باب چهارم: در آداب مهمانى
آنچه را مىتوان از آداب مهمانى برشمرد، شش چيز است:1 - دعوت،2 - قبول دعوت،3 - حضور مهمان،4 - حاضر كردن غذا،5 - غذا خوردن،6 - بازگشت از مهمانى.پيش از شرح موارد بالا به بيان فضيلت مهمانى مىپردازيم:فضيلت مهمانى
پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمود: خودتان را براى مهمانى به زحمت نيندازيد تا از او خشمگين نشويد، زيرا هر كه از مهمان خشمگين شود بر خدا خشم گرفته است و هر كه بر خدا خشم گيرد، خداوند نيز بر او خشم گيرد.» (140)پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمود:«كسى كه ضيافت به پا نمى دارد، خيرى در او نيست.» (141)رسول خدا به مردى گذر كرد كه صاحب گاو و شتر فراوان بود، و پيامبر را مهمان نكرد، اما بر زنى گذر كرد كه تنها چند بره داشت و يكى از آنها را براى پيامبر سر بريد.پيامبر فرمود:«به اين دو نفر بنگريد، براستى كه اين قبيل خصلتها دست خداست، هر كس را كه بخواهد خوى نيك دهد، مىدهد.»(142) ابورافع غلام رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم مىگويد:«مهمانى بر آن حضرت وارد شد به من فرمود: برو به فلان يهودى بگو!: مهمانى بر من وارد شده است، مقدارى آرد تا ماه رجب نسيه بده! (ابورافع مىگويد: وقتى نزد يهودى رفتم و پيام پيامبر را رساندم) يهودى گفت: به خدا سوگند، نسيه نمى دهم مگر اين كه چيزى را نزد من گرو بگذاريد! رفتم خدمت پيامبر عرض كردم يهودى چنين مىگويد. پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمود: به خدا قسم كه من در آسمان و زمين امينم. اگر نسيه داده بود به موقع ادا مىكردم، زره مرا ببر و نزد او گرو بگذار.» (143)ابراهيم خليل عليه السلام وقتى كه مىخواست غذا بخورد، يك يا دو ميل به سراغ كسى مىرفت تا با او غذا بخورد؛ از اين رو به او «ابوالضيفان» لقب داده بودند، و به خاطر نيت پاكى كه در مهمان نوازى داشت تا به امروز در كنار آرامگاه آن حضرت مهمانى ادامه دارد و هيچ شبى نمى گذرد، مگر اين كه جمعى بين سه تا ده الى صد نفر آن جا غذا مىخورند؛ و ماءموران آن جا مىگويند: تا به امروز هيچ شبى آن جا خالى از مهمان نبوده است. از رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم پرسيدند: ايمان چيست فرمود: «غذا دادن و سلام گفتن.» (144)پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم درباره كفارات و درجات مىفرمايد: «غذا دادن و نماز شب خواندن وقتى كه مردم در خوابند.» (145)از آن حضرت درباره حج مبرور پرسيدند، فرمود: «حج مبرور عبارت است از غذا دادن و سخن خوب گفتن.» (146)مى گويم:از طريق شيعه، رواياتى در كافى از امام صادق عليه السلام نقل شده كه مىفرمايد: «رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم فرموده: وقتى كه مهمان مىآيد و به قومى وارد مىشود، روزى اش را با خود از آسمان مىآورد و وقتى كه آن را مىخورد، خداوند به خاطر ورود او بر ايشان، آنها را مىآمرزد.» (147)و نيز از آن حضرت است كه فرمود: «رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم فرموده: هيچ مهمانى بر قومى وارد نمى شود، مگر آن كه روزى اش به همراه اوست.» (148)از امام كاظم عليه السلام نقل شده است كه فرمود: «به مردم به قدرى كه هزينه مىكنند، كمك مىرسد. براستى ميهمان وقتى كه بر كسى وارد مىشود، روزيش در كنار او به همراه وى نازل مىشود.» (149)از محمّد بن قيس به نقل از امام صادق عليه السلام نقل كرده اند كه مىگويد: «دوستان ما از مردمانى ياد كردند، من گفتم: به خدا قسم كه من صبحانه و شام نمى خورم، مگر آن كه از ايشان دو، يا سه نفر و يا كمتر و بيشتر با من باشند. امام عليه السلام فرمود: بنابراين منت آنها بر تو بيش از احسان تو بر ايشان است. عرض كردم:، فدايت شوم چطور مىشود، در حالى كه من به آنها غذا مىدهم و از مال خودم براى ايشان خرج مىكنم و خادمم به ايشان خدمت مىكند؟ فرمود: وقتى كه آنها بر تو وارد مىشوند، از جانب خدا روزى فراوانى را با خود وارد مىكنند و موقعى كه بيرون مىروند با آمرزش تو بيرون مىروند.» (150)غزالى گويد:اخبارى كه در فضيلت مهمانى و غذا دادن رسيده است بى شمار است، بنابراين آداب مهمانى را نقل مىكنيم:اما راجع به دعوت، بهتر است كه دعوت كننده پرهيزگاران را دعوت كند نه بدكاران را، پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم ضمن دعاى خود درباره شخصى فرمود: «نيكان غذاى تو را بخورند!» (151)و نيز پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمود: «جز غذاى آدم پرهيزگار را نخور و نبايد غذاى تو را هم كسى جز شخص پرهيزگار بخورد.» (152)از مستمندان نيز دعوت كند نه اين كه تنها از توانگران دعوت به عمل آورد. بهتر است در مهمانى از بستگانش فراموش نكند، زيرا دعوت نكردن آنها موجب ترك گفتن آنان و قطع رحم است. همچنين ترتيب را در بين دوستان و آشنايانش رعايت كند، زيرا دعوت گروهى خاص به معناى ناديده گرفتن ديگران است؛ و شايسته است كه هدف از دعوت فخر فروشى نباشد، بلكه دلجويى برادران و پيروى از سنت رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم در غذا دادن و شادمان كردن دلهاى مؤمنان باشد. بهتر است كسى را كه مىداند پذيرفتن دعوت برايش زحمت دارد و وقتى هم كه بيايد به گونه اى باعث ناراحتى حاضران مىشود، دعوت بكنند؛ و خوب است كسى را كه علاقمند به پذيرايى اوست دعوت كند. غذا دادن به آدم پرهيزگار نوعى كمك به او در راه اطاعت خداى عز و جل و غذا دادن به آدم فاسق تقويت او در راه فسق و فجور است.اما قبول دعوت، سنت مؤكد است و در برخى موارد بعضى قائل به وجوبندپيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمود: «اگر مرا به (آبگوشت) پاچه اى دعوت كنند، مىپذيرم و اگر به من ذراع (گوسفندى) هديه دهند، قبول مىكنم.» (153)آداب پذيرش دعوت
1 - در پذيرفتن دعوت، بين ثروتمند و فقير تفاوتى قائل نشود كه خود نوعى تكبر و خودبينى است و از آن نهى شده است. به همين دليل بعضى از اصل پذيرش دعوت خوددارى كرده و گفته اند: انتظار آبگوشت ذلت است ديگرى گويد: وقتى كه دستم را ميان ظرف ديگرى مىبرم در حقيقت خودم را در نزد او خوار كرده ام. بعضى از خودخواهان، دعوت توانگران را مىپذيرند، اما دعوت مستمندان را رد مىكنند كه اين خلاف سنت بوده و نهى شده است، «رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم دعوت آزاد، برده، فقير و درمانده را مىپذيرفت.» (154) حسن بن على عليه السلام به گروهى از مستمندان گذر كرد كه در سر گذرگاهى اصلى گدايى مىكردند، آنان پاره هاى نان كه روى شنهاى زمين انداخته بودند، مىخوردند و آن حضرت سوار بر استر بر آنها سلام كرد. آنها گفتند: فرزند دختر پيامبر خدا بفرماييد غذا ميل كنيد! فرمود: بسيار خوب! خداوند مستكبران را دوست نمى دارد. از مركب پياده شد و با آنها روى زمين نشست و غذا ميل كرد؛ آنگاه خداحافظى كرد و سوار بر مركب شد و فرمود: من دعوت شما را قبول كردم. اكنون شما نيز دعوت مرا بپذيريد. عرض كردند: بسيار خوب، آنگاه امام عليه السلام براى وقت معينى آنها را دعوت كرد و آنها حضور يافتند آن حضرت بهترين غذا را براى آنها آورد و خود نشست و با آنها غذا خورد.» (155) اما سخن آن كه گفت: «وقتى كه دستم را ميان ظرف غذاى كسى برم در حقيقت خودم را در نزد او خوار ساخته ام!» بعضى گفته اند كه اين سخن خلاف سنت است و هرگز چنين نيست بلكه در صورتى ذلت و خوارى است كه دعوت كننده از پذيرفتن مهمان خوشحال و به دنبال آن از وى ممنون نباشد و اين مهمانى را نوعى تسلط بر مهمان محسوب كند، در حالى كه پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم به مهمانى مىرفت زيرا مىدانست كه دعوت كنند منت او را قبول دارد و مهمانى را نوعى شرافت و اندوخته اى براى خود در دنيا و آخرت مىبيند. بنابراين با اختلاف موارد، حكم رفتن به مهمانى فرق مىكند. اگر احتمال مىدهد كه براى شخصى دادن غذا سنگين است و تنها به خاطر فخرفروشى و يا خودنمايى مهمان دعوت مىكند، پذيرفتن دعوت او جزو سنت نيست، بلكه در اين صورت بهتر آن است كه به بهانه اى نپذيرند.2 - سزاوار نيست كه به خاطر دورى راه از قبول دعوت خوددارى كند، همان گونه كه به دليل تنگدستى و نداشتن موقعيت دعوت كننده نبايد از دعوت او سر باز زند، بلكه در هر مسافتى كه طبق عادت امكان رفتن وجود دارد نبايد به خاطر دورى آن خوددارى كند.مى گويند: در تورات، يا در كتاب ديگرى چنين آمده است: «يك ميل برو از مريض عيادت كن؛ دو ميل برو، تشييع جنازه كن؛ سه ميل برو، اجابت دعوت كن؛ چهار ميل برو تا برادر دينى ات را زيارت كنى.» از اين رو اجابت دعوت و ديدار برادر دينى از مقدم داشتن است كه مربوط به اداى حق آدم زنده است، كه بر مرده مقدم مىباشد.پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمود: «اگر مرا به كراع غميم دعوت كنند، مىپذيرم.» (156) كراع غميم نام محلى است در چند ميلى مدينه كه پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم در ماه رمضان موقعى كه به آنجا رسيد، روزه اش را افطار كرد و نمازش را در سفر به آن جا قصر خواند.مى گويم:در كتاب كافى از ابوجعفر عليه السلام رسيده است كه گفت: «رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمود: من به حاضر و غايب امتم سفارش مىكنم كه دعوت مسلمان را اگر به فاصله پنج ميل هم باشد بپذيرند كه اين عمل از ديانت است.» (157)از ابوعبداللّه عليه السلام نقل شده است كه فرمود: «از جمله حقوق واجب يك مسلمان بر برادر مؤمنش قبول دعوت اوست.» (158)غزالى گويد:3 - به دليل روزه داشتن از قبول دعوت خوددارى نكند، بلكه حاضر شود اگر ديد كه افطار كردنش باعث خوشحالى برادر مسلمان مىشود بايد افطار كند و براى اين افطار كه به نيت شاد كردن دل برادر مؤمن است ثواب روزه داشتن و بالاتر از آن حساب مىشود - اين عمل در روزه مستحبى است - اما اگر بر شادى قلب مؤمن يقين نداشت، بايد همان ظاهر حرف او را تصديق كرده و باز هم افطار كند، و اگر ثابت شد كه در باطن از افطار كردن او خوشحال نمى شود بايد به بهانه اى روزه اش را افطار نكند. رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم به كسى كه به بهانه روزه داشتن از قبول دعوت خوددارى كرده بود، فرمود: «برادر دينى ات براى تو خودش را به زحمت انداخته تو مىگويى روزه دارم؟» (159)ابن عباس مىگويد: «از بالاترين حسنات احترام به همنشينان است، بنابراين افطار (روزه مستحبى) به اين نيت و به عنوان حسن خلق يك عبادت است و ثوابش بالاتر از ثواب روزه داشتن است.»مى گويم:از طريق شيعه روايتى به سند صحيح از امام صادق عليه السلام رسيده است كه فرمود: «هر كه روزه دار بر برادر مؤمنش وارد شود و در نزد او افطار كند بدون اينكه او را از روزه دار بودن خويش مطلع ساخته و منتى بر او گذارد، خداوند ثواب يك سال روزه در نامه عمل او بنويسد.» (160)غزالى گويد:«در صورتى كه (روزه مستحبى را) افطار نكند، بايد با بوى خوش و بخور و سخنان خوب پذيرايى شود، و بعضى گفته اند: سرمه و روغن هم هر كدام وسيله اى براى پذيرايى هستند.»4 - اگر غذا شبهه آميز و يا مكان و فرش غير حلال است و يا در آن جا خلاف شرعى انجام مىگيرد، از قبيل استعمال ظروف نقره و يا مجسمه حيوانى بر سقف و يا ديوار نصب شده و يا شنيدن تار و تنبور و سرگرمى و نوعى از لهو و هرزگى و بازيچه در كار است، بايد از پذيرفتن دعوت خوددارى كند، زيرا همه اينها از مواردى است كه مانع اجابت و استحباب آن و موجب حرمت و يا كراهت آن مىشود؛ همچنين اگر دعوت كننده شخصى ستمگر و يا بدعت گذار، يا فاسق و يا تبهكار بوده و يا كسى باشد كه به خاطر خودنمايى و فخرفروشى از روى اكراه مهمانى كرده است.»مى گويم:«در كافى از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود: «شايسته نيست كه مؤمن در مجلسى بنشيند كه معصيت خدا مىشود و او قادر به جلوگيرى از آن نمى باشد.» (161)از هارون بن جهم نقل كرده اند كه گفت: «در حيره خدمت ابوعبداللّه - امام صادق عليه السلام - بوديم موقعى كه آن حضرت نزد ابوجعفر (منصور) آمده بود، يكى از سران سپاه پسرش را ختنه مىكرد و غذايى فراهم كرده بود. مردم را دعوت كرد و ابوعبداللّه عليه السلام نيز از جمله دعوت شدگان بود. در اين اثنا كه آن حضرت كنار سفره مشغول غذا خوردن بود و جمعى با آن حضرت كنار سفره بودند. مردى آب خواست؛ كاسه شرابى براى او آوردند وقتى كه كاسه را به دست آن مرد دادند، امام ابوعبداللّه عليه السلام از سر سفره بلند شد. علت بلند شدن را پرسيدند، در پاسخ گفت: رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم فرموده: كسى كه در كنار سفره اى بنشيند و روى آن سفره باده گسارى كنند، از رحمت خدا بدور است - و در روايت ديگرى آمده است: - ملعون است؛ ملعون، كسى كه كنار سفره اى به ميل خودش بنشيند در حالى كه روى آن سفره باده گسارى مىكنند.» (162)از ابوابراهيم (امام كاظم) عليه السلام نقل شده كه فرمود: «رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم از خوردن غذا مهمانيى كه مخصوص توانگران باشد و مستمندان دعوت نشده باشند، نهى فرموده است.»(163) غزالى گويد:5 - قصدش از قبول دعوت شكم پرستى نباشد كه در آن صورت براى دنيا كار كرده است، بلكه نيت خوب داشته باشد تا با قبول دعوت كار اخروى انجام داده باشد، به اين ترتيب كه نيتش پيروى از سنت رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم باشد كه فرمود: «اگر به كراع غميم دعوت شوم مىپذيرم» و نيتش گراميداشت برادر مؤمن باشد، زيرا رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمود: «هركس به برادر مؤمنش احترام بگذارد، گويى خدا را گرامى داشته است»؛(164) و نيتش شادمان كردن قبل مؤمن باشد، مطابق اين سخن پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم كه فرمود: «هركسى مؤمنى را شاد كند در حقيقت خدا را شاد كرده است»،(165) و با وجود اينها نيتش زيارت مومن باشد تا از جمله دوستداران در راه خدا محسوب شود؛ زيرا رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم شرط دوستى در راه خدا را ديد و بازديد دو طرف و بذل و بخشش طرفين براى رضاى خدا دانسته است»؛(166) چرا كه احسان و بخشش از يك طرف كه حاصل شده، متقابلا بايد از طرف ديگر نيز ديدار حاصل شود. و نيز نيتش حفظ خويشتن از سوء ظن ديگران نسبت به نپذيرفتن مهمانى و بد گفتن مردم درباره او باشد تا مبادا حمل بر تكبر و يا بد خويى و يا كوچك شمردن برادر مسلمان و نظاير اينها كنند. اين بود شش نيت كه هر كدامى باعث مىشود تا پذيرش دعوت يا آن نيت موجب نزديكى به خدا شود تا چه رسد به مجموع آنها. يكى از پيشينيان مىگفت: «دوست دارم در هر كارى حتى در خوردن و آشاميدن نيتى داشته باشم.»در چنين مواردى است كه پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم مىفرمايد: «اعمال در گروى نيتهاست و هر كسى نتيجه نيت خود را مىبيند، بنابراين هر كه هجرتش به سوى خدا و رسول خدا باشد به مقصد خود مىرسد و هر كه به سوى دنيا هجرت كند باز هم به آن مىرسد و يا به خاطر ازدواج با زنى مهاجرت كند مقصد هجرتش همان است.» (167)نيت تنها در كارهاى مباح و طاعات پروردگار مؤثر است، اما در كارهاى خلاف هيچ تاءثيرى ندارد، بنابراين اگر كسى نيت كند كه برادر مسلمانش را با كمك به شرب خمر و يا وسيله حرام ديگرى شادمان سازد، اين نيت هيچ سودى ندارد و جايز نيست كه بگويد: اعمال به نيتها بستگى دارد، بلكه اگر قصدش از جنگ و جهادى كه طاعت است، فخرفروشى و طلب مال باشد اين نيت آن را از راه خدا و عبادت برمى گرداند. تمام امور مباحى كه بين جهتهاى خوب و بد مردد است به وسيله نيتها به جهات خير و خوبى ملحق مىشود و نيت در اين دو نوع از اعمال مؤثر است، نه در قسم سوم.اما در آداب حضور آن است كه وارد خانه شود و در بالاى مجلس ننشيند تا بهترين جاها را بگيرد و صاحب خانه را زياد در انتظار نگذارد و پيش از آماده شدن ميزبان براى پذيرايى او را شتابزده و غافلگير نكند، و با ايجاد زحمت براى حاضران جا را تنگ نكند، بلكه اگر صاحبخانه جايى را براى نشستن نشان داد نبايد مخالفت كند، زيرا ممكن است او پيش خود جاى هر كسى را معين كرده باشد و در صورت مخالفت، برنامه او را در هم مىريزد، و اگر بعضى از مهمانها از روى احترام پيشنهاد نشستن در بالاى مجلس را بكنند بايد تسليم باشد. رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمود: «همانا از جمله موارد تواضع براى خدا، راضى بود به جلوس در پايين مجلس است.» (168)شايسته نيست كه در مقابل حجره زنان و جايى كه آنها مستورند، بنشيند؛ و نبايد به جايى كه غذا را مىآورند، زياد نگاه كند كه اين كار دليل تمايل زياد است؛ و بايد وقتى كه نشست بيش از همه كسى را كه نزديك او نشسته است. مورد احترام قرار دهد و با او گفتگو كند. موقعى كه مهمان به خوابگاه وارد مىشود، صاحبخانه بايد قبله و دستشويى و وضوخانه را به او نشان دهد و موقعى كه وارد شد و خلافى را ديد اگر بتواند جلوگيرى كند و اگر نه به زبان اعتراض كند و برگردد.مى گويم:يكى از آداب حضور در مهمانى آن است كه ميزبان، مهمان را به خدمت نگيرد. در كتاب كافى از امام رضا عليه السلام نقل شده است: «مهمانى بر آن حضرت وارد شد و امام عليه السلام در نزد وى نشسته بود و تا پاسى از شب با او صحبت مىكرد، تا اين كه چراغ نامرتب شد. آن مرد دستش را دراز كرد تا چراغ را درست كند، امام رضا عليه السلام مانع شد و بعد خود آن حضرت اقدام فرمود و آن را درست كرد سپس فرمود: «ما مردمانى هستيم كه مهمانانمان را به خدمت نمى گيريم.» (169)از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه «مهمانى داشت، روزى آن مهمان بلند شد تا كارى انجام دهد، امام عليه السلام ممانعت كرد و فرمود: رسول خدا از به خدمت گرفتن مهمان نهى كرده است.» (170)از امام باقر عليه السلام نقل شده است كه فرمود: «از نشانه هاى ضعف و ناتوانى پاداش نيكى را ندادن است و از جمله ستمكارى به كار گرفتن مهمان است. پس هرگاه مهمانى بر شما وارد شد، او را يارى كنيد و هرگاه خواست برود به رفتنش كمك نكنيد كه اين عمل نشانه فرومايگى است و زاد و توشه راه به او بدهيد و توشه خوب همراهش كنيد كه نشانه بخشندگى است.»(171) غزالى گويد:آوردن غذا پنج دستور دارد
