حكمران با همت - سفرنامه حاج علی خان اعتماد السلطنه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سفرنامه حاج علی خان اعتماد السلطنه - نسخه متنی

علی بن حسین حاجب الدوله؛ به کوشش: سید علی قاضی عسکر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حكمران با همت

5 ـ پل ها

و فقرا و مساكين وابناى سبيل را اطعام مى كرد و اكسا(1) مى نمود و انعام مى داد. مدرسه واسعى بنا نموده; مدرّسى از حنفى و شافعى مأمور به تدريس كرده بود. در هر هفته به همان مدارس رفته، به طلاب انعام مى داد، و «خانقاهى» از براى صوفيان معين كرده بود، و صوفيان را نيز اكرام مى كرد.

در هر سال دو دفعه به لنگرگاهها مال وافر فرستاده، اسراى اسلاميه را از كفار خريده، و مخارج راه آنها را داده به ممالكشان مى فرستاد، در هر سال از براى فقراى حرمين، پنج هزار تومان ارسال مى داشت، آب جبلِ «عرفات» را اين حكمران عاليقدر جارى نمود، و چند بركه عالى در اين كوه بنا كرد.

بودند، و آنها را مزّين به انواع اسباب ذى قيم مى نمود، در اين طبقات خنياگران(3) خوش صوت، و سازنده ها و ساير صاحبان صنايعِ نفيسه نشسته، آهنگ ساز و آواز و اجراى صنعت مى كردند. اهالى از داد و ستد دست مى كشيدند و اين قبه ها، از دروازه شهر تا به «خانقاه» مثل خيابان، روبرو نصب مى گرديد.

هر روز بعد از عصر، اين پادشاه از اين خيابان آمده ،در يكى از اين قباب نشسته، تماشاى صنايع بديعيه صاحبان فنون را مى كرد، خيمه شب بازى هاى خوب، به نظر اين پادشاه مى رسانيدند. و شب ها در «خانقاه» وجد و سماع صوفيان را تماشا كرده، در آنجا مى خوابيد، و بعد از نماز صبح به شكار مى رفت، و روز مولود كه مى شد، گاو و گوسفند و شترِ زياد، با ساز و آواز به آن خيابان آورده، قربان مى كردند و از گوشت هاى آنها انواع

1 ـ مى پوشاند

2 ـ گنبد

3 ـ نوازندگان

اطعمه طبخ، و به حضار قسمت مى نمودند. و در شب مولود در قلعه، بعد از نماز خفتن،صوفيان سماع كرده، بعد هر يكى از صوفيان و غلامان، مشعل ها و چراغ ها دست گرفته، در جلوى اين پادشاه، تهليل گويان به «خانقاه» مى آمدند.

اطعام مى كردند. وعاظ وعظ مى نمودند، قارى ها تلاوت قران مى كردند. شعرا اشعار خودشان را در مجامع مى سرودند، و اين پادشاه نيز در نسبت مراتب، حضار را با «خلع(2)» و «انعامات(3)»، مسرور مى فرمود.

اين پادشاه در هيچ جنگى شكست نخورده، نصرت يافته است وى در روز هجدهم رمضان سال (630) وفات يافت، بنا به وصيت خود، جنازه وى ر به «مكّهمكرّمه» مى بردند، كه وقوعاتى روى داد، نتوانستند ببرند. در جوار مشهد «جناب امير»(عليه السلام)واقعه در «كوفه» دفن كردند. زوجه محترمه مشارٌاليه، كه موسوم به «ربيعه خاتون» بود، در سال (640) وفات يافت، نعش مشارٌ اليها را در «شام»، در مدرسه بنا كرده خود او، كه در صفح(4) «قاسيون» واقع است، دفن نمودند.(انتهى)

قورى درّهمنزل دهم «قورى درّه»، نام ديگر آن «كلك»، كه هشت فرسخ است، و در كنار آب «زاب» واقع شده است، حدّ است ما بين خاك «بغداد» و «موصل»، ده بسيار كوچك است. شغل اهلش گذراندن مردم است همراه كَلَك از آب «زاب عليا»، و آب زاب، رودخانه عظيمى است، بى كَلَك نمى توان عبور كرد.

1 ـ سفره ها

2 ـ به كسر خاء و فتح لام جمع خلعت و به معنى جامه هاى دوخته شده اى است كه از طرف پادشاه به افراد هديه مى شده است.

