بیشترلیست موضوعات مقدمه بخش چهارم عنصر امر به معروف و نهي از منكر در نهضت حسيني جلسه اول عوامل موثر در نهضت حسيني جلسه دوم ارزش هر يك از عوامل جلسه سوم شرايط امر به معروف و نهي از منكر جلسه چهارم مراحل و اقسام امر به معروف و نهي از منكر جلسه پنجم ارزش امر به معروف و نهي از منكر از نظر علماي اسلام جلسه ششم كارنامه ما در امر به معروف و نهي از منكر جلسه هفتم تاثير امر به معروف و نهي از منكر اهل بيت امام پس از حادثه كربلا بخش پنجم شعارهاي عاشورا بخش ششم تحليل واقعه عاشورا بخش هفتم ماهيت قيام حسيني توضیحاتافزودن یادداشت جدید و الله ما رايت مكثورا قط قد قتل اهل بيته و ولده و اصحابه اربط جاشا منه به خدا قسم در شگفت بودم كه اين چه دلي بود ، چه قوت قلبي بود ؟ ! يك آدمي ك ه اينچنين دل شكسته باشد كه در جلوي چشمش تمام اصحاب و اهل بيت و فرزندانش را قلم قلم كرده باشندو اينچنين قوي القلب باشد ! من كه نظيري برايش سراغ ندار م . در روز عاشورا اباعبدالله نقطه اي را به عنوان مركز انتخاب كرده بود . يعني وجود مقدس اباعبدالله ابتدا آنجا مي ايستاد و بعد حمله مي كرد . به طور قطع و مسلم و بر طبق همه تواريخ ، كسي جرات نكرد تن به تن با اباعبدالله بجنگد .البته ابتدا چند نفر آمدند ، جنگيدند ، ولي آمدن همان و از بين رفتن همان . پسر سعد فرياد كرد : چه مي كنيد ؟ ! ان نفس ابيه بين جنبيه يا : ان نفسا ابيه بين جنبيه اين ، پسر علي است ، روح علي در پيكر اوست ، شما با كي داريد مي جنگيد ؟ ! با او تن به تن نجنگيد . ديگر جنگ تن به تن تمام شد .آنوقت جنگي كه از طرف آنها نامردي بود شروع شد ، سنگ پراني ، تيراندازي . جمعيتي در حدود سي هزار نفر ، مي خواهند يك نفر را بكشند . از دور ايستاده اند ، تير اندازي مي كنند يا سنگ مي پرانند . همينها وقتي كه اباعبدالله حمله مي كرد ، درست مثل يك گله روباه كه از جلوي شير فرار مي كند ، فرار مي كردند . ولي حضرت حمله را خيلي ادامه نمي داد يعني نمي خواست فاصله اش با خيام حرمش زياد شود . غيرت حسين اجازه نمي داد كه تا زنده است ، كسي به اهل بيتش اهانت كند . مقداري كه حمله مي كرد و آنها را دور مي ساخت ، بر مي گشت ، مي آمد در آن نقطه اي كه آن را مركز قرار داده بود . آن نقطه ، نقطه اي بود كه صدارس به حرم بود ، يعني اهل بيت اگر چه حسين را نمي ديدند ولي صدايش را مي شنيدند . براي اينكه مطمئن باشد زينبش ، براي اينكه مطمئن باشد سكينه اش ، براي اينكه بچه هايش مطمئن باشند كه هنوز جان در بدن حسين هست وقتي كه مي آمد در آن نقطه مي ايستاد ، آن زبان خشك در آن دهان خشك به حركت درمي آمد و مي گفت : لا حول و لا قوه الا بالله العلي العظيم ، يعني اين نيرو از حسين نيست ، اين خداست كه به حسين نيرو داده است . هم شعار توحيد مي داد و هم به زينبش خبر مي داد كه زينب جان ! هنوز حسين تو زنده است .به خاندانش دستور داده بود كه تا من زنده هستم ، كسي حق ندارد بيرون بيايد . لذا همه در داخل خيمه ها بودند . ابا عبدالله دوبار براي وداع آمدند . يك بار آمدند ، وداع كردند و رفتند . بار دوم به اين ترتيب بود كه ايشان رفتند به طرف شريعه فرات و خودشان را هم به آن رساندند ، در اين هنگام شخصي صدا زد حسين ! تو مي خواهي آب بنوشي ؟ ! ريختند به خيام حرمت . ديگر آب نخورد و برگشت . آمد براي بار دوم با اهل بيتش وداع كرد : ثم ودع اهل بيته ثانيا . چه جمله هاي نوراني اي دارد ! رو مي كندبه آنها كه : اهل بيت من ! مطمئن باشيد كه بعد از من شما اسير مي شويد ، ولي كوشش كنيد كه در مدت اسارتتان ، يك وقت كوچكترين تخلفي از وظيفه شرعيتان نكنيد . مبادا كلمه اي به زبان بياوريد كه از اجر شما بكاهد . ولي مطمئن باشيد كه اين ، پايان كار دشمن است ، اين كار ، دشمن را از پا در آورد : و اعلموا ان الله منجيكم بدانيد كه خدا شما را نجات مي دهد و از ذلت حفظ مي كند . اين خيلي حرف است : اهل بيت من ! شما اسير خواهيد شد ولي حقير و ذليل نخواهيد شد ، اسارت شما هم اسارت عزت است .به همين جهت بود كه وقتي در كوفه مردم به رسم صدقه به اطفال گرسنه اسرا نان مي دادند ، زينب نمي گذاشت قبول كنند . اسير بودند ولي هرگز حاضر نشدند خواري را تحمل كنند . شير را هم در زنجير مي كنند ،ولي شير در زنجير هم كه باشد ، شير است ، روباه ، آزاد هم كه باشد ، روباه است . بار دوم كه امام آمد ، اهل بيت خوشحال شدند ، دوباره با اباعبدالله خداحافظي كردند . باز به امر ابا عبدالله از خيمه ها بيرون نيامدند .بعد از مدتي يك دفعه باز صداي شيهه اسب اباعبدالله را شنيدند ، خيال كردند حسين براي بار سوم آمده است تا با اهل بيتش خداحافظي كند ( گريه استاد ) ولي وقتي بيرون آمدند ، اسب بي صاحب اباعبدالله را ديدند ( گريه شديد استاد ) . دور اسب اباعبدالله را گرفتند .هر كدام سخني با اين اسب مي گويد . طفل عزيز اباعبدالله مي گويد : اي اسب ! هل سقي ابي ام قتل عطشانا من از تو يك سوال مي كنم : پدرم كه مي رفت ، با لب تشنه رفت ( گريه استاد ) ، من مي خواهم بدانم كه آيا پدرم را با لب تشنه شهيد كردنديا در دم آخر به او يك جرعه آب دادند ؟ ( گريه استاد ) . اينجاست كه يك منظره ديگري رخ مي دهد كه قلب مقدس امام زمان را آتش مي زند . و اسرع فرسك شاردا محمحما باكيا ، فلما راين النساء جوادك مخزيا و ابصرن سرجك ملويا خرجن من الخدور ناشرات الشعور علي الخدور لاطمات ( 1 ) . روضه امام زمان است ، مي گويد جد بزرگوار ! اهل بيت تو به امر تو از خانه بيرون نيامدند ، اما وقتي كه اسب بي صاحب را ديدند ، موها را پريشان كردند ، همه به طرف قتلگاه تو آمدند ( گريه استاد ) . و لا حول و لا قوه الا بالله العلي العظيم ، وصلي الله علي محمد و آله الطاهرين ، نسالك اللهم و ندعوك باسمك العظيم الاعظم الاعز الاجل الاكرم ، يا الله . . . اللهم ارزقنا توفيق الطاعه ، و بعد المعصيه و صدق النيه ، و عرفان الحرمه ، و اكرمنا بالهدي و الاستقامه ، و سدد السنتنا بالصواب و الحكمه ، و املا قلوبنا بالعلم و المعرفه . خدايا ! ما را حسيني واقعي قرار بده ، ما را آشنا به روح نهضت حسيني قرار بده ، پرتوي از آن روح مقدس بر دلهاي همه ما بتابان ، ما را به روح حسيني زنده بگردان .خدايا ! انوار معرفت خودت را بر قلبهاي ما بتابان . دلهاي ما را محل محبت خودت قرار بده . خدايا ! ما را از افراد واقعي پيغمبر خودت قرار بده ، دست ما را از دامان ولاي واقعي علي مرتضي و اولاد طاهرينش كوتاه مفرما ، قلب مقدس امام زمان را از همه ما راضي بگردان . و عجل في فرج مولانا صاحب الزمان .