اشاره
آنچه در اين مقاله و مقالات بعد با عنوان «عرفان عرفه» مى آيد، قطراتى است از درياى بى كران معارف الهى كه از زبان اولياى خدا جارى شده است. انسان وقتى به نيايش هاى ائمه اطهار(عليهم السلام)
رجوع مى كند، خود را در كنار اقيانوسى بى كران مى بيند. ميل به شنا در اين اقيانوس از يك سوى، بى پايانى آن از سوى ديگر، آدمى را حيران مى سازد.
نه چنان حيران كه پشتش سوى اوست
بل چنان حيران كه محو روى دوست
بل چنان حيران كه محو روى دوست
بل چنان حيران كه محو روى دوست
عشق دريايى كرانه ناپديد
كى توان كردن شنا اى هوشمند
كى توان كردن شنا اى هوشمند
كى توان كردن شنا اى هوشمند
اولم اين جزر و مد از تو رسيد
هم از آنجا كاين تردّد دادى ام
بى تردد كن هم از روى كرم
ورنه ساكن بود اين بحر اى مجيد
بى تردد كن هم از روى كرم
بى تردد كن هم از روى كرم
(عليهما السلام)
از آن جمله است. پدر و پسر عاشق يك معشوق اند و ساجد يك مسجود و عابد يك معبود. صدا و ندايى كه از ناى اين ناموران به گوش رسد، صاحب گوش را از هوش برد و محو او كند.
پسر شرح دعاى پدر مى دهد. پدر سرّ الست از سينه به در مى كند و سينه در مقابل غير حق سپر مى كند.
ما نيز كه دستى از دور به آتش داريم، نهال عشق آنان در صحراى دل كاريم و به عشق آنان نازيم; زيرا كه:
به سدر و جنّت و طوبى چه نازها دارد
هر آنكه دامن اهل عبا رها نكند
هر آنكه دامن اهل عبا رها نكند
هر آنكه دامن اهل عبا رها نكند
مقالات عرفان عرفه، تفسير موضوعىِ دعاى عرفه امام حسين و امام زين العابدين
(عليهما السلام)
است، كه تقديم اهل معنى مى شود.
اين مقالات پيرو مقالات سال هاى گذشته است كه با عنوان «اسرار و عرفان حج» آورديم.
لازم مى دانم كه از جناب حجت الاسلام و المسلمين آقاى سيد على قاضى عسكر تشكر و قدردانى كنم كه با تشويق و پى گيرى خود، ما را به تقرير اين مطالب واداشتند.
امام حسين
(عليه السلام)
«اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدا فَيَكُونَ مَوْرُوثاً وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي مُلْكِهِ فَيُضَادَّهُ فِيمَا ابْتَدَعَ وَ لا وَلِيٌّ مِنَ الذُّلّـِ فَيُرْفِدَهُ فِيمَا صَنَعَ فَسُبْحَانَهُ سُبْحَانَهُ لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلاّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا وَ تَفَطَّرَتَا سُبْحَانَ اللَّهِ الْوَاحِدِ الاَْحَدِ الصَّمَدِ الَّذِي لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ لَيْسَ دُونَكَ ظَهِيرٌ وَ لا فَوْقَكَ قَدِيرٌ وَ أَنْتَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ يَا مُطْلِقَ الْمُكَبَّلِ الاَْسِيرِ يَا رَازِقَ الطّـِفْلِ الصَّغِيرِ يَا عِصْمَةَ الْخَائِفِ الْمُسْتَجِيرِ يَا مَنْ لا شَرِيكَ لَهُ وَ لا وَزِيرَ».
سپاس مخصوص خداوندى است كه فرزندى برنگزيد تا وارث وى شود و شريكى در سلطنت ندارد تا با وى به ضدّيت برخيزد و به معاون و كمكى در آفرينش نياز ندارد. پاك پروردگارى كه پاك است از اين كه جز او خدايى باشد كه اگر چنين بود زمين و آسمان فاسد شده، از هم مى گسست پاك پروردگارى كه يكتاى يكتا و صمد است. خدايى كه نه زاده است و نه مى زايد و كسى همانند او نيست.
و نه جز تو پشتيبانى هست و نه بالاتر از تو قدرتمندى، و تنها تو بلندمرتبه و بزرگى. اى كه نه شريكى دارى و نه وزيرى.»
امام حسين
(عليه السلام)
«أَنْتَ اللَّهُ لا إِلَهَ اِلاَّ أَنْتَ، الاَْحَدُ الْمُتَوَحّـِدُ الْفَرْدُ الْمُتَفَرّـِدُ.
