طليعه
مهم ترين گام در تحقق خواسته هاي حقيقي زندگي، آن است كه نخست بدانيم: «چه» مي خواهيم؟ و «چرا» مي خواهيم؟ اين بينش موجب مي شود كه هرگز به جزئيات زندگي نپردازيم و عمر خود را تباه نكنيم و يا نيمه اول زندگي را صرف انتظار كشيدن براي نيمه دوم و نيمه دوم را صرف حسرت خوردن براي نيمه نخست نكنيم! هزاران آفرين بر كساني كه بيش از ديگران «خود» را «كشف» مي كنند و در پي آن هستند كه با تغيير نگاه و نگرش به «خود»، «خلقت» و «خداوند»، تمامي زندگي و دنياي اطراف خويش را با چشماني سرشار از شناخت و روشنايي بنگرند؛ اينان هيچ گاه در كوچه پس كوچه هاي سرگرداني، حيرت و پشيماني ديده نمي شوند و زندگي خويش را دقايق و لحظه هايي مي دانند كه در آن به سر مي برند، از اين رو هميشه و هر حال شادمان و خرسند به امروز مي نگرند و پراميد و پرنويد، فردا را انتظار مي كشند.ارائه سلسله بحث هاي «ارزش هاي جاودان زندگي» در بينش هاي ناب فاطمي(ع)، گامي در شروع و استمرار اين مسير سعادت است كه تاكنون سه بخش آن را مطرح كرديم. «ارزش هاي اخلاقي» فراز ديگري از بحث است كه با هم به آن مي پردازيم و اين نوشتار را به پايان مي بريم.ارزش هاي اخلاقي
گر تو آدم زاده هستي «علّم الاسماء» چه شد
بر فراز دار، فرياد «اناالحق» مي زني
صوفي صافي اگر هستي بِكَنْ اين خرقه را
مرشد، از دعوت به سوي خويشتن بردار دست
«لا» الهت را شنيدستم ولي «الاّ» چه شد1
«قاب قوسين»ت كجا رفته است، «او ادني» چه شد
مُدّعي حق طلب «انيّت» و «اِنّا» چه شد
دم زدن از خويشتن با بوق و با كرنا چه شد
«لا» الهت را شنيدستم ولي «الاّ» چه شد1
«لا» الهت را شنيدستم ولي «الاّ» چه شد1
2ـ اكتسابي و اختياري.صفات فطري، ويژگي هايي است كه در نهاد انسان به شكل «غريزه»، «احساس» و «استعداد» از سوي پروردگار حكيم نهاده شده است و انتخاب و اراده ما هيچ دخالتي در وجود، مقدار و تعداد آنها نداشته است. حس خداجويي و حق طلبي، دانايي و كمال يابي، آزادگي و سربلندي، استقلال و عدالتخواهي، بقاء و جاودانگي، از جمله صفات فطري انسان ها هستند كه همراه با «عقل»، «غضب»، «شهوت» و قوه «وهميه» در وجود هر يك از ما قرار دارند.اين صفات، مرز و معيار امتيازات انسان نسبت به حيوانات و ديگر جانداران است كه بسته به نوع و مقدار استفاده از هر يك، رهاوردي خاص به همراه دارد. از اين رو اگر به حالت «تعديل» درآيند و استفاده اي «بهينه» و «بهنگام» از هر يك شود، ما را به «تعالي، ترقي و صعود» مي رسانند، اما «افراط» و «تفريط» و يا استفاده نادرست و ناشايست، رهاوردي جز «خواري، تنزل و سقوط» نخواهد داشت.صفات اكتسابي و اختياري كه در طبيعت انسان وجود ندارند، ويژگي هايي است كه هر يك از ما با اراده و انتخاب خويش آنها را گزينش مي كنيم و در عرصه هاي مختلف براي ما ايجاد مي شود و آنها را به كار مي گيريم. رابطه اين صفات با صفات فطري و طبيعي، ارتباطي دقيق و عميق است، به گونه اي كه استفاده به اندازه و بموقع از آن ويژگي ها، باعث پديد آمدن صفات حسنه اكتسابي و اختياري مي شود و «فضايل، محاسن و مكارم اخلاق» براي هر يك از ما ايجاد مي شود و آن هنگام كه درست و بجا عمل نكنيم، «رذايل اخلاقي، سيئات و صفات شيطاني» پديد مي آيند.