حمزه1 - یاران پیامبر (ص) در مدینه منوره نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

یاران پیامبر (ص) در مدینه منوره - نسخه متنی

محمد نقدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حمزه1

روز به ميانه
نزديك شده، هُرمِ گرما چهره را آزار ميدهد، بزرگان قريش مثل هميشه، در
اطراف خانه كعبه، زير سايبان ها اُطراق كرده، با هم مشغول گفتگو هستند; نَقْل
داستان ها و وقايع گذشته، همراه با قهقهه خنده كه چاشني آن است، سرگرمي همه
روزه آنها است.

حمزه با تيرو
كمان از شكار برگشته، به عادت هميشگي خود، قبل از اين كه به خانه رود و يا با
كسي حرفي بزند، قصد دارد براي طواف وارد مسجدالحرام شود.

او هميشه پس از
طواف سري به جمع قريش، در اطراف مسجد ميزند و با آنها خوش و بِش
ميكند.

حمزه در بين
سران و بزرگان قريش جايگاهي ويژه دارد; او مردي رشيد، قوي، شجاع، مستقل، با
شهامت و جنگجوست.

اكنون سر به زير
دارد و با گام هاي استوار و ارده آهنينش، براي رفتن به طواف، از كنار كوه صفا
ميگذرد; هنوز به مسجد نرسيده كه فرياد زني از پشت سر، توجهش را به خود
جلب ميكند; بي اختيار به طرف صدا برميگردد.

كنيز يكي از
بزرگان قريش است كه بر بالاي كوه صفا خانه دارد.

هان، يا
اباعُماره2،
ايكاش لحظاتي پيش اينجا بودي و ميديدي ابا الحكم3، با پسر برادرت چه كرد؟!

حمزه، با شنيدن
اين سخن سخت جا خورد و چون ميخ به زمين ميخكوب شد; او در انتظار شنيدن بقيه
ماجراست.

و كنيز ادامه
داد:

پيامبر از اينجا
ميگذشت كه ابوجهل او را مورد آزار قرار داد و به باد ناسزا گرفت، حرف
هاي زشتي به او گفت كه اگر تو بودي، هرگز تحمل شنيدنش را نداشتي; اما پسر
برادرت پاسخي نداد و به سوي خانهاش رهسپار شد.

حمزه با شنيدن
اين ماجرا سخت برآشفت. خون در رگ هايش جوشيدن گرفت، رنگ چهرهاش تغيير
كرد، و بدون اين كه با كسي سخن بگويد، همانگونه كه هنگام رفتن به طواف با
احدي حرف نميزد، يكسره به سوي ابوجهل شتافت.

داخل مسجد
شد.

ابوجهل در ميان
جمعي از افراد قبيلهاش، كنار خانه كعبه نشسته، مجلس گرمي
داشتند.

حمزه خود را
بالاي سر ابوجهل رساند، و كمان تيراندازي خود را بالا برد و محكم بر فرق او
كوفت.

شدت ضربه به حدي
بود كه سر ابوجهل شكافت و خون جاري شد.

ياران ابوجهل از
همه طرف بلند شدند كه از او دفاع كنند.

آنها فرياد
زدند:

حمزه! تو را چه
شده؟ چرا اينچنين ميكني؟! نكند تو هم به دين پسر برادرت در
آمدهاي؟!

و حمزه پاسخ
داد:

آري، شهادت
ميدهم كه او رسول خداست و آنچه ميگويد حق است. به خدا سوگند،
هرگز از ياري او دست برنخواهم داشت. اگر راست ميگوييد جلويم را
بگيريد.

سخنان محكم
حمزه، چون پتكي بر مغز همه فرود آمد.

ابوجهل كه خود
ميدانست چه اشتباه بزرگي مرتكب شده، پيشي جست و گفت:

او را رها كنيد،
به خدا سوگند من به پسر برادرش حرف زشتي زدهام.4



همگي با شنيدن
اين سخن، واخورده به گوشهاي خزيدند.

تا آن روز هيچكس
بطور علني اظهار اسلام و طرفداري از دين محمد ـ ص ـ را از حمزه نديده
بود.

جانبداري و دفاع
به موقع حمزه، چون آب سردي بود كه شعلههاي غرور و غضب و خشم مكيان
كوردل و معاند را خاموش و همه را در مبارزه با دين حق مأيوس ساخت.

