عين زرقا - سفرنامه حاج علی خان اعتماد السلطنه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سفرنامه حاج علی خان اعتماد السلطنه - نسخه متنی

علی بن حسین حاجب الدوله؛ به کوشش: سید علی قاضی عسکر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عين زرقا

سه منزل است. بيست و چهار ساعت، توقف نيست، جاى بسيار خوب است، آب صحيح دارد، آبادى و قلعه محقر است.

معان پنج منزل است، شش ساعت تمام، يك روز اوتراق است، دو قلعه و دو آبادى دارد، بسيار جاى معمورى است، انار خوب دارد.

تبوك پنج منزل است و شصت و شش ساعت، قلعه محقرى از عرب دارد، منزل گاه حجاج شام است، نخلستان زيادى دارد، «حضرت فخرى مآب» در سال نهم، جهت غزا، به اين جا تشريف آوردند، چون آب نهرش كم بود، از آب نهر گرفته، باز به نهر ريختند،چشمه اى نابع(2) شده، آب نهر را افزود، قلعه تبوك را «سلطان سليمان قانونى» فرمود، از

(1)

1 ـ عين زرقاء صحيح است.

2 ـ جوشان

سنگ هاى ابنيه مخروبه هاى آن ساختند، در قديم الايام «اصحاب ايكه»(1) ساكن بودند، چون احوال آنها در كتب تفاسير ثبت است، در اينجا نوشته نشد.

مداين صالح«مداين صالح»، پنج منزل، پنجاه و پنج ساعت، يك روز اوتراق مى شود، از خارج عرب مى آيد، اسباب خوراكى از قبيل خرما و گوسفند و جو و نان مى فروشند، نظر به اين كه «مداين صالح»، بلوك است در دست عرب، و در راه خارج است، آن را «حجر» مى گويند. بين راه قلعه محقر است. بركه آب و ليموى ترش و شيرين دارد، بسيار صحيح و بزرگ.

حديبيّه حشمتىچهار منزل، 52 ساعت است، بسيار آب بدِ غليظ دارد، هر اوقات آب كم مى شود، از اصل بركه، نيم ذرع ريگ را كنار مى كردند، آب در مى آمد. آب خوب در اين عرض راه منحصر است به بركه معظم، كه از بركت «جناب سيّد سبحّاد(عليه السلام)» در آمده است، آب باران در آن جمع مى شود، بعضى هم مى گويند، «آب فرات» كه زياد مى شود، سيلش مى گيرد بركه مزبور را،

مدينه منوّرهپنج منزل است، پنجاه و پنج ساعت است، سه روز اوتراق است.

بدر و حنينچهار منزل است، بيست و دو ساعت است، «بدر» و «حنين» دو ده است بسيار معظم; و دهات كوچك هم در تحت آن دو ده است و سر راه حاج است، يك درّه است، عرضاً قريب پانصد قدم، طولا سه ساعت راه است; و اين دهات مزبور در ميان آن درّه

1 ـ از اهالى مدين، در آيه 176 سوره شعرا از آنان چنين ياد شده است: «كَذَّبَ أصْحابُ الأَيْكة المُرسَلين».

واقع است، آب زياد دارد، نخل دارد، و پاره اى سبزى آلات و هندوانه كوچكِ بد هم پيدمى شود، نارنج خوب و بزرگ، كه خودشان ليم مى گويند، در باغاتشان عمل مى آيد، بسيار آب دارد، خوش چاشنىِ زراعت زيادشان، حنا است، حناى «مكه» كه مشهور است، مال «بدر و حنين و جُديده»است.

توضيح

مى نمايند، در اين درّه كوهى است، عبارت از شن بسيار سفيد، كه به كار بلورسازها مى آيد، طايفه «مزدار» از قبيله «زبيد» در اين ناحيه ساكن اند، و حق حراست از حجاج دارند، اما حالا دولت حراست مى دهد. از «بدر» الى «مستوره»، مواضع منازل گاهى اختلاف به هم مى رساند، و در «بدر» دو تپه عالى است كه در بعض اوقات صداى طبل شنيده مى شود، و به آن صدا، صداى طبل «حضرت سيّدالكونين» مى گويند، و فقره(2) صدا امرى است مشهور و متواتر. اما آب «حنين» از آب «بدر» گوارتر است، و در اين ناحيه از اشراف، چهار طايفه مسكون، و آنها نيز به اسامى «محاسنه» و «قوايده» و «شكره» و «عتق» موسوم اند.

اهالى بدر و حنين

كلا اهلش عربِ پابرهنه زبان نفهم هستند، قريب سى چهل هزار از اين دهات،

(1)

1 ـ طى مى كنند

2 ـ تُن صدا

تفنگ چى خوب بيرون مى آيد، و اطاعت به احدى ندارند، مگر به مشايخ خودشان، هرساله قريب ده هزار تومان از جانب دولت «روم» مستمرى دارند، به اعتقاد اعرابباجِ حاج است، هرگاه «امين صُرّه»، كه خزانه دار دولت است، دو ساعت پيش از ورودِ حاج، اين وجه را به مشايخ مزبور تسليم نكند، عبور حاج مقدور نيست، جمعيت مى كنند، هر گاه رأيشان تاختِ حاج بشود، پنجاه هزار تومان در آن واحد از حاج مطالبهمى كنند.