به طور مثال همه انسان ها شيفته و فريفته جاودانگي و عظمت، غنا و ثروت، عزّت و بلندآوازگي و دانش و دانايي هستند تا در خانواده و جامعه، جايگاهي برتر يابند و هميشه و هر جا، مورد توجه و احترام قرار گيرند، اين ويژگي والا كه «سعادت، نيكبختي و خوشبختي» نام دارد، گاه با استفاده بسيار از عقل و انديشه و به كارگيري دقيق غضب و شهوت انجام مي شود، در اين هنگام آرمان انسان براي جاودانگي، ثروتمندي، عزّت و آبرومندي و دانش و دانايي متفاوت مي شود؛ هرگز در پي جلوه هاي ظاهري اين صفات قرار نمي گيرد، بلكه حياتي ابدي و ثروتي ماندگار مي جويد كه با مرگ پايان نمي يابد و آبرويي پايدار و دانشي هميشه همراه مي طلبد كه افزون بر زمين، در آسمان نيز ارزشمند باشد.2بي گمان در اين حال محور تمامي خواست هاي او «منْ» نمي شود، بلكه «ما» به عنوان جامعه و خواست و مصلحت ديگران از يك سو و رسالت وي نسبت به پروردگار مهربان و بايدها و نبايدهاي خداوندي از آغاز تا پايان زندگي، مورد توجه جدّي قرار مي گيرد و با اين تحول و تكامل، هماره خود را در مثلثي با سه ضلعِ «خود و خود» نسبت به خودسازي و تهذيب نفس، «خود و خلق»؛ براي خدمت به جامعه مسلمانان و «خود و خدا» نسبت به وظايف عبوديت و بندگي مي نگرد، در اين هنگام «سعادت»، «نيكبختي» و «جاودانگي حقيقي» در لحظه لحظه حيات و هستي انسان موج مي زند و او را به آن سوي آسمان ها اوج و عزّت مي بخشد.
فاطمه زهرا(ع)؛ اخلاق و ارزش هاي پايدار الهي
دخت آفتاب، حضرت زهرا(ع)، نمادي جامع و كامل از «فرهنگ فلاح» و رستگاري در قرآن بود و به خوبي ارزش هاي اخلاقي، معنوي و معرفتي را در پندار، گفتار و رفتار خويش جلوه گر مي ساخت. او به خوبي مي دانست كه «فلاح» يعني رستگاري، سعادت و خير تمام عيار در زندگي، آنگاه دائم و ثابت خواهد بود كه آرماني ماندگار داشته باشد و هرگز وابسته به اموري ظاهري، زودگذر و يا كوتاه مدت نگردد؛ حقيقتي چشمگير و روشنگر كه آيات قرآن، همگان را به عبرت آموزي آن فرا مي خواند و به طور پي در پي هشداري حيات بخش مي دهد؛ گاه كه از جلوه هاي جاري و ظاهري زندگي، سخن مي گويد، به سطحي نگري زراندوزان و پول پرستان اشاره مي كند كه منطق و گمان يكايك آنان چنين است:«يَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ؛3حضرت زهرا(ع)نمادي جامع و كاملاز «فرهنگ فلاح» و رستگاريدر قرآن بود و به خوبيارزش هاي اخلاقي، معنويو معرفتي را در پندارگفتار و رفتار خويشجلوه گر مي ساخت.گمان مي كند مال و دارايي، او را جاودان و ابدي مي سازد.»از اين رو بسياري سر به شورش و طغيان در برابر احكام پروردگار سبحان برمي دارند، چون خود را در رفاه و بي نيازي مي نگرند: «إِنَّ الإِنسانَ لَيَطْغي أَنْ رَّءَاهُ اسْتَغْني؛4 همانا انسان سركشي مي كند، آن زمان كه خود را بي نياز پندارد.»