقوني شربه من الماء ، يك جرعه آب به من بدهيد ، ببينم ، نديدم . حسين كسي نبود كه از آن مردم چنين چيزي طلب بكند . فقط يك جا دارد كه حضرت در حالي كه داشت حمله مي كرد و هو يطلب الماء . قرائن نشان مي دهد كه مقصود اينست : در حالي كه داشت به طرف شريعه مي رفت ( در جستجوي آب بود كه از شريعه بردارد ) نه اينكه از مردم طلب آب مي كرد .

عظمت اباعبدالله چيز ديگري است . او چيزي است ، ما چيز ديگري . شعارهائي كه در سينه زني ها و نوحه سرائي ها مي دهيد ، شعارهاي حسيني باشد . نوحه ، بسيار بسيار خوب است . ائمه اطهار دستور مي دادند افرادي كه شاعر بودند ، نوحه خوان بودند ، نوحه سرا بودند ، بيايند براي آنها ذكر مصيبت بكنند ، آنها شعر مي خواندند و ائمه اطهار گريه مي كردند . نوحه سرائي و سينه زني و زنجيرزني ، من با همه اينها موافقم ، ولي به شرط اينكه شعارها ، شعارهاي حسيني باشد ، نه شعارهاي من در آوردي : " نوجوان اكبر من " ، " نوجوان اكبر من " شعار حسيني نيست . شعارهاي حسيني شعارهائي است كه از اين تيپ باشد : فرياد مي كند الا ترون ان الحق لا يعمل به ، و ان الباطل لا يتناهي عنه ليرغب المومن في لقاء الله محقا مردم ! نمي بينيد كه به حق عمل نمي شود و كسي از باطل رو گردان نيست ؟ در چنين شرايطي ، مومن " نگفت حسين يا امام " بايد لقاء پروردگارش را بر چنين زندگي اي ترجيح بدهد . و يا : لا اري الموت الا سعاده ، و الحياه مع الظالمين الا برما . ( هر جمله اش سزاوار است كه با آب طلا نوشته شود و در همه دنيا پخش گردد ، و اين ، باز هم كم است . ) من مرگ را جز خوشبختي نمي بينم ، من زندگي با ستمكاران را جز ملالت و خستگي نمي بينم .

مرا عار آيد از اين زندگي كه سالار باشم كنم بندگي شعارهاي حسين ( ع ) شعارهاي محيي بود ، يا ايها الذين آمنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم . اباعبدالله يك مصلح است . اين تعبير مال خودش است : اني لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح في امه جدي ، اريد ان آمر بالمعروف و انهي عن المنكر و اسير بسيره جدي و ابي . اين را حضرت در نامه اي به عنوان وصيتنامه به برادرشان محمد ابن حنفيه كه مريض بود به طوري كه از ناحيه دست فلج داشت و قدرت اين را كه در ركاب حضرت باشد و خدمت بكند نداشت ، نوشتند و به او سپردند . چرا ؟ براي اينكه دنيا از ماهيت نهضت او آگاه شود : مردم دنيا ! من مثلي خيليها نيستم كه قيامم ، انقلابم به خاطر اين باشد كه خودم به نوائي رسيده باشم ، براي اينكه مال و ثروتي تصاحب كنم ، براي اينكه به ملكي رسيده باشم . اين را مردم دنيا از امروز بدانند ( اين نامه را در مدينه نوشت ) : قيام من ، قيام مصلحانه است .

من يك مصلح در امت جدم هستم . قصدم امر به معروف و نهي از منكر است . قصدم اين است كه سيرت رسول خدا را زنده كنم ، قصدم اين است كه روش علي مرتضي را زنده كنم . سيره پيغمبر مرد ، روش علي مرتضي مرد ، مي خواهم اين سيره و اين روش را زنده كنم.

از اينجا مي فهميم كه چرا ائمه اطهار اينهمه دستور اكيد داده اند كه عاشورا بايد زنده بماند و چرا اينهمه اجر و پاداش و ثواب براي عزاداري اباعبدالله منظور شده . آيا آنها اين سخن را فقط به خاطر يك عزاداري مثل عزاداريهاي ما در وقتي كه پدر يا مادرمان مي ميرد ، گفتند ؟ نه ، مردنهاي ما ارزشي ندارد ، در مردنهاي ما فكر و ايده و هدفي وجود ندارد . ائمه اطهار از اين جهت گفتند ؟ نه ، مردنهاي ما ارزشي ندارد . ائمه اطهار از اين جهت گفتند عاشورا زنده بماند كه اين مكتب زنده بماند ، براي اينكه اگر چه شخص حسين بن علي نيست ولي حسين بن علي بايد به قول امروز يك سمبل باشد ، به صورت يك نيرو زنده باشد ، حسين اگر خودش نيست ، هر سال ، محرم كه طلوع مي كند ، يك مرتبه مردم از تمام فضا بشنوند : الا ترون ان الحق لا يعمل به و ان الباطل لا يتناهي عنه ؟ ليرغب المومن في لقاء الله محقا ، براي اينكه از راستي و حقيقت ، شور حيات ، شور امر به معروف ، شور نهي از منكر ، شور اصلاح مفاسد امور مسلمين ، در ميان مردم شيعه پيدا بشود .