آنها فهميدند كه
كار مبارزه با پيامبر به اين آساني نيست; زيرا از امروز شجاع شجاعان و بهترين
نام آور قريش، ياور و پشتيبان اوست، لذا آزار و اذيت آنها رو به كاستي
گذاشت.

حمزه در دين خود
فردي ثابت قدم شد و همواره در كنار پيامبر از چهرههاي درخشان و به
يادماندني اسلام گرديد.

او با پيامبر به
مدينه هجرت نمود. باورود به مدينه، ابتدا در اولين مأموريت نظامي شركت جست و
به فرماندهي گروه منصوب گرديد.

مأموريت اين
گروه كه تعدادشان به سي نفر ميرسيد و همگي از مهاجرين بودند5 حركت به
سوي «سيف البحر»6 و خبرگيري از كاروان تجاري قريش، و
فعل و انفعلات دشمن در آن نواحي بود.

پيامبر ـ ص ـ
پرچم سفيدي را به دست حمزه داد و آنها را روانه مأموريت كرد.

حمزه با گروه،
عازم منطقه شدند و با كاروان قريش كه به سرپرستي ابوجهل و با همراهي سيصد نفر
بود مُصادف شدند. هر دو گروه صف كشيده آماده نبرد شدند.

در اين ميان يكي
از بزرگان قريش به نام «مجدي بن عمرو الجُهَني» ـ كه با هر دو گروه دوستي
داشت ـ واسطه شد و به قدري بين دو گروه رفت و آمد كرد كه از شروع جنگ جلوگيري
نمود و با ميانجيگري او، دو گروه بدون خونريزي از هم جدا شدند.7



هنوز مدت زيادي
از اين واقعه نگذشته بود كه براي دومين بار، حمزه در كنار پيامبر در جنگي به
نام غزوه «ابواء» يا «ودّان»8 شركت جست.

اين بار هم براي
خبرگيري از نيروهاي قريش، پيامبر با شصت تن از مهاجرين مدينه، عازم محلي به
نام أَبواء شدند، پرچم نبرد به دست حمزه بود. پيامبر مدت پانزده شب در محل
فوق اقامت گزيد. در اين غزوه قرار داد مصالحهاي بين نيروي اسلام و
طايفه «بني ضمره» منعقد شد كه اين گروه متعهد شدند:

ــ عزم نبرد با
مسلمين را نداشته باشند.

ــ به كساني كه
قصد جنگ با مسلمانان را دارند نيرو ندهند.

ــ ديگران را
وادار به جنگ با مسلمانان نكنند.9



و اين واقعه هم
بدون در گيري و خونريزي پايان يافت.

در پايان سال
دوم هجري، به پيامبر خبر رسيد كه كاروان بزرگ تجاري قريش، به سركردگي
ابوسفيان از شام برگشته، قصد مكه را دارد. پيامبر فرصت را مناسب ديد و مردم
را براي نبرد با كفار دعوت نمود.

نيروهاي اسلام،
مركب از سيصد و سيزده نفر10 از مهاجرين و انصار آماده شدند. پيامبر ابن ام
مكتوم را براي نماز و ابولبابه انصاري را
براي اداره شهر در مدينه گذاشت. و با نيروهاي اسلام عازم
منطقه نبرد شد.11



دو سپاه در كنار
چاههاي آب، در منطقه «بدر»12 بين مكه و مدينه با هم به مصاف
پرداختند.

در اين نبرد
كفار درسي فراموش نشدني گرفتند و با اين كه از نظر تعداد نفرات جنگي و
تجهيزات نظامي بر مسلمانان فزوني داشتند، شكست بزرگي را محتمل شدند. پيشاپيش
لشكريان اسلام علي ـ ع ـ حمزه و عبيدة بن حارث به نبرد برخاستند و سه تن از
بزرگان قريش به نام هاي: شيبه، عُتبه، و وليدبن عتبه، به دستشان به درك واصل
شدند. اين نبرد با پيروزي و سرافرازي سپاه اسلام پايان پذيرفت و كفار شكست
خورده، در كمال ذلت به مكه باز گشتند.

در سال سوم
هجري، كفار مكه براي انتقامجويي و تلافي كشتههاي خود در جنگ بدر، با
همه قوا به عزم نبرد با مسلمانان، عازم مدينه شدند.