و يا آنان كه «شخصيت» و «هويت» خود را در «قدرت» مي نگرند، داراي اين شعار مي داند كه:«قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلي؛5در حقيقت امروز هر كه فايق آيد و برتر شود، خوشبخت مي شود.»اين بينش قرآني و آسماني موجب گرديده بود كه زهراي عزيز(ع)، فلاح و رستگاري را تنها و تنها در بهره گيري از ارزش هاي الهي بداند و با تمام وجود به اين باور دست يابد كه:«قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّي ...6 قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكّاها ...؛7 قَدْ أَفْلَحَ المؤمنون ...؛8رستگار كسي است كه خود را [از پليدي ها [پاك گردانيد ... هر كس نفس خود را طاهر و پاكيزه ساخت سعادتمند شد ... همانا مؤمنان رستگارند.»در نگاه پرنور زهراي مرضيه(ع)، بهترين و برجسته ترين مقام، «مقام امين» و «مقام كريم» بود، چنان كه قرآن با اشاره بدان مي فرمايد:«اِنَّ الْمُتَّقيِنَ في مَقَامٍ أَمِينٍ ...9 و كنوزٍ و مَقامٍ كريم؛10به راستي كه پرهيزگاران در جايگاهي آسوده اند ... [كه در بردارنده] گنجينه ها و محل هاي پرناز و نعمت است.»از اين رو هيچ گاه «عزّت و عظمت» و «حقيقت و شخصيت» خويش را در زينت هاي زندگي كه بقايي بي مقدار و فنايي فراوان دارد، نمي نگريست و با نگاه عميق خود «خيرها» يعني بهترين ها و برترين ها را ـ آن هم نزد پروردگار بزرگ و مهربان كه هميشگي و ابدي است ـ جستجو مي كرد تا هماره همراه او باشند و تا ابديت از يكايك آنها بهره ببرد. بدين خاطر نگاه او نگاه آسماني بود و چون آيات قرآن بر اين باور بود كه:«الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيوةِ الْدُّنْيا وَ الْباقياتُ الصّالحاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوابا وَ خَيْرٌ أَمَلاً؛11مال و پسران زينت زندگي دنيايند و نيكي هاي ماندگار از نظر پاداش نزد پروردگارت بهتر و از نظر اميد برتر است.»و چنين بود كه در لحظه لحظه هاي حيات خويش به «روز نياز» توجه شاياني داشت و از ژرفاي دل و انديشه، اندوخته هايي براي آن روز فراهم مي ساخت، روزي كه:«لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ اِلاّ مَنْ أَتَي اللّه َ بِقَلْبِ سَلِيمٍ؛12هيچ مال و فرزندي سود نمي دهد، مگر كسي كه دلي پاك [از تيرگي ها و تاريكي ها[ به سوي خدا بياورد.»
زندگي جز نفسي نيست، غنيمت شمرش
نه هر آن را كه لقب بوذر و سلمان باشد
هر نفس كز تو برآيد، چو نكو در نگري
پاكي آموز به چشم و دل خود، گر خواهي
هر كه شاگردي سوداگر گيتي نكند
هرگز آگاه نه از نفع و نه از ضرّ گردد13
نيست اميد كه همواره نفس برگردد
راست كردار چون سلمان و چو بوذر گردد
آز تو بيشتر و عمر تو كمتر گردد
كه سراپاي وجود تو مُطهَّر گردد
هرگز آگاه نه از نفع و نه از ضرّ گردد13
هرگز آگاه نه از نفع و نه از ضرّ گردد13