بیشترلیست موضوعات مقدمه بخش چهارم عنصر امر به معروف و نهي از منكر در نهضت حسيني جلسه اول عوامل موثر در نهضت حسيني جلسه دوم ارزش هر يك از عوامل جلسه سوم شرايط امر به معروف و نهي از منكر جلسه چهارم مراحل و اقسام امر به معروف و نهي از منكر جلسه پنجم ارزش امر به معروف و نهي از منكر از نظر علماي اسلام جلسه ششم كارنامه ما در امر به معروف و نهي از منكر جلسه هفتم تاثير امر به معروف و نهي از منكر اهل بيت امام پس از حادثه كربلا بخش پنجم شعارهاي عاشورا بخش ششم تحليل واقعه عاشورا بخش هفتم ماهيت قيام حسيني توضیحاتافزودن یادداشت جدید مخير است ميان يكي از دو كار ، يا شمشير يا ذلت ، حسين و تحمل ذلت ؟ ! هيهات منا الذله ما كجا و ذلت كجا ؟ خداي ما براي ما نمي پسندد . اين پيام شهيد است . خداي من براي من ذلت نمي پسندد . پيامبر من براي من ذلت نمي پسندد .مومنين جهان ، نهادها و ذاتهاي پاك ( تا روز قيامت مردم خواهند آمد و در اين موضوع سخن خواهند گفت ) ، مومنيني كه بعدها مي آيند ، هيچكدامشان نمي پسندند كه حسينشان تن به ذلت بدهد . من تن به ذلت بدهم ؟ ! من در دامن علي بزرگ شده ام ، من در دامن زهرا بزرگ شده ام ، من از پستان زهرا شير خورده ام . ما تن به ذلت بدهيم ؟ ! روزي كه از مدينه حركت كرد ، مهاجم بود . در آن وصيتنامه اي كه به برادرش محمد ابن حنفيه مي نويسد ،مي گويد : اني لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما ، انما خرجت لطلب الاصلاح في امه جدي ، اريد ان آمر بالمعروف و انهي عن المنكر و اسير بسيره جدي و ابي . مردم دنيا بدانند كه من يك آدم جاه طلب ، مقام طلب ، اخلالگر ، مفسد و ظالم نيستم ، من چنين هدفهائي ندارم . قيام من ، قيام اصلاح طلبي است.قيام كردم ، خروج كردم براي اينكه مي خواهم امت جد خودم را اصلاح كنم . من مي خواهم امر به معروف و نهي از منكر بكنم . در نامه به " محمد حنفيه " نه نامي از بيعت خواستن است ، نه نامي از دعوت مردم كوفه ، و اصلا هنوز مسئله مردم كوفه مطرح نبود .در اين منطق يعني منطق هجوم ، منطق شهيد ، منطق توسعه و گسترش دادن انقلاب ، امام حسين كارهائي كرده است كه جز با اين منطق با منطق ديگري قابل توجيه نيست . چطور ؟ اگر منطقش فقط منطق دفاع مي بود ، شب عاشورا كه اصحابش را مرخص مي كند ( به دليلي كه عرض كردم ) و بيعت را بر مي دارد تا آنها آگاهانه كار خودشان را انتخاب بكنند ، بعد كه آنها انتخاب مي كنند بايد اجازه ماندن به آنها ندهد و بگويد شرعا جايز نيست كه شما اينجا كشته شويد ،اينها مرا مي خواهند بكشند ، از من بيعت مي خواهند ، من وظيفه ام اينست كه بيعت نكنم ، كشته هم شدم ، شدم ، شما را كه نمي خواهند بكشند ، شما چرا اينجا مي مانيد ؟ شرعا جايز نيست ، برويد . نه ، اينجور نيست . در منطق ثائر و انقلابي ، در منطق كسي كه مهاجم است و مي خواهد پيام خودش را با خون بنويسد ، هر چه كه اين موج بيشتر وسعت و گسترش پيدا كند ، بهتر است ، چنانكه وقتي كه ياران و خاندانش اعلام آمادگي مي كنند ، به آنها دعا مي كند كه خدا به همه شما خير بدهد ، خدا همه شما را اجر بدهد ، خدا . . . چرا در شب عاشورا " حبيب بن مظاهر اسدي " را مي فرستد كه برو در ميان بني اسد اگر مي شود چند نفر را برايمان بياور . مگر بني اسد همه شان چقدر بودند ؟ حالا گيرم حبيب رفت از بني اسد صد نفر را آورد . اينها در مقابل آن سي هزار نفر چه نقشي مي توانستند داشته باشند ؟ آيا مي توانستند مثلا اوضاع را منقلب كنند ؟ ابدا . امام حسين مي خواست در اين منطق كه منطق هجوم و منطق شهيد و منطق انقلاب است ، دامنه اين قضيه گسترش پيدا كند . اينكه خاندانش را هم آورد ، براي همين بود ، چون قسمتي از پيامش را خاندانش بايد برسانند . خود امام حسين كوشش مي كرد حالا كه قضيه به اينجا كشيده شده است ، هر چه كه مي شود داغتر بشود ، براي اينكه بذري بكارد كه براي هميشه در دنيا ثمر و ميوه بدهد .چه مناظري ، چه صحنه هائي در كربلا به وجود آمد كه واقعا عجيب و حيرت انگيز است ! حال ببينيم در ميان اين عوامل سه گانه يعني عامل دعوت مردم كوفه كه ماهيت تعاوني به اين نهضت مي داد ،و عامل تقاضاي بيعت كه ماهيت دفاعي به اين نهضت مي داد ، و عامل امر به معروف و نهي از منكر كه ماهيت هجومي به اين نهضت مي داد ، كداميك ارزشش بيشتر از ديگري است . البته ارزشهاي اين عاملها در يك درجه نيست .هر عاملي يك درجه معيني از ارزش را داراست و به اين نهضت به همان درجه ارزش مي دهد . عامل دعوت مردم كوفه كه مردمي اعلام آمادگي كردند به آن كسي كه نامزد اين كار شده است ، و او بدون يك ذره معطلي آمادگي خودش را اعلام كرده است ، بسيار ارزش دارد ، ولي از اين بيشتر ، عامل تقاضاي بيعت و امتناع حسين بن علي ( ع ) و حاضر به كشته شدن و بيعت نكردن ارزش دارد . عامل سوم كه عامل امر به معروف و نهي از منكر است ، از اين هم ارزش بيشتري دارد .بنابراين عامل سوم ارزش بيشتري به نهضت حسيني داده است ، كه راجع به ارزشي كه يك عامل به يك نهضت مي دهد و ارزشي كه قهرمان آن نهضت به آن عامل مي دهد ، يك في الجمله اي به عرض شما مي رسانم : خيلي چيزها اعم از معنويات و امور مادي براي انسان ارزش است ، افتخار است ، زينت است ، زيور است . بدون شك علم براي انسان زينت است . پست و مقام ، بالخصوص پستها و مقامهاي خدايي براي انسان افتخار است ، ارزش است ، به انسان ارزش مي دهد .حتي يك چيزهاي ظاهري كه نماينده اين ارزشهاست ، به انسان ارزش مي دهد ، مثل لباس روحانيت . البته لباس روحانيت به تنهايي دليل بر روحاني بودن يعني علم معارف اسلام و تقواي اسلامي را داشتن نيست .روحاني يعني عالم به معارف اسلامي و عامل به دستورات اسلامي . اين لباس ، علامت اين است كه من روحاني هستم . حالا اگر كسي از روي حقيقت پوشيده باشد ، علامت ، درست است ، اگر نه ، نادرست است .به هر حال اين لباس براي اينكه غالبا افرادي آنرا پوشيده اند كه معنويت و حقيقت روحانيت را داشته اند ، قهرا براي هر كسي كه بپوشد ، افتخار است . مني هم كه صلاحيت پوشيدن اين لباس را ندارم ، شمايي كه مرا نمي شناسيد ، در يك جلسه وقتي با من روبرو مي شويد ، همين لباس را كه به تن من مي بينيد ، به همان عالم ناشناختگي از من احترام مي كنيد . پس اين لباس افتخار است براي كسي كه آنرا مي پوشد.لباس استادي دانشگاه براي يك استاد دانشگاه افتخار است . وقتي كه اين لباس را مي پوشد ، به اين لباس افتخار مي كند . براي يك زن زيور آلات زينت است . در نهضتها هم بسياري از عاملها ، ارزش دهنده به يك نهضت است .نهضتها خيلي با هم فرق مي كنند . اگر روح عصبيت در آن باشد ، روح به اصطلاح خاكپرستي در آن باشد ، يك ارزش به نهضت مي دهد ، و اگر روحهاي معنوي و انساني و الهي داشته باشد ، ارزش ديگري به آن مي دهد . هر سه عامل دخيل در نهضت حسيني به اين نهضت ارزش داد ، بالخصوص عامل سوم . ولي گاهي آن كسي كه اين ارزش به او تعلق دارد ، يك وضعي پيدا مي كند كه به اين ارزش ، ارزش مي دهد .همچنانكه آن ارزش ، او را صاحب ارزش مي كند ، او هم شان اين ارزش را بالا مي برد . چنانكه يك مرد روحاني وقتي كه لباس روحانيت را مي پوشد ، واقعا اين لباس براي او افتخار است ، بايد افتخار كند كه اين لباس را به او پوشانيده اند و روحانيون حقيقي هم او را قبول دارند.ولي يك كسي كارش را در انجام وظائف روحانيت ، در علم و تقوا و عمل به جايي مي رساند كه او افتخار اين لباس مي شود . مي گوئيم لباس روحانيت آن لباسي است كه فلان كس هم دارد ، لباسي است كه او پوشيده است .حداقل ما مي توانيم مثالهاي تاريخي ذكر بكنيم . اگر يك عده بگويند آقا ! اين عبا و عمامه چيست ، ما چه مي گوئيم ؟ مي گوئيم : بوعلي سينا هم كه تمام كشورهاي اسلامي به او افتخار مي كنند ، عرب مي گويد : از من است چون كتابهايش به زبان عربي است ، ايراني مي گويد : از من است چون اهل بلخ است و بلخ از قديم مال ايران بوده ، روسها مي گويند : مال ماست براي اينكه بلخ فعلا مال ماست ، هر گروهي مي گويد از ماست و همه ملتها به او افتخار مي كنند ، همين لباس مرا داشته است . ابوريحان بيروني هم همينطور . پس بوعلي و ابوريحان افتخار اين لباس شده اند . شيخ انصاري ، خواجه نصيرالدين طوسي و امثال اينها ، هم افتخار يافته اند به لباس روحانيت و هم افتخار داده اند به لباس روحانيت . همچنين است در مورد يك استاد دانشگاه . براي افرادي لباس استادي افتخار است . ولي امكان دارد كه يك استاد اينقدر شانش در كار استادي و علم و تخصص و اكتشافات بالا باشد كه او براي لباس استادي افتخار باشد . براي يك زن ، زيور زينت است ، ولي در مورد زني ممكن است اصلا بگويند اين ، چهره اي است كه او زينت مي دهد به زيورها . جمله اي دارد " صعصعه بن صوحان عبدي " از اصحاب اميرالمومنين علي ( ع ) كه بسيار زيباست . جناب صعصعه از اصحاب خاص اميرالمومنين است ،از آن تربيت شده هاي حسابي علي ، مرد خطيب سخنوري هم هست . " جاحظ " كه از ادباي درجه اول عرب است مي گويد : " صعصعه مرد خطيبي بود و بهترين دليل بر خطيب بودن او اينست كه علي بن ابي طالب گاهي به وي مي گفت : بلند شو چند كلمه سخنراني كن " . صعصعه همان كسي است كه روي قبر علي ( ع ) آن سخنراني بسيار عالي پرسوز را كرده است .اين شخص يك تبريك خلافت گفته به اميرالمومنين در سه چهار جمله كه بسيار جالب است . وقتي كه اميرالمومنين خليفه شد ، افراد مي آمدند براي تبريك گفتن ، يك تبريكي هم جناب صعصعه گفته . ايستادو خطاب به اميرالمومنين گفت : زينت الخلافه و ما زانتك ، و رفعتها و ما رفعتك ، و هي اليك احوج منك اليها ( 1 ) . اين سه چهار جمله ارزش ده ورق مقاله را دارد . گفت : علي ! تو كه خليفه شدي ، خلافت به تو زينت نداد ، تو