پس اگر از ما بپرسند شما در روز عاشورا كه هي حسين حسين مي كنيد و به سر خودتان مي زنيد ، چه مي خواهيد بگوئيد ؟ بايد بگوئيم : ما مي خواهيم حرف آقايمان را بگوئيم . ما هر سال مي خواهيم تجديد حيات بكنيم ، يا ايها الذين آمنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم . بايد بگوئيم عاشورا روز تجديد حيات ماست ،در اين روز مي خواهيم در كوثر حسيني شستشو بكنيم ، تجديد حيات بكنيم ، روح خودمان را شستشو بدهيم ، خودمان را زنده كنيم ، از نو مبادي و مباني اسلام را بياموزيم ، روح اسلام را از نو به خودمان تزريق بكنيم . ما نمي خواهيم حس امر به معروف و نهي از منكر ، احساس شهادت ، احساس جهاد ، احساس فداكاري در راه حق در ما فراموش بشود ،نمي خواهيم روح فداكاري در راه حق در ما بميرد . اين ، فلسفه عاشورا است ، نه گناه كردن و بعد به نام حسين بن علي بخشيده شدن ! گناه بكنيم بعد در مجلسي شركت بكنيم و بگوئيم خوب ديگر گناهانمان بخشيده شد . گناه آنوقت بخشيده مي شودكه روح ما پيوندي بخورد با روح حسين بن علي . اگر پيوند بخورد ، گناهان ما قطعا بخشيده مي شود ، ولي علامت بخشيده شدنش اينست كه دو مرتبه ديگر دنبال آن گناه نمي رويم . اما اينكه گناه بكنيم ، از مجلس حسين بن علي بيرون برويم و دو مرتبه دنبال آن گناهان برويم ، نشانه اينست كه روح ما با روح حسين بن علي پيوند نخورده است . شعارهاي اباعبدالله ، شعار احياي اسلام است ، اينست كه چرا بيت المال مسلمين را يك عده به خودشان اختصاص داده اند ؟ چرا حلال خدا را حرام ، و حرام خدا را حلال مي كنند ؟ چرا مردم را دو دسته كرده اند ، مردمي كه فقير فقير و دردمندند ، و مردمي كه از پرخوري نمي توانند از جايشان بلند شوند ؟ در بين راه در حضور هزار نفر لشكريان حر آن خطبه معروف را خواند كه طي آن حديث پيغمبر را روايت كرد ، گفت پيغمبر چنين فرموده است كه اگر زماني پيش بيايد كه اوضاع چنين بشود ،بيت المال چنان بشود ، حلال خدا حرام و حرام خدا حلال بشود ، اگر مسلمان آگاهي اينها را بداند و سكوت كند ، حق است بر خدا كه چنين مسلماني را به همانجا ببرد كه آن ستمكاران را مي برد . بنابراين من احساس وظيفه مي كنم ، الا و اني احق من غير در چنين شرايطي من از همه سزاوارترم .

پس اينست مكتب عاشورا و محتواي شعارهاي عاشورا . شعارهاي ما در مجالس ، در تكيه ها و در دسته ها بايد محيي باشد ، نه مخدر ، بايد زنده كننده باشد نه بي حس كننده . اگر بي حس كننده باشد ،نه تنها اجر و پاداشي نخواهيم داشت بلكه ما را از حسين ( ع ) دور مي كند . اين اشك براي حسين ريختن خيلي اجر دارد اما به شرط اينكه حسين آنچنانكه هست در دل ما وارد بشود . ان للحسين محبه مكنونه في قلوب المومنين . اگر در دلي ايمان باشد ، نمي تواند حسين را دوست نداشته باشد ، چون حسين مجسمه اي است از ايمان . شعارهائي كه اصحاب اباعبدالله مي دادند ، شعارهاي عجيبي است .

حادثه كربلا طوري وقوع پيدا كرده كه انسان فكر مي كند اصلا اين صحنه را عمدا آنچنان ساخته اند كه هميشه فراموش نشدني باشد . عجيب هم هست ! اباعبدالله گاهي شعار معرفي خودش را مي داد :

انا الحسين بن علي آليت ان لا انثني احمي عيالات ابي امضي علي دين النبي ( 1 ) شعارهاي ايشان با آهنگهاي مختلف است . وقتي كه در ميدان جنگ تنها مي ايستاد ، شعارهاي بلند مي داد ، شعاري را مي خواند كه با وزن طولاني بود :

انا بن علي الطهر من آل هاشم كفاني بهذا مفخرا حين افخر (2) اما وقتي كه حمله مي كرد ، شعارهاي حمله اي مي داد مثل :

الموت اولي من ركوب العار يا همان شعري كه قبلا خواندم . شجاعت و قوت قلبي كه اباعبدالله در روز عاشورا از خود نشان داد ، همه [ شجاعان ] را فراموشاند . اين ، سخن راويان دشمن است . راوي گفت :

1 - مقتل مقرم ص . 345

2 - منتهي الامال / ج 1 ص . 282

/ 95