1 - زود آوردن غذا كه نوعى احترام گذاشتن به مهمان است. پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمود: «هركس به خدا و روز جزا ايمان دارد، بايد مهمان را گرامى دارد.» (172)وقتى اكثريت مهمانها حضور يافتند و يك يا دو نفر حاضر نبودند و از وقت مقرر تاءخير داشتند، حق حاضران مقدم بر افرادى است كه تاءخير دارند، اما اگر كسى كه تاءخير دارد فقير است و ممكن است دلش بشكند دير آوردن غذا مانعى ندارد. يكى از دو معناى آيه مباركه ««هل اتيك حديث ضيف ابراهيم المكرمين»» (173) اين است كه حضرت ابراهيم عليه السلام ميهمانان را با زود حاضر كردن غذا گرامى داشت، كه جملات ««فما لبث ان جاء بعجل حنيذ»» (174) و ««فراغ الى اهله فجاء بعجل سمين»» (175) دلالت بر آن مطلب دارد. كلمه «روغان» يعنى به شتاب رفتن، بعضى گفته اند: مخفيانه رفتن. بعضى گفته اند: ران گوشتى آورد به اين دليل «عجل» گفته اند كه تعجيل كرد و درنگ جايز نشمرد.حاتم اصم مىگويد: «عجله كار شيطان است جز در پنج چيز كه از جمله سنتهاى رسول خداست: غذا دادن به مهمان، تجهيز ميت، به شوهر دادن دختر، اداى دين و توبه از گناه.»2 - ترتيب خوراكيها. بايد اول - اگر ميوه هست - ميوه را بياورد كه از نظر طبى بهتر است، زيرا زودتر هضم مىشود، پس بهتر است كه در پايين معده قرار گيرد. در قرآن مجيد در آيه شريفه ««و فاكهة مما يتخيرون»» (176) به مقدم داشتن ميوه، توجه داده شده است و پس از آن مىفرمايد: «و لحم طير مما يشتهون.» (177)آنگاه بهترين چيزى كه پس از ميوه، مقدم بر ديگر خوردنيهاست، گوشت و آبگوشت است و اگر بعد از آن، شيرينى هم باشد كه تمام غذاهاى خوب فراهم است. دليل اينكه احترام مهمان با گوشت حاصل است، سخن خداى متعال درباره مهمان حضرت ابراهيم است كه فرمود: «طولى نكشيد كه آن حضرت گوساله بريان پيش آورد.» (178) حنيذ يعنى بريان شده يعنى چيزى كه خوب پخته شده باشد، و اين يكى از معانى اكرام يعنى پذيرايى با گوشت است. خداوند در توصيف غذاهاى خوب مىفرمايد: «و انزلنا عليكم المن و السلوى.» (179) «منّ» يعنى عسل و «سلوى» يعنى گوشت. گوشت را از آن رو سلوى گفته اند كه جاى تمام خورشها را مىگيرد و هيچ يك جاى آن را نمى گيرد و از اين روست كه پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم مىفرمايد: «سرور خورشها گوشت است.» (180) سپس خداى تعالى بعد از ذكر من و سلوى مىفرمايد: «كلوا من طيبات ما رزقناكم.» بنابراين گوشت و شيرينى از جمله غذاهاى خوب و پاكيزه است.ابوسليمان دارانى مىگويد: «خوردن غذاهاى خوب باعث خشنودى از خداى عز و جل مىشود و اين غذاهاى خوب با نوشيدن آب سرد و ريختن آب ولرم موقع شستن بر روى دست كامل مىشوند.» مىگويند وقتى كه سر سفره سبزى باشد، فرشتگان حاضر مىشوند، پس بودن سبزى نيز مستحب است، علاوه بر آن كه سبزى زينت سفره است. در خبر است: «مائده اى كه بر بنى اسرائيل نازل شد همه نوع سبزى داشت، بجزه ترّه. از جمله ماهيى در آن مائده بود كه كنار سرش سركه و كنار دمش نمك بود و هفت گرده نان بود كه روى هر گرده نان مقدارى زيتون و دانه انار وجود داشت.»، و تمام اينها اگر در سفره اى جمع باشد موافق طبع خواهد بود.(181)3 - از انواع غذاها بهترين آنها را مقدم بدارد تا اينكه هر كس مايل باشد به مقدار لازم از آن بخورد و پس از آن چيز زيادى نخورد؛ حال آن كه عادت مردم مرفه آن است كه اول غذاهاى عادى را مىآورند تا اينكه پس از آن اشتهاى انسان با ديدن غذاى خوب دوباره تحريك شود كه اين خلاف سنت است، زيرا خود حيله اى براى پرخورى است. روش پيشينيان آن بود كه همه نوع غذا را با هم مىآوردند و تعداد زيادى بشقاب روى سفره قرار مىدادند تا هر كس هر چه مايل است بخورد و اگر تنها يك نوع غذا موجود باشد به آنان يادآورى كند، تا مهمانان به مقدار نياز از آن برخوردار شوند و منتظر غذاى بهتر نمانند. درباره جوانمردى نقل مىكنند كه وى روى كاغذ نام غذاهاى مختلفى را كه حاضر مىكرد مىنوشت و آنها را به مهمانان عرضه مىكرد.يكى از بزرگان مىگويد: «بزرگى در شام نوعى غذا در اول براى من آورد، گفتم رسم ما در عراق اين است كه اين نوع غذا را در آخر مىآوريم. گفت: رسم ما در شام نيز همين گونه است. اما او غذاى ديگرى نداشت و از اين جهت من شرمنده شدم!»ديگرى مىگويد: «گروهى در يك مهمانى شركت داشتيم. ميزبان ما چند نوع كله پاچه بريان شده كه برخى پخته و برخى خشكيده بود آورد و ما غذا نمى خورديم و منتظر چيز ديگرى بوديم تا اين كه آفتابه لگن آورد. به يكديگر نگاه كرديم، تا اين كه يكى از بزرگان كه شوخ بود گفت: خداوند قادر است سرهاى بى تن بيافريند!آن شب را گرسنه خوابيديم در حالى كه براى سحرى پاره نانى مىجستيم!» از اين رو مستحب است كه ميزبان تمام غذا را حاضر كند و يا هر چه موجود است قبلا به اطلاع مهمانان برساند.4 - غذاهاى مختلف را پيش از آنكه بتوانند استفاده كامل ببرند، برندارد تا اينكه از خوردن آنها دست بكشند. شايد در آن ميان كسانى باشند كه به بعضى از اين غذاها علاقمندتر باشند تا خوردنيهايى كه بعد مىآورد و هنوز مىخواهند از آن بخورند و با برداشتن آنها ميل آنها را در هم مىشكند در حالى كه آنها به سفره اى دسترسى داشته اند كه گفته اند: يك غذاى كامل بهتر از افزودن دو نوع غذاست. احتمال دارد كه مقصود از اين جمله عجله نكردن باشد و محتمل است كه مقصود آن باشد كه وسعت جا بهتر از افزايش دو نوع غذاست.از سيورى (182) كه صوفى شوخ طبعى بوده، نقل كرده اند كه در خانه مردى از دنياداران بر سر سفره اى حاضر شد، گوشت بره اى را براى مهمانان آوردند. ميزبان مردى فرومايه و بخيل بود. وقتى كه ديد مهمانها بره را سخت تكه پاره كردند، دلش تنگ شد، رو به غلامش كرد و گفت: بيا اين گوشتها را ببر براى بچه ها! غلام آمد تمام گوشت بره را به داخل خانه برد، سيورى بلند شد و دنبال بره مىدويد! گفتند: كجا مىروى گفت: مىروم تا با بچه ها غذا بخورم! صاحبخانه خجالت كشيد و به غلامش دستور داد گوشتها را برگردان. از اين رو دستور داده اند كه صاحبخانه حق ندارد پيش از مهمانان از سفره دست بكشد، زيرا آنها خجالت مىكشند، بلكه سزاوار است كه ميزبان آخرين كسى باشد كه دست از غذا خوردن مىكشد.يكى از بزرگان، تمام غذاها و خوردنيهايى را كه مىخواست سر سفره بياورد، قبلا به اطلاع مهمانان مىرساند و آنان را تنها مىگذاشت تا هر چه مىخواهند بخورند. وقتى كه نزديك دست كشيدن آنها مىشد، خود روى دو زانو مىنشست، دستش را به سمت غذا دراز مىكرد و مىخورد و به مهمانان مىگفت: بسم اللّه! به من كمك كنيد، خداوند به شما بركت دهد. و پيشينيان اين روش او را مىستودند.»مى گويم:در كتاب كافى از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود: «رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم وقتى كه با جمعى غذا مىخورد نخستين كسى بود كه دست به غذا مىزد و آخرين كسى بود كه دست از خوردن مىكشيد تا ديگران غذا بخورند.» (183)غزالى گويد:5 - به مقدار كفايت غذا حاضر كند، زيرا كمتر از مقدار لازم نقصى در جوانمردى و زياده از مقدار لازم نيز تصنع و رياكارى است. بخصوص اگر ميزبان از كسانى باشد كه راضى نيست هرچه سر سفره آورده خورده شود. البته در صورت رضايت باطنى زياد آوردن سر سفره مانعى ندارد، هر چند همه را مهمانها بر دارند و يا ميزبان قصدش آن باشد كه از زيادى غذاى مهمانان تبرك جويد، زيرا در حديث آمده است كه نسبت به اين مقدار زيادى محاسبه نمى شود.ابراهيم بن ادهم غذاى زيادى سر سفره آماده كرده بود، گفتند: اى ابواسحاق! آيا نمى ترسى كه اين كار تو اسراف باشد؟ ابراهيم در پاسخ گفت: در غذا (البته براى مهمان آن هم با اين نيت) اسراف نيست. اما اگر با اين نيت باشد زياد آوردن غذا تكلف است.ابن مسعود مىگويد: «ما را از پذيرش دعوت كسى كه به غذاى خودش افتخار مىكند، نهى كرده اند.» گروهى از صحابه خوردن غذاى فخر و مباهات را مكروه مىشمردند.(184) از اين رو بود كه از جلو رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم هرگز غذاى زايد بر نمى گشت زيرا اصحاب جز به مقدار حاجت غذا حاضر نمى كردند و تا حد سيرى كامل هم نمى خوردند.»