پيامبر ـ ص ـ
شوراي نظامي تشكيل داد، پير مردها و منافقين به سركردگي «عبدالله ابن اُبَي»
نظرشان اين بود كه در داخل شهر با كفار بجنگند، مردها در بيرون خانهها
و زنها و بچهها از بالاي بام خانهها با پرتاب
سنگ.

اما حمزه و
تعدادي از بزرگان مهاجرين و انصار و جوانان رأيشان اين بود كه در بيرون شهر
با دشمن رو برو شوند. زيرا دشمن جنگِ در داخل شهر را حمل بر ترس و بُزدلي
خواهد نمود، و جرأت او بيشتر خواهد شد.

تعدادي از
مهاجرين و انصار بخصوص كساني كه موفق به شركت در جنگ بدر نشده بودند، در اين
زمينه مطالبي گفتند.

حمزه خطاب به
پيامبر ـ ص ـ گفت:

به خدايي كه
قرآن را بر تو نازل كرده، امروز چيزي نخواهم خورد تا با شمشيرم در بيرون شهر
با كفار بجنگم.13



پيامبر ـ ص ـ
چون رأي بزرگان از مهاجرين و انصار مثل حمزه و سعد بن عباده و جوانان را
اينچنين ديد، خوشحال شد، خود لباس رزم پوشيد، ابن ام مكتوم را براي اقامه
نماز جاي خود گذاشت و پس از اقامه نماز عصر، عازم منطقه نبرد شد.

كفارِ تا دندان
مسلح، گذشته از تجهيزات نظامي فراوان، اين بار براي تحريك احساسات، زنان را
هم وارد ميدان كرده بودند كه بادف زدن و هلهله كردن مردان را تشويق به مبارزه
كنند.

تعداد نيروهاي
اسلام هزار نفر بود كه با تحريك «عبدالله بن اُبيّ» سيصد نفرشان از بين راه
برگشتند و تنها هفتصد نفر در كنار پيامبر باقي ماندند. با صد زره14 و يك
اسب.

اما سپاه كفر،
مركب از سه هزار نفر، دويست اسب، هفتصد زره، و سه هزار شتر بود.15



پيامبر ـ ص ـ در
بين راه، در محلي به نام «شيخين» بين مدينه و اُحُد شب را سپري كرد و
سحرگاهان به سوي احد حركت نمود و نماز صبح را در احد بجاي آورد.16



با بالا آمدن
روز، دو سپاه آماده نبرد شدند. پيامبر پشت لشكر را به كوه احد17 و روي آن را به
مدينه قرار داد و سپاه كفر پشت به مدينه و
روي در روي سپاه اسلام، آماده نبرد شدند.

تپهاي به
نام «عَيْنَين» سمت چپ لشكر اسلام بود كه پيامبر پنجاه نفر تيرانداز را به
سرگردگي «عبدالله بن جُبَير» بر فراز آن قرار داد و فرمود: چه پيروز شويم و
چه شكست بخوريم، هرگز مكان خود را ترك نكنيد.

نبرد شديدي بين
دو سپاه در گرفت. با رشادت و پايمردي حضرت علي ـ ع ـ پرچمداران قريش يكي پس
از ديگري كشته شدند.

حمزه رجز
ميخواند و آنها را به نبرد دعوت ميكرد و چون شير به قلب سپاه
دشمن حمله ميكرد و با ضربههاي محكم، آنها را به زمين
ميافكند.

«هند» همسر
ابوسفيان در انتقام كشته شدن پدرش «عُتبه» كه در جنگ بدر به دست حمزه كشته
شده بود، با غلام «جبير بن مطعم» كه او هم عمويش را در جنگ بدر از دست داده
بود، قرار گذاشته بود كه اگر حمزه را بكشد او را آزاد خواهد كرد.

«وحشي» غلام
جبير كه مردي حبشي بود با اين كه در جنگيدن مشهور بود اما چون ميديد
قدرت مبارزه رو در روي با حمزه را ندارد، با نيزه خود در پشت سنگي مخفي شد و
در انتظار فرصت مناسب نشست.

در گرما گرم
نبرد ناگهان حَمزه، در اثر لغزشي به پشت به زمين افتاد و زره از روي شكم او
كنار رفت و سفيدي بدنش نمايان شد، «وحشي» فرصت را مناسب ديد و محكم نيزه خود
را به طرف او پرتاب نمود; اصابت نيزه بطوري بود كه از آن طرف بدن حمزه بيرون
آمد.

