نحوه تلقّى انسانها از زندگى ومفهوم (حيات)، جهت دهنده عمل وموضع آنان است. در ديد عاشورائيان، حيات در محدوده تولّد تا مرگ خلاصه نمى شود، بلكه امتداد وجودى انسان به دامنه قيامت وابديّت كشيده مى شود. با اين حساب، فرزانه كسى است كه به سعادت آن دنيا بينديشد ونعمت ابدى را به برخوردارى موقّت اين دنيا ترجيح دهد.از همين رهگذر، حمايت ويارى دين واطاعت از ولىّ خدا، زمينه ساز سعادت ابدى است. شرافت در حمايت از حجّت خداست، هرچند به كشته شدن در اين راه باشد.حبيب بن مظاهر يكى از صاحبان اين ديد وبصيرت است. وقتى در كربلااز امام حسين عليه السلام اجازه مى گيرد كه به ميان قبيله خود (بنى اسد) برود وآنان را به نصرت امام فراخواند وامام اجازه مى دهد، شبانه نزد آنان رفته ومى گويد: من بهترين چيزى را كه هركس براى قوم خودش به ارمغان مى برد، براى شما هديه آورده ام، دعوتتان مى كنم كه پسر دختر پيامبرتان را يارى كنيد.... سپس ضمن ترسيم وضعيّت كربلاودر محاصره بودن امام، به آنان مى گويد در راه نصرت اواز من اطاعت كنيد تا به شرافت دنيا وآخرت برسيد. به خدا سوگند هريك از شما در راه خدا در ركاب پسر پيامبر شهيد شود، در درجات عالى همراه رسول خدا9 خواهد بود. آنان هم تصميم مى گيرند كه به يارى امام آيند، ولى با جلوگيرى سپاه عمرسعد روبه رومى شوند.(264)اين ديدگاه حبيب، نسبت به حيات وشرافت ومعنى بخشيدن به زندگى است.قرآن كريم، از كسانى كه با فداكارى، جان خود را در راه خدا فدا مى كنند، به عنوان (وفا كنندگان به پيمان) و(صادقان بر سر عهد الهى) ياد مى كند: (مِنَ الْمُؤْمِنينَ رجالٌ صَدَقُوا م اعاهَدُوااللّهَ عَلَيْهِ) (265) اين نيز شرافتى است كه شهيدان از آن برخوردارند وآگاه دلان عمرى براى دست يافتن به آن لحظه شمارى مى كنند. نمونه اى ديگر از اين باور را دركلام ياران امام مى بينيم. وقتى حضرت از آنان خواست كه هركه مى خواهد برود، سخن جملگى آنان اين بود:(اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى اَكْرَمَنا بِنَصْرِكَ وَ شَرَّفَنا بِالْقَتْلِ مَعَكَ، اَوَلاتَرضى اَنْ نَكُونَ مَعَكَ فى دَرَجَتِكَ ياَبْنَ رَسُولِ اللّهِ؟) (266)خدايى را سپاس كه كرامت يارى تورا به ما عطا كرد وما را به وسيله كشته شدن در ركاب توشرافت بخشيد. اى پسر پيامبر! آيا نمى پسندى كه ما نيز در درجه ورتبه توباشيم؟حرّ بن يزيد، نمونه ديگرى از اين بصيرت را در صبح عاشورا نشان داد. وقتى برايش قطعى شد كه سپاه عمر سعد با حسين عليه السلام خواهند جنگيد، تصميم گرفت به امام بپيوندد، هرچند در اين راه، جانش را بدهد. وقتى مهاجر بن اوس در اين باره با اوسخن مى گفت، جواب حرّ چنين بود: به خدا سوگند من خود را ميان بهشت وجهنّم مخيّر مى بينم، هرگز چيزى را بر بهشت ترجيح نخواهم داد، هرچند قطعه قطعه وسوزانده شوم (اِنّى وَ اللّهِ اُخَيِّرُ نَفْسى بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ النّارِ، وَ لااَخْتارُ عَلَى الْجَنَّةِ شيئا وَلَوْ قُطِّعْتُ وحُرِّقْتُ) (267) سپس حركت كرد وبه سمت امام آمد واز ياران اوشد ودر راه دفاع از حضرت به شهادت رسيد.