1. گفتار
قال: و ايم الله لانصفن المظلوم من ظالمه و لآخذن الظالم بخزامته حتى اورده منهل
الحق و ان كان كارها. و قال لابد للناس من امام يؤخذ به للضعيف من القوى و للمظلوم
من الظالم حتى يستريح بر و يسراح من فاجر. و قال امرتكم بالشدة على الظالم ـ و خذوا
على يد الظالم السفيه ـ و قال الذليل عندى عزيز حتى آخذ الحق له و العزيز عندى ذليل
حتى آخذ الحق منه .
2. عدم ابقاء ظالمين
مغيرة بن شعبه در اوائل خلافت خدمت آن جناب رسيد و گفت: چون با تو بيعت كرده ام
بايد تو را نصيحت كنم: ابوبكر و عمر و عثمان افرادى سركار گمارده اند و در طول اين
مدت نفوذ قدرت پيدا كرده اند، بگذار سركار بمانند تا حكومت تو استوار شود و از اين
جمله معاويه است كه بر شام تسلط دارد. على فرمود: ا تضمن لى عمرى فيما بين توليه
الى خلعه. و ما كنت متخذ المضلين عضدا ـ من بارها بعثمان توصيه كردم دست اين ظالمين
را كوتاه كند اكنون خودم آنها را ابقا كنم.
3. افراد فرصت طلب را سركار نگذاشت
طلحه و زبير خدمت على (ع) عرض كردند با تو بعيت كرديم كه ما را بر ديگران برترى
دهى در كارها با ما مشورت نمائى و در عطا مزيت قائل شوى، با اين همه خدمت كه در راه
اسلام كرديم تو بين ما و سايرين فرقى نمى گذارى. ما از تو حمايت كرديم ولى اكنون
مالك اشتر و حكيم بن جبله را به ولايت مى گمارى بايد ولايت بصره و كوفه را بما بدهى
و الا ما نمى توانيم به همكارى خودمان ادامه دهيم. على (ع) فرمود: قبل از شما گروه
ديگرى هم براى اسلام كوشش كردند ولى براى خدا كردند جزا هم از خدا مى گيرند. لا
استأثر عليكما و لا على عبد حبشى مجدع بدرهم فما دونه لا انا و لا ولداى هذان ـ از
خدا بترسيد و فساد نكنيد.