مى گويم:در كتاب كافى از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود: «در غذا اسراف نيست.» (185) و از آن حضرت است كه فرمود: «غذايى فراهم كن و با آن سفره را مرتب و آراسته گردان و دوستانت را دعوت كن.» (186)و نيز فرمود: «سه چيز است كه نسبت به آنها مؤمن را محاسبه نكنند: غذايى كه مىخورد، لباسى كه مىپوشد و همسر شايسته اى كه او را يارى و آبروى او را حفظ مىكند.» (187)و فرمود: «اگر مردى هزار درهم براى غذايى خرج كند و تنها يك مؤمن از آنها بخورد، اسراف نيست.» (188)از ابوحمزه نقل شده است كه مىگويد: «جمعى خدمت امام صادق عليه السلام بوديم. غذايى براى ما آوردند كه نظير آن را در لذت و گوارايى نديده بوديم و خرمايى آوردند كه از مرغوبيت و خوبيش صورت خود را در آن مىديديم. مردى گفت: از اين نعمتهايى كه نزد پسر پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم برخوردار شديد، روز قيامت مىپرسند، امام عليه السلام فرمود: خداوند بالاتر از آن است كه به شما غذايى را بدهد و آن را بر شما گوارا گرداند و بعد از شما مؤاخذه كند، بلكه از شما درباره نعمت ولايت محمّد و آل محمّد عليه السلام مىپرسد.» (189)نظير همين روايت از امام باقر عليه السلام نيز رسيده است.از قول يكى از راويان شيعه نقل شده است: «امام صادق عليه السلام چه بسا اول به ما شير و شكر و حلواى خرما مىخورانيد و سپس نان و زيتون مىداد. عرض كردند اگر كارتان را پيش بينى مىكرديد معتدل مىشد! فرمود: ما به فرمان خدا كارهاى خود را تنظيم مىكنيم. هرگاه خداوند بر ما گشايش دهد، ما هم زندگى را فراخ مىگيريم و هرگاه بر ما تنگ بگيرد ما نيز در تنگنا به سر مىبريم.» (190)يكى از راويان شيعه نقل مىكند، ابوالحسن موسى بن جعفر عليه السلام براى يكى از فرزندانش وليمه مىداد و تا سه روز مردم مدينه در مساجد و كوچه ها با كاسه هاى بزرگ فالوده مىخوردند. بعضى از مردم به اين كار آن حضرت خرده گرفتند. وقتى خبر به آن بزرگوار رسيد فرمود:«خداوند به هيچ پيامبرى از پيامبرانش چيزى نداد، مگر اينكه نظير آن را به محمّد صلّى الله عليه وآله وسلّم نيز داده و بعلاوه چيزهايى به او داده كه به ايشان نداده است خداوند به حضرت سليمان فرمود: «هذا عطاؤنا فامنن او امسك بغير حساب.» (191) و به محمّد صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمود: «ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهيكم فانتهوا» (192).» (193)غزالى گويد:«شايسته است كه اولا سهم افراد خانواده را جدا كند تا آنها چشم براه اين نباشند كه غذا از پيش مهمان برگردد زيرا ممكن است غذايى برنگردد و باعث دلتنگى آنها شود و عليه ميهمانان بدگويى كنند و ميزبان به دنبال اطعام به مهمانان نارضايتى خانواده را فراهم كرده باشد كه اين خود خيانتى درباره آنهاست؛ و آنچه از غذا باقى بماند، مهمانان حق بردن آنها را ندارند و اين همان است كه صوفيان ان را «زلة» - از سفره دوست چيزى برداشتن - مىنامند! مگر اينكه ميزبان از روى رضايت قلبى صريحا چنين اجازه اى را داده باشد و يا اينكه از روى قرينه حال او به رضايت وى يقين داشته باشند و بدانند كه او خوشحال مىشود. اما اگر احتمال مىدهد كه او ناراضى است نبايد ببرند و در صورت علم به رضايت او نيز لازم است كه با همراهان رعايت عدل و انصاف بشود. بنابراين شايسته است كه يك نفر فقط غذاى مخصوص خودش را و يا آن مقدارى را كه رفيقش از روى ميل راضى است نه از روى شرم و حياء بردارد و ببرد.»آداب بازگشت
آداب برگشتن از مهمانى سه تاست:1 - ميزبان بايد تا در منزل با مهمان بيرون رود كه اين علاوه بر سنت بودن به خاطر احترام به مهمان است و ميزبان ماءمور به اين احترام است.پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم فرموده است: «هركه به خدا و روز جزا ايمان دارد بايد مهمانش را گرامى دارد.» (194)مى گويم:اين حديث از طريق اهل بيت عليه السلام نيز به چند سند روايت شده است كه در بعضى چنين آمده است: «از جمله حقوق مهمان، گراميداشت او و تهيه كردن خلال براى اوست.» (195)غزالى گويد:پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم فرموده است: «از جمله آداب مهمان آن است كه تا در منزل بدرقه شود.» (196)ابوقتاده گويد: «هياءت فرستادگان نجاشى بر رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم رد شدند. پيامبر، خود به خدمت آنها پرداخت. اصحاب عرض كردند: يا رسول اللّه! ما به جاى شما اين كار را انجام مىدهيم. فرمود: «آنها براى اين مرا گرامى داشته اند و من دوست دارم خود، از ايشان پذيرايى كنم.» كمال احترام به گشاده رويى و موقع ورود و خروج و سر سفره به خوش سخنى است.2 - مهمان، خوشحال برگردد، هرچند كوتاهى در حق او كرده باشند، كه اين خود دليل خوشخويى و فروتنى است.پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمود: «همانا يك مرد با خوشخويى خود، مرتبه روزه دار را درك مىكند.» (197)قاصدى رفت تا يكى از پيشينيان را دعوت كند، ولى او در منزل نبود، وقتى كه پيام قاصد را شنيد، در آن مهمانى حضور يافت، اما موقعى رسيد كه مهمانان غذا را خورده و پراكنده شده بودند. صاحبخانه آمد و گفت: مهمانان رفتند. آن شخص گفت: آيا چيزى باقى مانده است گفت: نه. گفت: اگر مانده يك تكه نانى بده گفت: نمانده است. گفت: بنابراين ديگها را پاك مىكنم صاحبخانه گفت: ديگها را شسته ايم! آن مرد در حالى كه شكر خدا را مىگفت، بازگشت. دليل آن را پرسيدند گفت: اين مرد مرا با حسن نيت دعوت كرد و با حسن نيت باز گرداند. اين است معناى تواضع و خوشخويى.»نقل كرده اند كه كودكى استاد ابوالقاسم جنيد را چهار مرتبه به مهمانى پدرش دعوت كرد، هر چهار مرتبه، پدرش جنيد را برگرداند و او در هر مرتبه به خاطر شاد كردن دل بچه حضور مىيافت و براى رضايت پدرش بر مىگشت! اين قبيل نفسهايند كه براى تواضع در پيشگاه خدا سركوب شده اند و به يكتاپرستى او آرام گرفته اند، به طورى كه صاحب چنان نفسى در هر رفت و برگشت فقط به خدا توجه دارد و به بى حرمتى كردن بندگان شكسته نمى شود، همچنان كه از احترامات ديگران شادمان نمى گردد بلكه همه را از خداوند قهار مىبيند. از اين روست كه يكى از بزرگان مىگويد: «من هيچ مهمانى را قبول نمى كنم مگر به سبب آن كه غذاى بهشتى را خاطر نشانم مىكند يعنى غذاى پاك و پاكيزه اى است كه رنج و زحمت حساب آن از ما برداشته مىشود.»3 - بدون رضايت و اجازه صاحبخانه بيرون نرود و در مدت توقف در خانه او رضايت قلبى او را در نظر بگيرد و هرگاه به عنوان مهمان وارد شد بيش از سه روز نماند، چه بسا كه به ستوه آمده آزرده خاطر شود و نياز به بيرون كردن از منزلش پيدا كند، پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمود: «مهمانى سه روز است، مازاد بر آن صدقه مىباشد.» (198)آرى اگر صاحبخانه صميمانه از او بخواهد كه بماند، آن وقت ماندنش مانعى ندارد.مى گويم:از طريق راويان شيعه از امام صادق عليه السلام ، در كتاب كافى نقل شده است كه فرمود: «رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم فرموده است: روز اول و دوم و سوم مهمانى است و پس از آن صدقه اى است كه به مهمان داده مىشود. (امام صادق عليه السلام فرمود) آنگاه پيامبر، فرمود: نبايد كسى از شما به برادر مسلمانش وارد شود تا او را به زحمت و مشقت اندازد، پرسيدند: يا رسول اللّه! چگونه او را به زحمت و مشقت مىاندازد؟ فرمود: آن قدر بماند كه ميزبان چيزى براى پذيرايى وى نداشته باشد.» (199)از آن حضرت است كه فرمود: «رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم فرموده است: به مهمان دو شب محبت بيشترى مىشود، اما شب سوم كه شد او يكى از اعضاى خانواده است هر چه در خانه بود مىخورد.» (200)و نيز از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود: «رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم فرموده است: هرگاه كسى وارد شهرى شد او مهمان همكيش خود است، تا وقتى كه از نزد ايشان كوچ كند.» (201)غزالى گويد:«مستحب است كه صاحبخانه رختخواب مخصوصى براى مهمان داشته باشد. پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم فرموده است: رختخوابى براى مرد و رختخوابى براى زن و يك رختخواب هم براى مهمان لازم است. رختخواب چهارم مال شيطان است.» (202)مى گويم:در كتاب كافى از قول حماد بن عيسى نقل شده است كه گفت:ابوعبداللّه - امام صادق عليه السلام در خانه مردى به رختخوابى نگاه كرد و فرمود:«رختخوابى براى مرد و رختخوابى براى خانواده اش و يك رختخواب هم براى مهمانش، رختخواب ديگر از آن شيطان است.» (203)باب پنجم: در آداب امور متفرقه اى كه از نظر طبى و شرعى ممنوع است
