معرفت چيست؟
طالبى1ـ تعريف شناخت
اولين بار واژه «شناخت» در فلسفه سقراط به روايت افلاطون به كار برده شد به طورى كه فيلسوفان پس از او تحت تأثير افكارش قرار گرفته و آن را به «باور صادق موجّه» (True Justified belief) تعريف نمودند. اما جان لاك در كتاب رساله اى درباره فهم انسان به جاى كلمه «شناخت» (Knowledge)ازواژه«فهم» (Understanding)استفاده كرده و به اين لحاظ، معرفت را به معنايى وسيع تر از باور صادق موجه دانسته است; زيرا اصطلاح «فهم» هم تصورات و هم تصديقات را در برمى گيرد در حالى كه واژه «شناخت» طبق تعريف مذكور شامل تصورات نمى باشد. سقراط و افلاطون كلمه علم و شناخت را به معناى مختلف به كار برده اند به طورى كه گاهى آن را درمقابل اصطلاحِ «جهل» و گاهى «خطا» و گاهى «ظن» قرار داده اند.الف. علم و جهلافلاطون در كتاب «جمهورى» وجود يك مفهوم را در ذهن، علم و آگاهى و عدم آن را در ذهن، جهل و نادانى دانسته است.ب. علم و خطا
سقراط به روايت افلاطون معتقد بود كه اگر مفهوم موجود در ذهن مطابق با واقعيت خارجى از ذهن باشد، آن مفهوم، علم ناميده مى شود وگرنه خطاست. در اين جا علم به معناى صدق (truth) و خطا به معناى كذب (untruth) مى باشد.تفاوت بين اين دو مورد استعمال، دو چيز است: 1. معناى علم در اين اصطلاح، محدودتر از معناى علم در اصطلاح پيشين است. 2ـ در اصطلاح سابق به جنبه حكايت گرىِ مفهوم يعنى وجود ذهنى اش توجه نشده بلكه به جنبه وجودش در ذهن نظر شده است. در حالى كه اين امر در اصطلاح دوم علم، برعكس است.ج. علم و پندار
افلاطون در كتاب «منون» و نيز «تئاتتوس» از قول سقراط مى گويد: اگر مفهوم در ذهن، ثابت باشد، علم ناميده مى شود. در غير اين صورت، پندار است. ولى تفاوت ميان علم و پندار را چنين توضيح مى دهد كه اگر اعتقاد داراى دليل محكم باشد، علم است وگرنه پندار خواهد بود; چه اين كه دليل محكم سبب ثبات اعتقاد و فقدان آن موجب سستى و عدم ثبات آن ـ پندار ـ در ذهن مى باشد. از اين رو، علم با تشكيك از بين نمى رود در حالى كه پندار با تشكيك متزلزل مى گردد. مثلاً، وقتى كسى به پشتوانه براهين هندسى اعتقاد دارد كه مجموع زواياى يك مثلث180 درجه است مى گوييم اوبه اين مطلب علم دارد، امّا وقتى او اين براهين را نداند، صرف دانستن تساوى مجموع زواياى يك مثلث با 180 درجه، نوعى ظن محسوب مى شود.اهميت تفكيك بين علم و پندار و شناخت دقيق حقيقت آن دو از زمان سقراط تاكنون ذهن معرفت شناسان را به خود مشغول نموده است. هر چند تعبير آن ها از علم و پندار متفاوت مى باشد. جان لاك به جاى واژه پندار از كلمه «حكم» (judgement)استفاده كرده و به دنبال تفكيك ميان علم و حكم بوده است. اين جايگزين در آثار كانت نيز به چشم مى خورد. گروهى از فيلسوفان لغت «باور» را به جاى پندار و حكم قرار داده و تفكيك ميان علم و باور را دنبال كرده اند. اين جايگزينى سبب شده است تادرعلم معرفتـ شناسى بحث از تساوى يا تفاوت پندار و باور پديد آيد. اسپينوزا از علم به «علم كافى» و از پندار به «علم ناكافى» تعبير نموده است. ويليام جيمز در آثار خود از علم به «علم يقينى» و از پندار به «علم محتمل» ياد مى كند.به هر حال تعريف علم و معرفت به «پندار (باور) صادق موجّه» در كلمات سقراط به روايت افلاطون وجود دارد، گرچه او از پذيرش اين تعريف، سر باز مى زند ، اما اين امر سبب شده است تا معرفت شناسان معاصر غرب شناخت را به «باور صادق موجّه» تعريف نمايند.