3 ـ به كسر همزه به معنى بخشش ها

4 ـ كنار

توضيح

و شهر «موصل» گندمى دارد مانند برنج سفيد، نانش از كاغذ سفيدتر، نان اعلى و ادنى(6) يكى است، ولايت اش چندان نظم و آبادى ندارد، و هزار قدم دور از ساحل غربىاتفاق افتاده است، «دجله» از يك طرف شهر مى گذرد، جسرى دارد مشتمل به بيست

1 ـ شناور

2 ـ به معنى تار و مى و نرده.

3 ـ در متن به همين شكل آمده، ليكن معنى آن را در كتاب هاى لغت نيافتم.

4 ـ مأخوذ از عربى، پارچه اى است سفيد شبيه كرباس كه از نخ مى بافند.

5 ـ پارچه يا چيز ديگر كه به شمع يا موم آلوده شده باشد.

هوائيه محفوظ مى دارند.(انتهى)

موصلمنزل يازدهم شهر «موصل»، نه فرسخ است، «والى موصل» «اسعد پاشا»، از جمله وزراى قديم «دولت عليّه» است، نود سال دارد، پيرمردِ خوش زبان است، با عجم نهايت ميل دارد، از اشعار فارسى نهايت ربط دارد، آدم با فضل و كمال است، و بسيار مقروض و مفلس است.

6 ـ بالا و پايين، به معنى غنى و فقير

دروازه و سر هر گذر، كه براى پنجاه نفر سرباز منزلى ساخته اند، در نهايت قشنگى وزياد منقّح،(4) براى خاطر اين است، هرگاه در شب يا روز يك فسادى در ميان كوچه و بازار اتفاق افتد، آن سرباز حاضر باشد، هم زينت شهر است، و هم براى دفع فساد بهتر از اين تدبير نمى شود.

خلاصه كاهيا(5) كه وزير باشد «كلوله پاشا» است.

نهايت محبت و اكرام را، «والى موصل» با بنده نمود، به سياق(6) «نجيب پاشا»، اسب چاپارى داد الى تشهر «ديار بكر»، و همچنان سوار همراه كرد، يك شب هم خانه «حبيب افندى» منشى اسرارش، مهمان نمود و مهماندار بود.
در شهر «موصل» دو نفر قونسول است، يكى «قنسول دولت انگليس» است، يكى از «دولت فرانسه»، هر دو بيرق مى زنند، «قنسول فرانسه»، به علت اين كه «باليوز»(7) مقيم

1 ـ چيزى كه دست روى آن بگذارند و جاى گذاشتن دست باشد.

2 ـ بد منظره.

3 ـ لفظى مأخوذ از تركى است به معنى سربازان و نگاهبانانى كه در جايى براى كشيك و نگاهبانى گمارده مى شوند.

4 ـ پاكيزه

5 ـ لفظ كاهيا تركى است، معنى جانشين را دارد، قديماً لقب وزراى حكّام بود، اكنون معاون حاكم مى گويند. (انتهى) مولف.

6 ـ روش، طرز

7 ـ قنسول، كسى كه وكيل سياسى دولت خود در بلاد خارجه است.

«بغداد»، از «دولت فرانسه» با بنده دوست بود، سفارش از بنده به او نوشته بود.

روز ورود، «قونسول فرانسه» جلو بنده اسب فرستاد، آدم فرستاد(1)، در خانه خودش يك شب و يك روز مهمانى كرد، نهايت اكرام را نمود، يك زنى داشت از اهل «كاوورازميرى»، به نظر هجده ساله مى آمد، مثل پنجه آفتاب بود، زبان «تركى عثمانى» را فى الجمله ياد گرفته بود، زياد به بنده مهربانى كرد، موى سياه، چشم و ابروى سياه، و خال هاى هاشمى با موقع در صورت آن خاتون بود، كه در فرنگى ها خال كمتر ديده شده است، چون زن «حكيم سرجان» كه به معالجه به «طهران» آمد با زن «قونسول موصل»، خويش بود، با هم نشانها داديم، سبب زيادتى دوستى آن شد. «اقبال الدوله» شاهزاده «هندوستان» كه در «بغداد» ساكن است و در «بغداد»، دوستى داشتيم.

اكرام مى كردند. مثل پادشاه از «بغداد» هشتاد هزار غازى(5)، كه عبارت از سى و شش هزار تومان باشد، پول و شال و اسب و مرواريد، تعارف كردند.

1 ـ در متن فروستاد.

2 ـ مرضى است بر پوست آدمى كه با سوزش و خارش همراه است.

3 ـ مانيجى عبارت از پيشخدمت باشد، يعنى پيشخدمت هاى سلطان كه از خلوت بيرون مى آيند، يا والى يك مملكت بزرگ مى شوند، يا سرعسگر يا صدراعظم مى شوند. مولف.

4 ـ جواهر نشان.

/ 24