شيعه در لغت به معناي پيرو است و به دسته يا گروه همدل نيز اطلاق ميشود؛ و در قرآن نيز به همين معنا به كار رفته است.1 شيعه همچنين در مقابل عدو به كار رفته و پيش از اين كه معناي اصطلاحيِ فرقه را بپذيرد، بيشتر به معناي انصار و ياوران استعمال شده است.كلمهي شيعه در دورهي علي(ع) و قبل از آن هنوز كاملاً به يك فرقهي مذهبي اطلاق نميشد بلكه به صورت تركيب اضافي همچون شيعهي عثمان و شيعهي معاويه به كار ميرفت كه به معناي طرفدار است. پس از شهادت علي(ع) كساني كه به نحوي از موضعگيريِ ايشان حمايت و پيروي ميكردند و مواضع عثمان را زير سؤال ميبردند، «شيعهي علي» به حساب ميآمدند، از جمله مردم عراق را معمولاً شيعهي علي(ع) و مردم شام را شيعهي عثمان و يا شيعهي معاويه ميناميدند؛ هر چند شيعهي علي(ع)، بدينمعنا، در تقابل ميان علي(ع) و عثمان، آن حضرت را محق ميدانستند، ولي ابوبكر و عمر را نيز قبول داشتند و به اصولي همچون نص و وصايت و امامت معتقد نبودند و تنها در برههاي كه ميان عراق و شام درگيري پديد آمده بود، بر اساس اختلافات قديمتر، جانب عراق را كه علي (ع) مدافع آن بود گرفتند. شتم عثمان و عيبجويي از او از ويژگيهاي شيعهي علي و در مقابل نيز بغض علي(ع) از علايم عثمانيه بوده است. (ابنسعد، الطبقة الخامسة، ص 430).بنابراين واژهي شيعه پس از قتلِ عثمان براي تقسيمبندي سياسي افراد به كار رفت و در اين تقسيمبندي اعتقادات و باورهاي ديني مورد توجه نبود. به همين جهت اين واژه در دورهي علي(ع) هنوز در معناي اصطلاحي خود به كار نرفته بود و بيشتر در معناي لغوي به كار ميرفت. چنان كه در پيمان نامهي «حكميت» به همين معنا به كار رفته است. (ر.ك: منقري، ص 504)معاويه نيز در مواجهه با علي(ع) در موارد قابل توجهي از حاميان خود تعبير به شيعه كرده است و در طول دورهي حكومت وي اين واژه هنوز كاملاً مختصات مذهبي نيافته و در معناي عمومي آن به كار ميرفت. امام حسين(ع) در اين دوره در مقابل شيعهي علي، شيعهي معاويه را به كار ميبرد كه حكايت از طرفداران سياسي دو طرف ميكرد:ان معاويه قال للحسين: هل بلغك ما صنعنا بحجر بن عدي و اصحابه و شيعة ابيك.... فقال خصمك القوم يا معاويه و لكنا لو قتلنا شيعتك ما كفنّاهم و لا صلّينا عليهم و لا قبرناهم (اربلي، ج 2، ص 240).تقسيمبندي سياسي افراد در دورهي حكومت معاويه كه جنبههاي ضعيف ديني نيز در آن ديده ميشد، تقسيم افراد به شيعهي عثمان و شيعهي علي بود. در اين نزاع هنوز پاي ابوبكر و عمر به ميان نيامده بود و هيچ طعني بر اينان وارد نميشد. معاويه به مغيره كه در سال 41 به امارت كوفه برگزيده شده بود سفارش كرد تا شيعيان عثمان تقويت گردند و ترحم و استغفار او پيوسته شامل حال عثمان شود و در مقابل به شتم و ذم علي(ع) بپردازد و ياوران وي را آسوده خاطر رها نكند. (طبري، ج 5، ص 253)اما به مرور اين واژه، براي دستهبندي مذهبي نيز به كار رفت. واژهي شيعه پس از علي(ع) در برخي موارد بر پيروان آن حضرت كه در عقايد و آرا نيز از وي پيروي ميكردند اطلاق ميشد. از جملهي اين باورها، اعتقاد به برتري مطلق علي(ع) بر ديگر خلفا و اعتقاد به نص و وصايت ايشان از سوي پيامبر(ص) بود. امام حسن(ع) از دو حضرمي كه زياد، والي عراق، آنان را بر دار كرد، تعبير به شيعيان علي(ع) كرد. زياد دربارهي آنان به معاويه نوشت كه بر دين علي و رأي او هستند. معاويه در جواب نوشت: هركس كه بر دين و رأي علي(ع) است كشته شود. امام حسن(ع) فرمود: دين علي همان دين محمد است كه به خاطر آن با پدرت جنگيد (بغدادي، ص479).