حمزه سعي كرد با
همين حال به طرف وحشي حمله كند، اما شدت ضربه بقدري بود كه توان او را
بُريد.

و سر انجام
حمزه، اين يار با وفاي پيامبر و افسر رشيد اسلام، پس از اين كه يك تنه، سي و
يك نفر از سپاه كفر را به درك واصل كرده بود18، در حالي كه روزه بود به شهادت
رسيد.

آنها وقتي از به
شهادت رسيدن حمزه با خبر شدند، به جنايت فجيع ديگري هم دست زدند; براي تشفي
خود در انتقام گيري از سپاه اسلام، بدن او را مثله كردند و «هند» همسر
ابوسفيان، جگر او را به دندان گرفت، اما نتوانست بخورد.

پيامبر با شنيدن
خبر قتل حمزه، بسيار متأثر شد، پيكر او را رو به قبله گذاشت، و سخت بر او
گريست19.
اولين شهيدي كه بر او نماز گزارد، حمزه بود و پس از او هر شهيد ديگري را كه
آوردند، همراه با جنازه حمزه بر او نماز
گزارد و بدين ترتيب، هفتاد بار بر بدن حمزه نماز خوانده شد.

همه شهداي اُحد
با خون خود و بدون غسل و كفن دفن شدند، بجز حمزه كه در پارچهاي پشمي كه
قد او را نميپوشاند دفن شد و پيامبر گياهي خوشبو را در بالاي سر و
پايين پاي او قرار داد20.

براي دفن، هر دو
شهيد را با هم در يك قبر ميگذاشتند، حمزه، كه از سوي رسول خدا ـ صلي
الله عليه و آله ـ «سيد الشهدا» لقب گرفت، با فرزند خواهرش «عبدالله بن
جَحْش» دفن شدند.

هنگامي كه سپاه
اسلام وارد مدينه شد، از همه خانهها صداي ناله و شيون در سوگ شهيدان
بلند بود، و پيامبر وقتي ديد بر همه كشتهها ميگريند. اما كسي
نيست كه براي حمزه عزاداري كند، ميل باطني خود را با اين جمله مشهور:
«لكن حَمْزَةَ لا بَواكِي لَهُ» بيان نمود; انصار با شنيدن اين سخن،
به زن هاي خود گفتند: قبل از گريه براي شهداي خود، براي حمزه نوحه سرايي
كنند. و آنها اينچنين كردند.

واقدي متوفاي
(207 هجري) مينويسد: اين رسم هنوز در مدينه هست كه مردم در سوگ
عزيزانشان، اَول بر حمزه گريه ميكنند21.

پيامبر در زمان
حيات خودشان همواره از حمزه به بزرگي ياد ميكردند، و ديگران را به
زيارت قبر او و ساير شهدا ترغيب مينمودند22.

حضرت فاطمه ـ
عليها السلام ـ هم بعد از رحلت پدر بزرگوارشان، هفتهاي دوبار به زيارت
قبر عمويش حمزه ميشتافت و بر او گريه ميكرد23.

وجود حمزه در
كنار پيامبر، در مكه و مدينه يكي از مهمترين عوامل تثبيت و تقويت حكومت
اسلامي بود، تا جايي كه پس از رحلت پيامبر و بعد از ماجراي سقيفه، حضرت
عليـعليهالسلامـ فرياد حسرتش در فقدان حمزه بلند
است، كه:

«واحَمْزَتاه و لاحَمْزَةَ لِي الْيَوم»24.

و اين سخن را
زماني حضرت بر زبان دارد، كه امثال عقيل و عباس زنده بودند.

امروز، براي
ميليون ها مسلمان مشتاق كه از سراسر جهان به زيارت حرم شريف نبوي در مدينه
مشرف ميشوند; پس از زيارت قبر مطهر پيامبر، و ائمه بقيع، زيارت قبور
شهدا در احد و در رأس آنان زيارت حمزه از بهترين توفيقات است، زيرا همانطور
كه پيامبر اكرم ـ ص ـ فرمود:

اگر كسي مرا
زيارت كند و به زيارت عمويم حمزه نشتابد، بر من جفا كرده25.