أَنْتَ اللَّهُ لا إِلَهَ اِلاَّ أَنْتَ، الْكَرِيمُ الْمُتَكَرّـِمُ، الْعَظِيمُ الْمُتَعَظّـِمُ، الْكَبِيرُ الْمُتَكَبّـِرُ....
أَنْتَ اللَّهُ لا إِلَهَ اِلاَّ أَنْتَ... الدَّائِمُ الاَْدْوَمُ.
أَنْتَ اللَّهُ لا إِلَهَ اِلاَّ
أَنْتَ، الاَْوَّلُ قَبْلَ كُلّـِ أَحَد، وَ الاْخِرُ بَعْدَ كُلِّ عَدَد.
أَنْتَ اللَّهُ لا إِلَهَ اِلاَّ أَنْتَ، الدَّانِي
فِي عُلُوّـِهِ، وَ الْعَالِي فِي دُنُوّـِهِ.
أَنْتَ الَّذِي لَمْ يُعِنْكَ عَلَى خَلْقِكَ شَرِيكٌ، وَ لَمْ يُوَازِرْكَ فِي أَمْرِكَ وَزِيرٌ، وَ لَمْ يَكُنْ لَكَ مُشَاهِدٌ وَ لا نَظِيرٌ.
أَنْتَ الَّذِي لا تُحَدُّ فَتَكُونَ مَحْدُوداً، وَ لَمْ تُمَثَّلْ فَتَكُونَ مَوْجُوداً، وَ لَمْ تَلِدْ فَتَكُونَ مَوْلُوداً.
أَنْتَ الَّذِي لا ضِدَّ مَعَكَ فَيُعَانِدَكَ، وَ لا عِدْلَ لَكَ فَيُكَاثِرَكَ، وَ لا نِدَّ لَكَ فَيُعَارِضَكَ...
فَقَدْ قَدَّمْتُ تَوْحِيدَكَ وَ نَفْيَ الاَْضْدَادِ وَ الاَْنْدَادِ وَ الاَْشْبَاهِ عَنْكَ».
تويى خدا، جز تو خدايى نيست. يكتاى بى همتا، تنهاى بى مانند.
تويى خدا، جز تو خدايى نيست. بخشنده بى همانند و عظيم بى مانند. بزرگ و بزرگوار.
تويى خدا، جز تو خدايى نيست. دائم و هميشگى. اول هر كس و آخر هر چيز.
تويى خدا و جز تو خدايى نيست. پايين ترين چيز در عين بلندى و عالى ترين چيز در عين نزديكى.
تو آنى كه كس را در آفرينش به يارى نخوانى و كسى را دركارهايت لايق مشورت و هميارى ندانى. نگاهدار و نظير ندارى.
تويى خدا كه در حدود نگنجى تا محدود شوى. مثل ندارى تا موجود گردى. زاده نشوى تا مولود شوى. تو آنى كه نه ضدى دارى تا با تو دشمنى كند و نه همتا كه انبازى نمايد و نه بديل دارى كه با تو به مبارزه برخيزد. پس من، توحيدت را با نفى اضداد و انداد و اشباهت به پيشگاهت عرضه مى كنم.
خداوند ركن اصلى همه نيايش ها، بهويژه نيايش هاى اولياى الهى است; زيرا دعا مولود رابطه انسان با خداوند است و بدين جهت در اول و آخر و وسط هر مناجاتى مطرح مى گردد.
شناخت انسان نيايشگر از خود و خدايى كه وى را آفريده است و معرفت آدمى به صفات كماليه و جماليه و شوق و اشتياق جهت رسيدن به اين معدن عظمت از طرفى، و احساس احتياج به اين مبدأ اعلى و احساس قصور و تقصير انسان در راستاى تكاليف انسانى خود از طرفى ديگر، موجب فوران آتشفشان دل را قالب ادعيه و نيايش هاى عرفانى شده است.
انسان نيايشگر، خدا را آن چنان كه مى يابد مى ستايد و آن چنان وى را سجود مى كند كه شهود مى كند. بنابراين معرفتِ داعى هر قدر قوى تر و جامع تر باشد، مضامين دعاى او به همان مقدار عالى تر مى گردد. از آنجايى كه معرفت انسان هاى كامل، كاملترين معرفت است. لذا مناجاتشان نيز كاملترين مناجات خواهد بود.
تنوّع جهات در ادعيه حضرات معصوم
(عليهم السلام)
بدين جهت است; زيرا آنان حضرت احديت را از جهات و ابعاد گوناگون ادراك كرده و با او به راز و نياز مى پردازند.
در اين مقال به نمونه هايى از آن جهات گوناگون به قدر امكان اشاره مى كنيم: