ب : ضد نداشتن خدا
يكى ديگر از دلايل وحدانيت خداوند سبحان، ضد نداشتن او است. هر چيزى جز ذات بارى تعالى يا در برون ضدّى دارد يا در درون. چون خدا ضدّى ندارد پس بى نهايت است. كه اگر ضدّى داشت با او به معارضه و مبارزه پرداخته و دولت و سلطنت خدا را محدود مى نمود.شايدبتوان گفت چون خدا بى نهايت است، واحد است ووحدانيّت بامثلوضد داشتن نمى سازد; يعنى مى توان ضد نداشتن را دليل و گواه بى نهايت بودن، و بى حدّ و نهايت بودن وى را دليل ضد نداشتن خدا دانست كه هر دو، دليل بر توحيد بارى تعالى است.
امام حسين
(عليه السلام)
در دعاى عرفه مى گويد:
«... وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَريكٌ في مُلْكِهِ فَيُضادَّهُ فِيها ابْتَدَعَ»
.
«و در ملكش شريكى ندارد تا با خدا در آفرينش به معارضه پردازد.»
امام زين العابدين
(عليه السلام)
نيز عرضه مى دارد:
«أَنْتَ الَّذِي لا ضِدَّ مَعَكَ فَيُعَانِدَكَ، وَ لا عِدْلَ لَكَ فَيُكَاثِرَكَ، وَ لا نِدَّ لَكَ فَيُعَارِضَكَ...»
«تو آن خدايى كه برايت ضدّى نيست تا به تو انبازى كند. و برابرى ندارى تا بر تو سرافرازى كند. و همتايى ندارى تا با تو به معارضه برخيزد.»
با توجه به اين مسائل است كه گفته شده، يكى از علل عدم شناخت كامل خداوند، ضد نداشتن اوست; زيرا وجود ضد، يكى از راه هاى شناخت است; مثلا انسان شب را به روز، گرما را به سرما، سياهى را به سفيدى و... مى شناسد، كه هر كدام از اين اضداد معرّف طرف مقابل خود هستند. بدين لحاظ فلاسفه گفته اند: «تُعْرَفُ الأشياءُ بِاَضْدادِها» ;
«هر چيزى به ضد خود شناخته مى شود.»
چون خدا ضدى ندارد. شناخت صحيح و كامل او براى انسان ناممكن است. مولوى در اين باره چنين سروده است:
بى ز ضدى ضد را نتوان نمود
پس نهايتها به ضد پيدا شود
كه نظر بر نور بود آنگه به رنگ
پس به ضدّ نور دانستى تو نور
نور حق را نيست ضدى در وجود
پس هلاك نار نور مؤمن است
زانكه هر چيزى به ضد پيدا شود
بر سپيدى آن سيه رسوا شود
وآن شه بى مثل را ضدى نبود
چونكه حق را نيست ضد پنهان بود
ضد به ضد پيدا بود چون روم و زنگ
ضد، ضد را مى نمايد در صدور
تا به ضد او را توان پيدا نمود
زانكه بى ضد دفع ضد لا يمكن است
بر سپيدى آن سيه رسوا شود
بر سپيدى آن سيه رسوا شود
{
لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللهُ لَفَسَدَتا
}
;
«اگر در زمين و آسمان خدايانى جز خداى واحد بودند، هر دو به فساد كشيده مى شدند.»
امام حسين
(عليه السلام)
در دعاى عرفه بدين مطلب چنين اشاره مى كند:
«فَسُبْحانَهُ سُبْحانَهُ، لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةً اِلاَّ اللهَ لَفَسَدَتا وَتَفَطَّرَتا».
«پاك و منزّه است خدايى كه اگر در زمين و آسمان خدايانى بودند، هر آينه نظم آن دو از ميان رفته و از هم گسيخته مى شد.»
امير مؤمنان
(عليه السلام)
نيز مى فرمايد:
«فَلَيْسَ لَهُ فيما خَلَقَ ضِدٌّ وَ لا فِيما مَلَكَ نِدٌّ وَلَمْ يُشْرِكُ في مُلكِهِ اَحَدٌ».
«در ميان آنچه آفريده، ضدّى و در ميان آنچه كه مالك اوست نظير و بديلى نداشته و در ملك خداوندى كسى با او شريك نيست.»