1 - «از ابراهيم نخعى روايت كرده اند كه مىگفت: خوردن چيزى در بازار فرومايگى است. او اين سخن را به رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم نسبت داده است كه اين اسناد شگفت آور است،(204) در حالى كه از عبداللّه بن عمر، خلاف آن را نقل كرده اند؛ به اين ترتيب كه او مىگويد: ما در زمان رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم ميان بازار، چيزى مىخورديم و راه مىرفتيم و سرپا آب مىنوشيديم.(205)از يكى از بزرگان معروف صوفيه نقل كرده اند كه وى در بازار چيزى مىخورد. به او اعتراض كردند! او در پاسخ گفت: واى بر شما، من در بازار گرسنه باشم و در خانه غذا بخورم! گفتند: مىتوانى وارد مسجد شوى و در آن جا غذا بخورىگفت: من شرم مىكنم به خانه خدا براى خوردن وارد شوم.جمع بين اين دو نظريه آن است كه غذا خوردن در بازار نسبت به بعضى از مردم نوعى فروتنى و بى تكلفى است؛ از اين نظر خوب است. اما از طرفى نسبت به بعضى از مردم، چون خلاف معمول و دور از جوانمردى مىباشد مكروه است. بنابراين، حكم مساءله به حسب عادات مردم هر ديار و حالات اشخاص تفاوت مىكند. كسى كه اين عمل وى با ديگر اعمالش نامناسب باشد، اين رفتار او به كم مروتى و آزمندى زياد حمل شده است و در شهادت او نيز خدشه وارد مىكند. اما كسى كه اين عمل با تمام حالات و رفتار او كه بدور از تكلف است، سازگار مىباشد، اين رفتار او تواضع به شمار مىآيد.»مى گويم:در كتاب كافى از قول حضرت امام صادق عليه السلام آمده است كه فرمود: «پيش از طلوع فجر، پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم از خانه بيرون آمد در حالى كه پاره نانى را كه در شير خيس كرده و به همراه داشت مىخورد و راه مىرفت در حالى كه بلال اذان مىگفت، و بعد پيامبر با مردم نماز خواند.» (206)و نيز امام صادق عليه السلام مىگويد: «اميرالمومنين عليه السلام فرمود: اشكالى ندارد كه مردى در حال راه رفتن چيزى بخورد، زيرا پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم اين كار را مىكرد.» (207)غزالى گويد:2 - «على عليه السلام فرموده است: هركس ناشتاى خويش را با نمك شروع كند، خداوند، هفتاد نوع بلا را از او برطرف سازد، و هر كه روزى هفت خرماى خشك بخورد، تمام كرمهاى داخل شكمش مىميرند، و هر كس روزى بيست و يك كشمش سرخ بخورد هيچ نوع ناراحتى در بدنش مشاهده نخواهد كرد. گوشت خوردن باعث روييدن گوشت بدن مىشود و آبگوشت خورش عرب است و خوراكيهاى متنوع خوردن باعث بزرگ شدن شكم و نرمى اليتين (كپلها) مىشود، و گوشت گاو باعث بيمارى، و شير گاو شفا و روغنش دواست و پيه هم مانند روغن درد را بر طرف مىسازد و هيچ چيزى همانند روغن مردم را معالجه نمى كند و زنان زائو را با چيزى بهتر از خرماى تازه بهبودى باز نمى يابند؛ و ماهى از نيروى بدن مىكاهد و خواندن قرآن و مسواك زدن بلغم را از بين مىبرند و حافظه را زياد مىكنند و درد را از بدن خارج مىسازند، هر كه طالب بقاست - با اينكه بقاى در دنيا ممكن نيست - بايد پگاه صبحانه بخورد و كفش بپوشد و شام زياد بخورد (208) و با زنان كمتر آميزش كند و بايد عبا و رداى سبك بر تن كند.»(غزالى پس از نقل اين مطالب منسوب به اميرالمؤمنين عليه السلام ، اضافه مىكند:) دين و آيين همين است.3 - حجاج به يكى از اطبا گفت: چيزى به من بگو كه به آن پاى بند باشم و از آن تجاوز نكنم.طبيب گفت: با زنى ازدواج نكن مگر با دختران جوان و گوشت نخور مگر گوشت حيوان جوان و غذاى پختنى نخور مگر خوب پخته باشد و هيچ وقت دارو مصرف نكن مگر مريض باشى، و جز ميوه رسيده را نخور، و مبادا غذايى را تا خوب نجويده اى فرو برى؛ و هر غذايى را كه دوست دارى بخور، اما روى غذا آب ننوش و اگر نوشيدى ديگر چيزى پس از آن نخور، و هيچ وقت بول و غائط خود را حبس مكن. در بين روز اگر چيزى خوردى به دنبال آن بخواب و اگر شب پيش از خوابيدن چيزى خوردى راه برو، اگر چه صد گام باشد، از اين روست كه عرب مىگويد: «روز كه غذا مىخورى دراز بكش، و شب كه شام مىخورى راه برو»، كه در جمله اول «تمد» به معنى تمدد است همان طورى كه در آيه شريفه ««ثم ذهب الى اهله يتمطى»» (209)، ««يتمطى»» به معنى ««يتمطط»» يعنى تكبر مىورزيد، مىباشد.مى گويم:حديث استلقاء (به پشت خوابيدن) در هر دو حال از طريقه شيعه قبلا گذشت.غزالى گويد:«مى گويند: حبس بول بدن را فاسد مىكند همان طورى كه آب رودخانه - اگر مجرايش را ببندند - اطراف نهر را خراب مىكند.»4 - در خبر آمده است: «آب نياشاميدن در شب باعث بيمارى و شام نخوردن باعث پيرى است.» (210)عرب مىگويد: صبحانه نخوردن پيه سرين را آب مىكند. يكى از حكما به پسرش مىگويد: پسرم! از خانه ات بيرون نيا تا وقتى كه حلم و بردباريت را فراهم كنى يعنى صبحانه بخورى، زيرا كه به وسيله صبحانه بردبارى مىماند و خشم و عصبانيت از بين مىرود و نيز باعث مىشود كه انسان كمتر به خوردنيهايى كه در بازار مىبيند تمايل پيدا كند.حكيمى به آدم چاقى رسيد و گفت: مىبينم قطيفه اى از بافته هاى دندانهايت را به دورت پيچيده اى چه خبر است! او در جواب گفت: مغز گندم و گوشت بزغاله مىخورم و با روغن بنفشه بدنم را چرب مىكنم و لباس كتانى مىپوشم.5 - پرهيز براى آدم سالم زيان بخش است، همان طور كه پرهيز نكردن براى شخص مريض زيان دارد. بعضى اين طور گفته اند و بعضى هم گفته اند: هر كه پرهيز كند يقين دارد كه مرتكب كار مكروهى شده ولى نسبت به اين كه در پرهيز كردن است شك دارد، و اين در حال سلامتى خوب است، پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم صهيب را ديد كه خرما مىخورد در حالى كه يك چشمش درد داشت. فرمود: «با وجود درد چشم خرما مىخورى؟» عرض كرد: يا رسول اللّه! با طرف ديگر مىجوم! «يعنى با سمتى كه سالم است»، پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم خنديد.(211)6 - مستحب است براى صاحبان عزا و خانواده ميت غذا ببرند، وقتى كه خبر شهادت جعفر بن ابى طالب - رضى اللّه عنه - به رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم رسيد فرمود:«اعضاى خانواده جعفر گرفتار عزادارى بوده اند و نتوانسته اند غذا فراهم كنند، هر غذايى كه مىخورند براى ايشان ببريد.» (212) اين عمل، سنت است و موقعى كه اين غذا را در حضور جمع قرار مىدهند، خوردن از آن جايز است مگر غذايى كه براى زنان نوحه گر و آنهايى كه در گريه و بى تابى آنها را يارى مىكنند، همچنين شايسته نيست با آنها غذا بخورد.7 - نبايد در سر سفره ظالم حضور يابد و در صورت اجبار بايد هر چه كمتر بخورد، و به غذاى بهتر توجه نكند. يكى از افراد با تقوا شهادت كسى را كه سر سفره پادشاه حاضر شده بود، رد كرد. او بهانه آورد كه مجبور بودم، در جواب گفت: ديدم كه دست به طرف غذاى بهترى مىبردى و لقمه ها را بزرگ بر مىداشتى اينها را كه مجبور نبودى! پادشاه آن فرد يا تقوا را مجبور به خوردن غذا كرد او در جواب گفت: يا مىخورم و تزكيه را ترك مىكنم و يا تزكيه را حفظ مىكنم و غذاى تو را نمى خورم، چون ديدند راهى براى بر هم زدن تزكيه او ندارند، وى را به حال خود گذاشتند.8 - از فتح موصلى نقل كرده اند كه به قصد ديدار بشر حافى بر او وارد شد. بشر درهمى را درآورد و به احمد جلاء خدمتگزارش داد و گفت: با آن خوراك خوب و يا خورش گوارايى بخر! غلام مىگويد: رفتم و نان تميزى خريدم و با خود گفتم: پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم براى هيچ چيز نگفته: «خدايا! بر ما مبارك گردان و افزونى ده» جز شير. اين بود كه شير و خرماى خوبى خريدم و آوردم، پيش مهمان گذاشتم، مقدارى را خورد و بقيه را برداشت.(موصلى مىگويد:) بشر رو به غلام كرد و گفت: آيا مىدانى كه چرا گفتم: خوراك خوب بخر؟ گفت: نه. براى اينكه غذاى خوب، شكر و سپاس خالصانه مىطلبد. آيا مىدانيد كه چرا موصلى به من نگفت: بخور! براى اينكه مهمان حق ندارد به صاحبخانه بگويد: بخور. و مىدانيد كه چرا باقيمانده غذا را با خود برد؟ براى اينكه وقتى كه توكل و اعتماد بود، بردن زيان نمى رساند.ابوعلى رودبارى از مردى نقل كرده است كه او ضيافتى بر پا كرد كه در آن هزار چراغ روشن بود. مردى به او گفت: اسراف كرده اى! در پاسخ گفت: داخل شو و هر چراغى را براى غير خدا روشن كرده ام خاموش كن. آن مرد وارد شد ولى نتوانست حتى يك چراغ را خاموش كند، لذا بازگشت.ابوعلى رودبارى چند بار شكر خريد و به شيرينى سازها دستور داد تا ديوارى از قند بسازند كه داراى كنگره ها و محرابها باشد با ستونهايى نقاشى شده كه تمام آنها از شكر باشد و پس از پايان كار، صوفيان را دعوت كرد تا آن را خراب كرده و به تاراج ببرند.(213)9 - يكى از بزرگان گويد: خوردن غذا چهار نوع است:الف - خوردن با يك انگشت كه دليل بر نفرت و انزجار است؛ب - خوردن با دو انگشت كه دليل بر خودخواهى است؛ج - خوردن با سه انگشت كه سنت است؛د - خوردن با چهار و پنج انگشت كه دليل بر حرص و تمايل زياد است.چهار چيز بدن را قوى مىكند:
الف - خوردن گوشت؛ب - بوى خوش استشمام كردن؛ج - غسل زياد بدون آميزش؛د - لباس كتان پوشيدن.چهار چيز، بدن را سست مىكند:
الف: آميزش زياد؛ب - غم زياد؛ج - به ناشتا زياد آب خوردن؛د - ترشى زياد خوردن.چهار چيز بينايى را تقويت مىكند:
الف - مقابل قبله نشستن؛ب - وقت خواب سرمه كشيدن؛ج - به سبزه نگاه كردن؛د - لباس تميز پوشيدن.چهار چيز بينايى را ضعيف مىكند:
الف - به كثافت و نجاست نگاه كردن؛ب - به دار آويخته نگاه كردن؛ج - به فرج زن نگاه كردن؛د - پشت به قبله نشستن.