جميع مردم; الا طايفه زنانهكه براى آن تغيير لباس لازم نيست، اگر چه پاره اى زنهاى قشنگ، رخوت(2) سفيد سراپا مى پوشند. ولى تكليف زن در عالم احرام صورت نپوشاندن است، چون صورت پوشاندن عادت شده است، يك نوع اظهار شرم گشته است، يك اسباب از علف از ليف خرما مى سازند، تركيب چلوصاف كنِ چشمه گشاد، و به صورت مى بندند و روبند بر روى آن اندازند، تركيب خانم بزرگ مى شوند.

هرگاه از حقير زنى همراه بود در اين سفر خيريت اثر «مكه معظمه»، ابداً مانع از گرفتن مى شدم، به دليل آن كه آيا نيت احرام به جز اين است كه احرام مى بندند، در حج تمتع قربَةً الى الله؟ يعنى خودم را از جميع محرّمات برى مى كنم، و آنچه كه خدا حرام كرده، آلوده نخواهم شد، در بين احرام هرگاه به محرّمات آلوده گردد، عمل باطل خواهد شد، بعد از آن كه عمل احرام باطل گشت، ناقص و باطل است. بعد از آن كه شخصىزحمت كشيده، پول خرج كرده، به آب هاى متعفن متحمّل گشته، سفر يك ساله نموده،

(1)

1 ـ در متن كلمه «گفت» نوشته شده، كه به نظر مى رسد غلط املايى است.

2 ـ جمع رخت فارسى است به معنى لباس ها.

چشمش در آمده، بگذار به يك نگاه زن جميع اعمال خود را ضايع كند، هر گاه زن همراه حقير بود، ابداً راضى نمى شدم، زن خودم را به صورت خانم بزرگ بسازم.

بالاخره مقدمه احرام، عجب حكايت است، همه حاج، كوچك و بزرگ، أعلى و أدنى، تكليفشان يكى است، بايد لخت و برهنه گردند، بى كفش و بى كلاه، سر برهنه و پاى برهنه، دو پارچه كه ابداً دوخت نداشته باشد، يكى به(1) كمر، ديگرى به شانه بياويزد; و بايد در مسجد مزبور كه «مسجد شجره» مى گويند، غسل كند و دو ركعت نماز، به نيت واجب احرام به بندد، و به همان سياق مزبور، سقف تخته روان و كجاوه بايد برداشته گردد، ابداً در حركت سايه بان زير نداشته باشد، شب هنگام خواب، سر و پاى پوشيده باشد، خوب حالتى است، وضع رستن(2) از دنيا فى الجمله همين است.
اول حقير يك دفعه ملاحظه نمودم، قريب چهل پنجاه هزار نفس، كفن به دوش، همه يك صورت، در آن صحرا حركت مى كنند، بسيار خنديدم، با آن كه خودم هم به صورت آنها بودم، بلافاصله حالت گريه دست داد، يارىِ تقريرى و تحريرى نيست، خدا نصيب جميع شيعيان نمايد، به چشم خودشان نگاه كنند.

يكى از اعمال پنجگانه حج تمتع اين است كه احرام در «مسجد شجره» به اين تفصيل شود، حج تمتع مشتمل بر پنج فقره واجب است:

اول: احرام در «مسجد شجره». دويم: هفت شوط طواف دور خانه. سيم: دو ركعت نماز در «مقام ابراهيم». چهارم: هفت مرتبه سعى در مابين صفا و مروه. پنجم: تقصير يا ناخن گرفتن يا مو از بدن كندن(3)، پس فارغ است.

جُديدهقريه اى است در ميان دو كوه; آبِ جارى و باغات و بساتين و نخلستان ها دارد، هندوانه مى كارند و قريه هم واقع در بالاى تپه كوچكى است.

1 ـ در متن كلمه «مثل» آمده است.

2 ـ نجات و رهايى

3 ـ كندن مو در تفصير صحيح نيست.

رابُغدو منزل و بيست و چهار ساعت است، قصبه معتبرى است، در كنار «درياى محيط» اتفاق افتاده است، قلعه اى دارد، چند ارّاده توپ دارد، مال دولت است، به اصطلاح خودشان اسكله است، يعنى بندر است، از «رابغ» كسى سوار كشتى شود همه جاى دنيا مى تواند برود، چنانچه از «مصر» و «اسلامبول» و دولت «هندوستان» و «بندر بوشهر فارس» بيرون مى آيد، ماهىِ حلوا و اقسام ماهى ها، در منزل «رابغ» ديده شد، از دريا صيد مى شد، بسيار خوب بودند، زياد مدح داشت.

/ 24