پينوشت
ها:

1 - حمزة بن عبدالمطلب عموي گرانقدر پيامبر
اكرم ـ ص ـ است كه دو سال قبل از پيامبر به دنيا آمده و برادر رضاعي اوست.
قبل از اين كه پيامبر رابراي شيردادن به «حليمه» بسپرند، زني به نام «ثويبه»
او را براي مدت بسيار كمي شير داده. حمزه هم قبلا از او شير
نوشيده.

در بين خويشاوندان نزديك پيامبر، حمزه و جعفر
از جايگاه بسيار ويژهاي برخوردارند. پيامبر به حمزه علاقه زيادي داشت و
از او به بزرگي ياد ميكرد، در شهادت او بسيار متأثر شد، و گريه كرد و
همواره افراد را به زيارت قبر او ترغيب مينمود.

2- حمزه داراي دو فرزند پسر بود به نام هاي: عُماره ويعلي، كه كنيه
حمزه با نام اين دو پسر ذكر شده.

3- ابا الحكم كنيه ابوجهل
است.

4 - شرح اين ماجرا با اختلاف بسيار كمي در
مضمون، در كليه مصادر تاريخي آمده. نگاه كنيد به اسدالغابه في معرفة الصحابه،
چاپ دارالشعب ج 2، ص 51 و 52.

5 - در كتب تاريخ و مغازي در مورد تركيب افراد اين گروه اختلاف است. برخي
مهاجرين و انصار را با هم ذكر كرده و برخي معتقدند كه فقط از مهاجرين بودند،
زيرا پيامبر با انصار پيمان دفاع در خارج از شهر را نداشت، تا فرا رسيدن جنگ
بدر. كه در جنگ بدر انصار باميل و رغبت خود در جنگ شركت جستند و پيامبر هم
شخصاً نظر آنها را خواست. كه شرح آن در كتب تاريخي مفصلا ذكر شده; نگاه كنيد
به مغازي واقدي ج 1، ص 48 و 49.

6 - سيف البحر نام محلي است در نزديكي ساحل بحر
احمر، در مسير كاروان تجاري مكه به شام. شرح المواهب اللدنيه، ج 1، ص
452.

7 - همان مدرك.

8 - ابواء نام محلي است بين مكه و مدينه، فاصله
آن با جحفه از طرف مدينه 23 ميل است. معجم البلدان ج 1،
ص79.

9 - المواهب اللدنيه، قسطلاني، ج 1، ص 338 ـ
336.

10 - در كتب تاريخ و حديث، تعداد مسلمانان در جنگ بدر مختلف ذكر شده;
مرحوم مجلسي در كتاب بحار ج 19، ص206 تعداد آنها را سيصد و سيزده تن
ذكر نموده به تعداد اصحاب طالوت. زرقاني هم به نقل از ابن عباس و ابن اسحاق
همين تعداد را ذكر ميكند; نگاه كنيد به: شرح المواهب اللدنية، ج 1، ص
473.

11 - المواهب اللدنيه، قسطلاني، ج 1، ص
349.

12 - بدر، نام محل مشهوري است بين مكه و مدينه
كه فاصله آن تا مدينه از طريق مكه 28 فرسخ ميباشد. معجم مااستعجم، ج 1
و 2، ص 231.

13 - به همين خاطر در كتاب مغازي آمده كه حمزه
روز جمعه و شنبه، تا زمان شهادت و در حال نبرد، روزه بود. نگاه كنيد به مغازي
واقدي، ج 1، ص 211 و انساب الاشراف، ج 1، ص 322.

14 - مغازي، ج 1، ص 215.

15 - همان مدرك، ج 1، ص 203.

16 - همان، ج 1، ص 219.

17 - اُحُد نام كوهي است كه در فاصله 6 كيلو متري شهر مدينه قرار دارد و
چون اين نبرد در كنار آن واقع شده به جنگ احد مشهور گرديده
است.

18 - اسدالغابه، چاپ دارالشعب، ج 2، ص
52.

19 - المواهب اللدنيه، قسطلاني، ج 2، ص 103.

20 - اسدالغابه چاپ دارالشعب، ج 2، ص
55.

21 - همان مدرك، ج 2، ص 55.

22 - سفينة البحار، چاپ انتشارات اسوه، ج 2، ص
433.

23 - بحار، ج 10، ص 422.

24 - ابن ابي الحديد، شرح نهجالبلاغه، ج
11، ص 111.

25 - سفينة البحار، چاپ انتشارات اسوه، ج 2، ص
433.

/ 11