چهار چيز باعث افزايش آميزش گردد:
الف - گوشت گنجشك؛ب - معجون هليله؛ج - پسته؛د - تره تيزك.خوابيدن چهار نوع است:
الف - به پشت خوابيدن، كه خواب انبياست، پيامبران در آن حال در خلقت آسمانها و زمين مىانديشند.ب - به طرف راست خوابيدن، كه خواب دانشمندان و عابدان است.ج - به طرف چپ خوابيدن، و آن خواب پادشاهان است كه به منظور هضم غذا چنين مىخوابند.د - به صورت خوابيدن كه خواب شياطين است.چهار چيز، عقل را زياد مىكند:
الف - سخن بيهوده نگفتن؛ب - مسواك كردن؛ج - همنشينى با دانشمندان و نيكان؛د - مطابق علم سودمند، عمل كردن.چهار چيز از جمله عبادات است:
الف - قدمى بدون وضو برنداشتن؛ب - سجده زياد كردن؛ج - زياد به سر بردن در مسجد؛د - زياد خواندن قرآن.و نيز گويد:تعجب مىكنم از كسى كه ناشتا حمام مىرود و غذا خوردن را تا بيرون آمدن به تاءخير مىاندازد، چگونه نمى ميرد، و تعجب مىكنم از كسى كه حجامت مىكند و بعد اقدام به خوردن غذا نمى كند چگونه نمى ميرد.و نيز گويد:«هيچ چيز را در مورد بيماران مبتلا به وبا مفيدتر از ماليدن روغن بنفشه و نوشيدن آن نديدم.»مى گويم:از اين قبيل مطالب طبى و شرعى از ائمه اطهار - صلوات اللّه عليهم - فراوان است كه علماى شيعه در كتابهاى مربوط به اين موضوعات مانند كتاب طب الائمه و نظاير آن نقل كرده اند. كتاب كافى نيز به مقدار لازم اين قبيل را نقل كرده است، (214) كه بايد آنها را از آن جا جست، توفيق به دست خداست و اوست كه صحت و تندرستى مىدهد و سپاس تنها او را سزاست.در اينجا كتاب آداب خوردن از مجموعه كتاب «محجة البيضاء فى تهذيب الاحياء» به پايان مىرسد و اگر خدا بخواهد، به دنبال آن كتاب آداب نكاح مىآيد و در اول و آخر و در ظاهر و باطن سپاس از آن خداست.(1). مؤمنون / 51: خوردنيهاى پاكيزه بخوريد و كارهاى شايسته به جا آوريد. همچنين در آيه ديگر مىفرمايد: اى پيامبران از غذاهاى پاكيزه بخوريد و كارهاى نيك انجام دهيد.(2). بخارى در صحيح خود (ص 80 و 81) اين حديث را نقل كرده است، و در حديث ديگرى چنين آمده است: هر چه را كه انفاق كنى، براى تو صدقه محسوب مىشود، حتى لقمه اى را كه در دهان همسرت قرار مىدهى...(3). فصل پايانى در آداب متفرقه غذا خوردن است كه در آخر اين بخش خواهد آمد. (م)(4). بقره / 188: اموال همديگر را بنا حق نخوريد.(5). كافى، ج 5، ص 78، حديث شماره 6.(6). مصباح الشريعه، باب 82.(7). «من لا يحضره الفقيه،» ص 403 به شماره 33 و در ص 573 با اندك اختلاف و در محاسن برقى، ص 459.(8). كلينى در كتاب كافى، ج 6، ص 297 به شماره 5 اين حديث را آورده است.(9). برقى آن را در صفحه 441 كتاب محاسن به شماره 307 آورده و در كافى، ج 6، ص 297 اين روايت آمده است.(10). اين روايت را طبرسى مرسلا در كتاب مكارم، ص 159 و طبرانى در اوسط و صغير، همچنين در مجامع الصغير (باب واو) و مجمع الزوايد، ج 5، ص 23 نقل كرده اند.(11). كافى، ج 6، ص 290؛ محاسن، ص 424.(12). كافى، ج 6، ص 290، به شماره حديث 1؛ محاسن، ص 424.(13). همان ماءخذ، ج 6، ص 290؛ به شماره حديث 1.(14). طبرسى اين روايت را در مكارم الاخلاق، ص 160 نقل كرده است.(15). عراقى مىگويد: اين حديث را احمد، در كتاب زهد، از روايت حسن به گونه مرسل نقل كرده و بزاز نيز نظير آن را از ابوهريره روايت كرده است در سند اين روايت مجاهد است كه احمد وى را توثيق كرده و دارقطنى وى را تضعيف كرده است.(16). سكرجه، ظرف كوچكى است كه غذاى اندكى در آن مىتوان خورد. 17- از راوى يعنى قتاده پرسيدند، چون خبر را بخارى در صحيح خود، ج 7، ص 91، از قول قتاده از انس نقل كرده است و در آنجا آمده است: «از قتاده پرسيدند: پس روى چه غذا مىخوردند؟ او در جواب گفت: روى سفره». در جامع ترمذى، ج 7، ص 282 نيز به همين ترتيب ذكر شده است.(18). عراقى مىگويد: اين حديث را ابوداوود، از حديث عبداللّه بن بشير در ضمن حديثى، نقل كرده است - آن حديث چنين است: «سينى چوبى را آوردند، وقتى كه حاضران دور سينى جمع شدند، پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم روى دو زانو نشست.» ابوداوود و نسائى از حديث انس چنين نقل كرده اند: «ديدم او غذا ميل مىكرد در حالى كه از گرسنگى رنگش متغير بود.» ابوالحسن بن مقرى درباره خصلتهاى پاك و اخلاق پسنديده آن حضرت از قول انس نقل مىكند: «وقتى كه كنار سفره غذا مىنشست، روى زانوى چپش مىنشست و زانوى راست بر پا مىداشت. سپس مىگفت: «من بنده اى هستم، همچون بندگان غذا مىخورم و چون بندگان رفتار مىكنم.» اسناد اين روايت ضعيف است.مى گويم: در سنن ابن ماجه، به شماره 3263 آمده است: «گوسفندى را براى پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم هديه آوردند. آن حضرت موقع خوردن غذا روى دو زانويش نشست و ميل فرمود.» در مورد تمام اين روايات به كتاب زادالمعاد ابن قيم جوزى، ج 3، ص 136 مراجعه كنيد.(19). سنن ابوداوود، ج 2، ص 313، سنن ابن ماجه، به شماره 3262؛ طبرسى در مكارم الاخلاق، ص 27، صحيح بخارى، ج 7، ص 93؛ و كافى، ج 6، ص 270.(20). كافى، ج 6، ص 272، شماره حديث 10.(21). كافى، ج 6، ص 270. در كتاب نهايه در اين حديث آمده است: «من در حالى كه تكيه كرده باشم غذانمى خورم». در زبان عربى به كسى مىگويند تكيه داده است كه روى فرش درست و استوار نشسته باشد. اما توده مردم، تكيه دهنده به كسى مىگويند كه در نشست خود به يك طرف متمايل بوده و روى نيمى از بدن تكيه كرده باشد. تاء در كلمه «متكئا» عوض از واو است واصل آن از وكاء - يعنى چيزى كه با آن سركيسه و غيره را مىبندند - گرفته شده است. معناى حديث چنين است: گويى كه او با نشستن روى فرشى كه زير او قرار دارد نشيمنگاه خود را به آن بسته است. معناى حديث چنين است: من وقت غذا خوردن چنان استوار نمى نشينم مثل كسى كه مىخواهد زياد بخورد، بلكه كم مىخورم بنابراين نشست من موقتى است. اما كسى كه معناى اتكاء را بر انحراف به يك طرف بدن حمل كرده، بر اساس روش طبى توجيه كرده است؛ زيرا در آن صورت، غذا در مجارى خود بسادگى پايين نمى رود و گوارا نمى شود و چه بسا كه اذيت هم مىكند.مؤلف (مرحوم فيض) در كتاب وافى پس از نقل اين كلام مىگويد: ظاهر بعضى از اخبار آن است كه مقصود از «متكئى» معناى متعارف در نزد توده مردم است، هر چند كه احتمال دارد با همان تفسيرى كه در كتاب نهايه آمده است توجيه شود.(22). همان ماءخذ، ص 272، شماره 8.(23). اين حديث را ابن ماجه به شماره 3349، در سنن خود نقل كرده است.(24). باب بيست و يكم.(25). در ماءخذ اصلى به جاى «يؤكل اللقمه»، «ترك اللقمه» آمده است كه در آن صورت معناى جمله چنين مىشود: ترك يك لقمه غذا با وجود نياز بدان، نزد من پسنديده تر از بيست شب عبادت است.(26). كافى، ج 6، ص 270، شماره 11.(27). همان ماءخذ، ج 6، ص 270.(28). همان ماءخذ، ج 6، ص 270.(29). همان ماءخذ، ج 6، ص 270.(30). همان ماءخذ، ج 6، ص 270.(31). همان ماءخذ، ج 6، ص 303، شماره 4.(32). همان ماءخذ، ص 287.(33). همان ماءخذ، ص 287.(34). همان ماءخذ، ص 287.(35). اين حديث را بخارى در صحيح، ج 7، ص 107، از انس بن مالك نقل كرده و احمد نيز در مسند خود از او نقل كرده و در كتاب الفتح الربانى، ج 17، ص 91، همين طور است و در جلد اول اين كتاب از نسائى و ديگران نيز گذشت.(36). ابن ماجه به شماره 3286 نقل كرده است.(37). طبرسى در مكارم الاخلاق، ص 32 در ضمن حديثى آورده است.(38). مكارم الاخلاق، ج 6، ص 273.(39). همان ماءخذ، ص 292، با اختلاف. اما در «من لا يحضره الفقيه،» ص 402، به شماره 14 با همين عبارت آمده است.(40). مكارم الاخلاق، ج 6، ص 295.(41). «من لا يحضره الفقيه،» ص 402، شماره 18.(42). همان ماءخذ، شماره 19.(43). «من لا يحضره الفقيه.»(44). كافى، ج 6، ص 293.(45). طبرسى در مكارم الاخلاق ص 164، اين روايت را آورده و در آن جا «من وعثه و غائلته» آمده است كه وعث به معنى مشقت است و در اصل دشت شنزار را گويند كه عابر را براى عبور از آن در زحمت مىافتد.(46). كافى، ج 6، ص 272، شماره 1.(47). همان ماءخذ، ص 326، شماره 4.(48). همان ماءخذ ص 330، به شماره 12 و در «من لا يحضره الفقيه» ص 403، به شماره 23.(49). مسلم، اين حديث را در صحيح خود، ج 6، ص 135 نقل كرده و در آن جا آمده است: «هرگاه به چيزى ميل داشت، مىخورد.»(50). ترمذى در كتاب خود (ج 8، ص 40)، از حديث عكراش بن ذؤيب نقل كرده است.(51). درباره اين مطالب به كاب الفتح الربانى لترتيب مسند احمد بن حنبل شيبانى، ج 17، ص 97 - 99 مراجعه كنيد. در عبارت: «گوشت را با دندان جدا كنيد»، كلمه «نهش» در بعضى از مآخذ با سين مهمله آمده كه به معناى «با گوشه دندان گرفتن» است اما با شين نقطه دار به معناى «با تمام دندان گرفتن» مىباشد كه شايد «سين» مناسبتر باشد.(52). به طورى كه در مجمع الزوائد، ج 5، ص 34 آمده، بزاز و طبرانى آن را ضمن حديث نقل كرده اند.