قديميترين سندي كه واژهي شيعه در آن به معناي اصطلاحي به كار رفته است، نامهي شيعيان كوفه و در رأس آنان سليمان بن صرد در تسليت شهادت امام حسن(ع) (51·· ق) به برادرش حسين (ع) است. متن مورد نظر چنين است:ما أعظم ما أصيب به هذه الامة عامة و انت و هذه الشيعة خاصة (يعقوبي، ج 2، ص228).واژهي شيعه در اين عبارت به صورت مطلق براي يك گروه مشخص در مقابل عامه به كار رفته است، اما هنوز اين واژه كاملاً قرار خود را نيافته بود و در موارد لغوي فراواني نيز به كار ميرفت؛ همچنين در حوادث مربوط به حجر بن عدي نيز كه شيعه گرد او جمع شده و از معاويه برائت ميجستند، واژهي شيعه به صورت مطلق به كار ميرفت و به عدهاي خاص اشاره داشت.اين واژه در دورهي امام حسين(ع) نيز هنوز كاملاً و به صورت مطلق بر يك فرقه با اعتقادات خاص اطلاق نميشد. عموماً موضعگيريِ اهل عراق و كوفه موضعگيري شيعي تلقي ميشد كه بيشتر بر جبههبنديهاي سياسي دلالت ميكرد. به امام حسين(ع) خطاب ميشد كه اهل كوفه شيعهي تو و پدرت هستند. (ابنسعد، الطبقة الخامسة، ص 443) كه حاكي از طرفداري از وي است؛ زيرا در هيچ يك از اين موارد باورهاي خاص شيعه، همچون وصايت، ضميمهي اين عبارات نشده است. در دو نامهاي كه امام(ع) به اهل كوفه و بصره براي همراه كردن آنان با خود نوشته است، هر چند در برخي روايات خطاب نامه به «شيعه» است، اما به قرينهي كلمهي «اولياء» كه پس از آن آمده، انصراف در معناي لغوي دارد؛ چنانكه در برخي روايات پس از لفظ شيعه، كلمهي «المسلمين و المؤمنين» آمده است كه توضيح شيعه است و نشان ميدهد كلمهي شيعه در معناي لغوي استعمال شده است؛ همچنين در نامهاي كه از كوفه براي يزيد نوشته شد با لفظ شيعه از حاميان و طرفداران وي ياد شده، چنانكه يزيد در جواب همين نامه، با تعبير شيعه از ياران خود ياد كرده است. (ر.ك: ابن اعثم، ج 5، ص 36)اضافه شدن اين واژه به افراد مختلفي از هر دو سو، همچون مسلم بن عقيل، حكايت از استعمال لغوي اين واژه دارد.گاه همين تعبير شيعه در معناي لغويِ خود با توجه به جنبههاي مذهبي به كار ميرفت. در حادثهي كربلا دو طرف يكديگر را به شيعة الرحمن و شيعة الشيطان ملقّب ميساختند. (همان، ص 196) واضح است كه در اين موارد، استعمالِ اين كلمه هنوز دلالت بر تميز مذهبي ندارد و اطلاق بر يك فرقهي مذهبي نميكند.و گاهي نيز در دستهبنديِ سياسي مشهور عثماني و علوي به كار رفته است. هنگامي كه در روز نهم محرم زهير بن قين به مجادله با عزره از اصحاب عمر سعد برخاست و از او طلب نمود كه دست خود را به خون فرزند رسول خدا(ص) آغشته نكند، او در جواب گفت: يا زهير ما كنت عندنا من شيعة اهل هذا البيت، انما كنت عثمانياً (طبري، ج5، ص417) اين برخورد به خوبي تقابل شيعه را با عثماني كه از زمان علي(ع) شدت گرفته بود، در اين دوره نشان ميدهد؛ اين استعمال نيز تقابل قديمي ميان دو واژهي «شيعة علي» و «شيعة عثمان» را نشان ميدهد كه البته اختلافات مذهبي نيز رفته رفته در آن تقويت ميشد.صرف نظر از موارد ياد شده، واژهي «شيعه» در حادثهي كربلا، گاه همراه صفات ويژهاي كه شيعيان براي امامان خود قايلاند و با ياد از معتقدات شيعه به كار رفته است كه حكايت از يك دستهبندي مذهبي ميكند. در اين موارد، كاربرانِ اين واژه فراتر رفته و خصوصيات رهبري را از ديدگاه شيعيان بر شمرده و از آن رو خود را شيعه دانستهاند. جابر بن كعب كه به ميدان مبارزهي برير آمد به او ياد آوري كرد كه او عثمان را مسرف بر نفس خود ميدانسته و معاويه را ضال و مضل خطاب ميكرده و امام علي(ع) را امام هدايت و حق ميدانسته است؛ برير تمام اين موارد را تصديق ميكند و براي مبارزه آماده ميشود. (همان، ص 433)مواردي كه واژهي شيعه بر اهل بيت اضافه شده و با تعبير «شيعة اهل هذا البيت» آمده