(53). مسلم در صحيح خود، ج 6، ص 114 و اين حزم در محلى، ج 7، ص 435 اين حديث را نقل كرده اند.(54). احمد در مسند خود، ج 1، ص 357 از حديث ابن عباس روايت كرده و ابن ماجه به شماره 3288 از او نقل كرده است.(55). طبرسى، اين روايت را در كتاب مكارم اخلاق (بخش طب ائمه)، ص 161 نقل كرده است.(56). كافى - باب حرمت طعام - ج 6، ص 274.(57). بيهقى در كتاب شعب الايمان و همچنين در جامع صغير، در باب ميم و كلينى در كافى ج 6، ص 381، اين حديث را نقل كرده اند.(58). حديث اول را ابوداوود، ص 302 و ابن ماجه به شماره 3424 نقل كرده و دوم در سنن ابن ماجه به شماره 3422، چنين آمده است: «پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم در حالى كه ايستاده بود، آب نوشيد»، و در صحيح بخارى، ج 7، ص 143 نيز همين طور نقل شده است.(59). مكارم الاخلاق، ص 180، و در كافى، ج 6، ص 382، شماره حديث: 1 و 2 مىباشد.(60). مكارم الاخلاق، ص 180، و در كافى، ج 6، ص 382، شماره حديث: 1 و 2 مىباشد.(61). كافى، ج 6، ص 384، محاسن برقى، ص 448.(62). مالك بن انس بن مالك اين روايت را در «موطّاء» ج 2، ص 222، و مسلم در صحيح خود، ج 6، ص 112 نقل كرده اند.(63). به سنن ابن ماجه به شماره 4317، و مجمع الزوائد، ج 5، ص 81 و كافى، ج 6، ص 384 مراجعه كنيد.(64). كافى، باب «القول على شرب الماء» ج 6، ص 384.(65). كافى، ج 6، ص 173.(66). همان ماءخذ، ص 174.(67). كافى، ج 2، ص 87.(68). اين حديث را ابوالشيخ در كتاب الثواب از حديث جابر، چنين نقل كرده: «از تنگدستى و پيسى و جذام در امان مانده و اولادش از نادانى مصون خواهند بود.» المغنى اما طبرسى در مكارم الاخلاق از كتاب الفردوس از پيامبر مطابق متن روايت كرده است.(69). كافى، ج 6، ص 299، باب اكل ما يسقط من الخوان.(70). وسائل الشيعه، ج 3، ص 281.(71). مكارم الاخلاق.(72). كافى، ج 6، ص 291، شماره 3.(73). همان ماءخذ، ص 299، شماره 1.(74). مكارم الاخلاق، ص 167، به نقل از كتاب الفردوس.(75). «من لا يحضره الفقيه،» ص 402، شماره حديث: 21.(76). مكارم الاخلاق، ص 175.(77). همان ماءخذ، ص 176.(78). كافى، ج 6، ص 377، شماره 7.(79). مكارم الاخلاق، طبرسى، ص 175، به نقل از كتاب طب الائمه.(80). بقره / 172: از چيزهاى پاكيزه اى كه روزى كرده ايم بخوريد و اگر خدا را مىپرستيد او را سپاس گوييد.(81). اين حديث را بيهقى در شعب الايمان نقل كرده و در آن جا به جاى «من حرام»، «من سحت» آمده است.(82). اين حديث را ابوداوود در ج 2، ص 304، و ابن ماجه به شمارهئ 3322، نقل كرده اند.(83). مكارم الاخلاق، ص 164.(84). در مكارم الاخلاق، ص 165 به جاى «سليمان»، «سلمان» آمده است.(85). همان ماءخذ، ص 162.(86). همان ماءخذ، ص 165.(87). مكارم الاخلاق، ص 160.(88). همان ماءخذ، ص 161. در آن جا به جاى «اءبلانا»، «اءولانا» آمده است.(89). همان ماءخذ، ص 160.(90). كافى، ج 6، ص 291، شماره حديث 4.(91). همان ماءخذ، ص 299، تهذيب، ج 2، ص 307.(92). همان ماءخذ، ص 299، تهذيب، ج 2، ص 307.(93). ابن قانع از زياد بن سعد اين روايت را نقل كرده، همان طورى كه در كتاب جامع الصغير، باب شمايل آمده است، و احمد از قول جابر در ضمن حديثى طولانى و از حديث ابى حدود نيز نقل كرده كه سند هر دو نيكوست.(94). حاكم در كتاب مستدرك، ج 4، ص 273، اين روايت را نقل كرده و ترمذى نيز در صحيح خود چنين آورده است: «سه مرتبه كلمه را تكرار مىكرد تا خوب بفهمند». از قول انس به سند صحيح نقل شده به كتاب الجامع الصغير باب شمائل مراجعه كنيد و بخارى نيز بدون جمله «لتعقل عنه» همان طور نقل كرده است.(95). هر دو روايت را كلينى در كافى، ج 6، ص 278 - همان طورى كه در عبارت مؤلف هم آمده - با اختلاف نقل كرده و همچنين برقى در كتاب محاسن؛ ص 414، روايت كرده است.(96). هر دو روايت را كلينى در كافى، ج 6، ص 278 - همان طورى كه در عبارت مؤلف هم آمده - با اختلاف نقل كرده و همچنين برقى در كتاب محاسن؛ ص 414، روايت كرده است.(97). كافى، ج 6، ص 278، شماره 2.(98). طبرسى اين روايت را در صفحه 159 كتاب مكارم الاخلاق نقل كرده و عراقى مىگويد: قضاعى اين روايت را در مسند شهاب از حديث ابوهريره با اسنادى نقل كرده است كه قابل اعتماد است والى ابن طاهر به جاى ابوهريره ابراهيم را نام برده و مىگويد: اين حديث از معضلات است و جاى تاءمل دارد.(99). كافى، ج 6، ص 291، شماره 2.(100). محاسن برقى، ص 426.(101). تهذيب، ج 2، ص 306، محاسن برقى، ص 425، كافى، ج 6، ص 291.(102). كافى، ج 6، ص 290.(103). همان ماءخذ، همان صفحه.(104). طبرانى اين حديث را از قول عايشه در كتاب الاوسط آورده و در المغنى نيز چنين است.(105). من نه اين حديث و نه حديث بعدى را هيچ جا نديده ام.(106). ازدى - در كتاب - المغنى - در با ضعفا (راويان ضعيف) از قول جابر چنين نقل مىكند: «سه دسته اند كه از نعمتهاى الهى سؤال نمى شوند: روزه دار و كسى كه سحرى مىخورد و آن كه با مهمان غذا مىخورد» وى اين حديث را در شرح حال سليمان بن داوود جزرى نقل كرده و مىگويد در سند آن، حديث منكر وجود دارد، و ابومنصور ديلمى در مسند الفردوس، از ابوهريره همين طور نقل كرده است.(107). اين خبر قبلا گذشت و در محاسن برقى با تفاوت در الفاظ از امام باقر و صادق عليه السلام نقل شده (ص 393 - 394).(108). اين حديث را مسلم با اندك اختلافى از قول ابوهريره نقل كرده است (ج 8، ص 13).(109). خرائطى در مكارم الاخلاق و ديلمى در الفردوس - آن طورى كه در جامع الصغير باب همزه آمده - از انس نقل كرده است.(110). ترمذى با اندك تفاوت و زيادى در لفظ، ج 10، ص 5، و در معانى الاخبار، ص 251، نقل كرده است.(111). احمد در مسند، ج 6، ص 16، از قول صهيب نقل كرده است.(112). طبرانى اين حديث را از قول عبداللهبن عمر نقل كرده و ابن حبان گفت: از قول پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم نيست و ذهبى مىگويد: اين حديث غريب و منكر است (المغنى).(113). طبرسى اين حديث را در مكارم الاخلاق، ص 153، و صدوق در خصال، ج 1، ص 42، و معانى الاخبار، ص 314، و برقى در محاسن، ص 388، نقل كرده اند.(114). كافى، ج 2، ص 192، و محاسن، ص 388.(115). طبرسى در مكارم، ص 155، نقل كرده و در محاسن، ص 390، به اختصار آمده و ابن ماجه به شماره 3356 روايت كرده است.(116). معانى الاخبار، ص 375، كافى، ج 6، ص 273.(117). كافى، ج 6، ص 273.(118). احزاب / 53: وارد خانه هاى پيامبر نشويد، مگر آن كه دعوت به غذايى كرده باشد كه در آن صورت منتظر پختن نباشيد.(119). بيهقى نظير اين خبر را در شعب الايمان از قول عايشه نقل كرده و ضعيف دانسته است. و در كتاب المغنى نيز چنين است.(120). كافى، ج 6، ص 270.(121). كافى، ج 6، ص 270.(122). مكارم الاخلاق، ص 170، به نقل از مجموعه پدرش - قدس سرهما - اين خبر طولانى است، مؤلف به مقدار نيز اكتفا كرده است.(123). بخشى از آيه 61 سوره مباركه نور است كه مىفرمايد: بر شما خطايى نيست كه از خانه پدرانتان... يا خانه دوستتان بخوريد. (م).(124). حديث بريره طبق نقل انس مورد اتفاق است (صحيح بخارى، ج 2، ص 151 و صحيح مسلم، ج 3، ص 120 مراجعه كنيد) اما در صحيح مسلم عبارت به لفظ ديگر است زيرا در اين كتاب از ورود پيامبر به خانه بريره ذكرى به ميان نيامده است.(125). كافى، ج 6، ص 277، شماره 1 و 3.(126). كافى، ج 6، ص 277، شماره 1 و 3.(127). اين روايت را جز از طريق سلمان كه در مسند احمد، ج 5، ص 441، نقل شده از طريق ديگر نديده ام.(128). با همين عبارت، خرائطى در مكارم الاخلاق آورده و احمد در مسند، ج 5، ص 441 خود و طبرانى در كتابهاى الكبير و الاوسط با عبارات مختلف - به طورى كه در مجمع الزوائد، ج 8، ص 179، آمده - نقل كرده اند.(129). كافى، ج 6، ص 276.(130). كافى، ج 6، ص 276.(131). كافى، ج 6، ص 276.(132). كافى، ج 6، ص 276.(133). كافى، ج 6، ص 276.(134). اين حديث از حديث عايشه و مورد اتفاق است. احمد در مسند خود، ج 6، ص 113، از قول عايشه نقل كرده با اين تفاوت كه به جاى «ايسرهما»، «ارشدهما» آورده است.(135). حاكم در مستدرك، ج 4، ص 123، نقل كرده و مىگويد: اسناد اين حديث صحيح است.(136). اين حديث را طبرانى و بزاز نقل كرده اند و در آن جا - همان طورى كه در مجمع الزوائد، ج 5، ص 18، و جامع الصغير (باب ميم) آمده است - به جاى من صادف «من وافق» است. ابن جوزى آن را از احاديث مجعوله دانسته است.(137). كلينى در كافى، ج 2، ص 188، اين حديث را با الفاظ مختلف نقل كرده و از طريق اهل سنت، عقيلى مىگويد: باطل و بى اساس است.(138). اين حديث را ابن جوزى در رديف احاديث ساختگى نقل كرده و احمد بن حنبل مىگويد: بيهوده و دروغ است (المغنى).(139). كافى، ج 6، ص 275، حديث شماره 2، وضو به فتح واو يعنى چيزى كه با آن صورتش را بشويد و يا اين كه خودش را خوشبو كند.(140). عراقى مىگويد: ابوبكر بن لال اين حديث را در كتاب مكارم الاخلاق از حديث سلمان چنين نقل كرده است: «لا يتكلفن احد لضيفه ما لا يقدر عليه،» يعنى كسى حق ندارد بيش از حد توانش براى مهمان خود را به زحمت اندازد.(141). اين حديث را احمد در مسند خود و طبرانى در الكبير به سند حسن از عقبة بن عامر نقل كرده است، همان طورى كه در جامع الصغير آمده است.(142). اين حديث را خرائطى در كتاب مكارم به صورت مرسل نقل كرده است (المغنى).(143). اسحاق بن راهويه در مسند خود و خرائطى در مكارم الاخلاق و ابن مردويه در التفسير به اسناد ضعيف اين حديث را نقل كرده اند (المغنى).(144). اين حديث را بخارى در صحيح، ج 8، ص 65، نقل كرده و ابن ماجه به شماره 3253 با عبارت ديگر آورده است.(145). اين حديث در پيش گذشت.(146). اين حديث را احمد در مسند، ج 3، ص 325 و 334 از قول جابر بن عبداللّه نقل كرده و در آن جا «اطعام الطعام و افشاء السلام» آمده و در كتاب حج قبلا گذشت.(147). كافى، ج 6، ص 284، باب «ان الضيف ياءتى رزقه معه».(148). كافى، ج 6، ص 284، باب «ان الضيف ياءتى رزقه معه».(149). كافى، ج 6، ص 284، باب «ان الضيف ياءتى رزقه معه».(150). همان ماءخذ، همان صفحه، همان باب.(151). ابوداوود در آخر كتاب اطعمه، ج 2، ص 330 آورده است.(152). اين حديث را دارمى در، ج 2، ص 103، از ابوسعيد خدرى به اين عبارت نقل كرده است:«لا تصحب الا مؤمنا و لا تاءكل طعامك الا تقى» يعنى: جز با مؤمن رفاقت نكن و غذايت را جز پرهيزگار نبايد بخورد، حاكم در مستدرك، ج 4، ص 128، نيز چنين نقل كرده است. 153- السنن الكبرى بيهقى، ج 7، ص 273 از قول شافعى و بخارى اين حديث را نقل كرده است.(154). ترمذى اين حديث را نقل كرده اما ضعيف شمرده است و ابن ماجه و حاكم نيز نقل كرده اند اما صحيح دانسته اند.(155). اين حديث را احمد بن مؤدب در كتاب الفنون آورده، همچنان كه در مناقب ساروى، ج 4، ص 23 آمده است.(156). اين خبر با اختلاف عبارت، قبلا گذشت.(157). كافى، ج 6، ص 274، شماره 4 و 5.(158). كافى، ج 6، ص 274، شماره 4 و 5.(159). عراقى گويد: اين حديث را بيهقى در شعب الايمان به نقل از ابوسعيد خدرى آورده و دارقطنى نظير آن را از قول جابر نقل كرده است.(160). «من لا يحضره الفقيه،» ص 170، شماره 16.(161). كافى، ج 1، ص 374.(162). كافى، ج 6، ص 268.(163). همان ماءخذ، ص 282، شماره 4.(164). بزاز اين حديث را در مسند خود آورده همان طورى كه در مجمع الزوائد، ج 8، ص 16 آمده است. و از قول امام صادق عليه السلام در كافى، ج 2، ص 206 نظير آن نقل شده است.(165). به اتفاق همه از حديث ابوهريره نقل شده است به صحيح بخارى، ج 7، ص 32 مراجعه كنيد.(166). مسلم اين حديث را چنين نقل كرده است: «وجبت محبتى للمتزاورين فى و المتباذلين فى».(167). اين حديث را بخارى در صحيح، ج 1، ص 4، باب اول كتاب خود و مسلم در صحيح، ج 6، ص 48، آورده اند.(168). اين حديث را خرائطى در مكارم الاخلاق و ابونعيم در رياضة المتعلمين به طورى كه در المغنى آمده - نقل كرده است.(169). كافى، ج 6، ص 283.(170). همان ماءخذ، همان صفحه.(171). همان ماءخذ، همان صفحه.(172). صحيح مسلم، ج 1، ص 49؛ كافى، ج 6، ص 285.(173). ذاريات / 24: آيا حكايت مهمانان ارجمند ابراهيم به تو رسيده است.(174). هود / 69: طولى نكشيد كه گوساله بريان پيش آورد.(175). ذاريات / 26: مخفيانه نزد كسان خود رفت و گوساله اى فربه آورد.(176). واقعه / 20: و ميوه اى از آنچه برمى گزينند.(177). واقعه / 21: و گوشت پرنده اى از آنچه مىخواهند.(178). هود / 69: عسل و گوشت را بر شما فرو فرستاديم.(179). بقره / 57.(180). كافى، ج 6، ص 308. كه هم «سيد الطعام اللحم» و هم «سيد ادام الجنة اللحم» آمده است طبرانى در كتاب الاوسط خود و بيهقى در الشعب همين طور نقل كرده اند.(181). به درالمنثور، ج 2، ص 347 مراجعه كنيد.(182). در بعضى نسخه هاى احياء العلوم «ستورى» آمده است.(183). همان ماءخذ، ص 285.(184). به سنن كبراى بيهقى، ج 7، ص 247 و سنن ابى داوود، ج 2، ص 390 و مستدرك حاكم، ج 4، ص 129 مراجعه شود.(185). كافى، ج 6، ص 280.(186). كافى، ج 6، ص 280، شماره 2، 3، 4، 6.(187). كافى، ج 6، ص 280، شماره 2، 3، 4، 6.(188). كافى، ج 6، ص 280، شماره 2، 3، 4، 6.(189). كافى، ج 6، ص 280، شماره 2، 3، 4، 6.(190). كافى، ج 6، ص 279.(191). ص / 39: «اين عطاى ماست، به هر كه خواهى بى حساب ببخش و يا نبخش.»(192). حشر / 7: آن چه رسول خدا دستور دهد بگيريد و آن چه نهى كند واگذاريد.(193). كافى، ج 6، ص 281، مقصود امام عليه السلام آن است همان طورى كه خداوند متعال به حضرت سليمان گشايش بخشد و او را مخير ساخت تا وى آنچه را خدا به او داده به ديگران بدهد و يا ندهد همچنين به حضرت محمّد صلّى الله عليه وآله وسلّم وسعت و اختيار را داد تا اينكه به هر چه مىخواهد امر و يا نهى كند، هر چند كه هر دوى اينها هر كارى كه مىكردند از روى وحى و الهام الهى بود و اين با موافقت اراده ايمشان با اراده خداى متعال در هر كارى منافات ندارد و از طرفى وحى به يك امر كلى در حقيقت امر به جزئيات آن است. وانگهى غذا دادن امام عليه السلام به نحو مذكور از امورى نيست كه پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم نهى فرموده باشد تا خلاف سنت باشد، بنابراين عيبى ندارد. و احتمال دارد كه مقصود امام عليه السلام آن باشد كه پيروى از ما و اجراى اوامر و نواهى ما بر شما واجب است، همان طورى كه پيروى شما از پيامبر و اجراى اوامر و نواهى او واجب است و حق نداريد كه به كارهاى ما خرده بگيريد زيرا ما اوصيا و جانشينان اوييم و اراده ما مثل اراده پيامبر در اراده خداى سبحان مستهلك است، و اين مطلب را به خاطر تقيه به طور مبهم فرموده است (نقل از كتاب وافى).(194). اين روايت را مسلم در صحيح خود، ج 1، ص 49، نقل كرده است.(195). كافى، ج 6، ص 285، محاسن برقى، ص 563.(196). كلينى در كافى، ج 2، ص 659، باب «حق الداخل» از امام صادق عليه السلام نقل كرده كه آن حضرت مىگويد رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم فرموده: «از جمله حقوق وارد به صاحبخانه آن است كه وقت ورود و خروج به عنوان خوشامد با او راه برود.»(197). كافى، ج 6، ص 99، باب حسن خلق.(198). ترمذى اين حديث را در صحيح خود، ج 8، ص 145 نقل كرده و مىگويد: اين حديث، حسن و صحيح است.(199). كافى، ج 6، ص 283. مسلم نيز در صحيح خود، ج 5، ص 138، نطير اين حديث را نقل كرده است.(200). كافى، ج 6، ص 283، باب «ان الضيافة ثلاثه ايام».(201). همان ماءخذ، ص 282، شماره حديث 1.(202). اين حديث را احمد در مسند خود و مسلم و نسائى از حديث جابر - چنان كه در جامع صغير، باب فاء آمده نقل كرده اند.(203). همان ماءخذ، ص 479.(204). اين حديث را طبرانى در كتاب الكبير از قول ابوامامه به سند ضعيفى - چنان كه در مجمع الزوائد، ج 5، ص 24 آمده است - نقل كرده است.(205). اين حديث را به طورى كه در المغنى آمده است، ترمذى و ابن ماجه و ابن حبان نقل كرده اند.(206). كافى، ج 6، ص 273، شهيد - رحمة اللّه عليه - در كتاب دروس مىگويد: غذا خوردن در حال راه رفتن كراهت دارد و عمل پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم در مورد پاره نان آغشته به شير براى بيان جواز آن و يا از باب ضرورت بوده است.(207). همان ماءخذ، ص 273.(208). زياد خوردن غذا، آن هم شام، خلاف بهداشت است، به فرض صحت انتساب اين روايت به على عليه السلام ، بعيد نيست كه تصرفاتى در آن شده باشد م.(209). قيامة / 33: آنگاه به سوى كسانش متكبرانه روان شد.(210). در احياء العلوم آمده است: «قطع العروق مسقمة» يعنى رگ زدن بيمارى زاست و در سنن ابن ماجه به شماره 3355 آمده: شام را ترك نكنيد هر چند كه مشتى خرما باشد كه ترك آن موجب پيرى است. در كتاب كافى، ج 6، ص 289، باب «فضل العشاء و كراهية تركه» آمده است: «مبادا كسى از شما شام را ترك كند هر چند كه يك لقمه نان و يا جرعه اى آب باشد» اخبار ديگرى آن جا هست كه بر استحباب شام و كراهت ترك آن دلالت دارد.(211). اين حديث را ابن ماجه نقل كرده و جزرى در اسد الغابة، ج 6، ص 33 آورده است.(212). اين روايت را ابن ماجه به شماره 1610 و ابوداوود در جلد 2، صفحه 173 كتاب خود آورده است.(213). مصحح كتاب آقاى على اكبر غفارى پس از نقل اين بخش از سخنان غزالى در پاورقى چنين نوشته است: «عجب از مؤلف - رحمه اللّه - است كه چگونه امثال اين اراجيف را كه غزالى در كتاب خود آورده است، بدون هيچ گونه رد و تقبيحى ذكر كرده و من نمى دانم كه اين خرافات چه سودى دارد و چه ارتباطى به علم اخلاق دارد! پناه به خدا از نوشتن سخن بدون تعقل!». (م)(214). در اين باره به جلد ششم كتاب كافى، صفحه 341 و كتاب روضه كافى مراجعه كنيد.