و در گزارشهاي مربوط به واقعهي كربلا نيز تكرار شده است ميتواند نشان از خطي باشد كه در آن علي و حسن و حسين ـ عليهمالسلام ـ محورِ پيروي و معيار حق معرفي ميشوند كه از اعتقادات شيعيان است. در اين گونه تعابير بار دينيِ بيشتري به چشم ميخورد. مسلم بن عوسجه ميگفت: فاني رجل من شيعة اهل هذا البيت. (دينوري، ص 226)همچنين در اين حادثه واژهي «شيعه» از زبان مخالفان نيز بر عدهاي كه مواضع سياسي و دينيِ مشخصي داشتند اطلاق شده است. عبيد الله بن زياد به هاني ميگويد: يا هانيء اما تعلم ان ابي قدم هذا البلد فلم يترك احدا من الشيعة الا قتله غير ابيك و حجر... (طبري، همان، ص 361) همچنان كه شيعيان در همين برهه با صفاتي همچون كثرت نماز شناخته ميشوند. (دينوري، ص 235) كه ميتواند نشان از دستهاي خاص با عقايد و رفتارهاي مخصوص باشد.در هر حال بررسي موارد استعمال كلمهي «شيعه» نشان ميدهد كه اين لفظ پس از علي(ع)، حتي در معناي لغوي و سياسياش، بيشتر براي ياران و پيروان وي به كار رفته و همين امر موجب شده است تا به مرور استعمال اين واژه به آنان اختصاص يابد و كاربرد مطلق آن تنها اشاره به پيروان علي(ع) و خاندان وي داشته باشد.حادثهي كربلا گام مهم ديگري در مرزبنديِ اعتقادي شيعيان محسوب شد؛ لذا پس از حادثهي كربلا بار فرقهاي اين واژه قوت يافت و به مرور بر يك فرقهي مذهبي با ويژگيهاي خاص خود اطلاق شد، به گونهاي كه كاربرد مطلق اين واژه به صورت «الشيعة» انصراف به اين گروه داشت. در قيام توابين (64ه··) از رهبر اين قيام به صورت مطلق به «شيخ شيعه» تعبير شده (تاريخ الطبري، ج 5، ص 560، 580) و در خطبهها و نامههاي وي همين واژه به صورت مطلق براي افراد خاصي به كار رفته است. (ر.ك: همان، ص 554 و 556)و در قيام مختار(66ه··) نيز اين لفظ بارها به صورت مطلق و براي اشاره بر دستهاي خاص كه تشخّص يافتهاند به كار رفته است. از جملهي اين موارد نمونههايي در خطبهها و سخنان مختار به چشم ميخورد:فقال: يا معشر الشيعة ان نفراً منكم احبوا ان يعلموا مصداق ما جئت به... (طبري، ج 6، ص 14).در دورهي امام باقر(ع) و امام صادق(ع) كه شيعيان به عنوان دستهاي خاص كاملاً شكل گرفتند، واژهي شيعه عموماً در معناي اصطلاحي خود به كار رفته است؛ حتي صفاتي نيز براي شيعيان ذكر شده و توصيفاتي همچون «قراح الشيعه، فقيه الشيعة و شيخالشيعه» براي پيروان اعتقادي اين خاندان به كار رفته است. در اين برهه شيعيان از جهت اعتقادي كاملاً صف خود را از ديگران جدا كردند كه از جمله اعتقادات آنان باور به امامت علي (ع) و فرزندان ايشان بود. در اين عصر شيعيان كاملاً شناخته شده و متمايز از ديگران بودند؛ حتي نام آنان نزد ائمه مكتوب بود. (طوسي، الف، ص455)ميتوان چنين نتيجه گرفت كه حضور پيروان اعتقادي علي(ع) كه به صورت كم رنگ پس از سقيفه و در انتخاب عثمان به چشم ميخورد، در دورهي خلافت خود آن حضرت تقويت شد و به مرور پس از آن حضرت، خصوصاً در وقايع مربوط به كربلا و قيام توابين و مختار، كاملاً شكل ديني به خود گرفت. واژهي شيعه نيز به تناسب اين ادوار در معناي سياسي و يا ديني خود به كار رفته است.در پايان اين بخش لازم است به واژهي «ترابيه» نيز اشارهاي بشود. ابو تراب، كنيهي علي(ع) بود كه مخالفان آن حضرت دوست داشتند براي تحقير، وي را با اين كنيه و طرفدارانش را نيز ترابيه خطاب نمايند. اين واژه خاصتر از كلمهي «شيعه» بود و كاملاً ميتوانست در مقابلِ تعبيرِ «عثمانيه» قرار گيرد؛ اما در متونِ تاريخي اين تقابل كمتر به چشم ميخورد. در مدّت حكومت معاويه در دو مورد با اين واژه از شيعيان ياد شده است. (ر.ك: طبري، ج5، ص272؛ ابناثير، ج3، ص 360)