تاثير منظق در علم اصول - تأثیر منطق در علم اصول نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تأثیر منطق در علم اصول - نسخه متنی

ابوالقاسم گرجی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


تاثير منظق در علم اصول

نويسنده: ابوالقاسم گرجي

مقاله حاضر به مناسبت بزرگداشت فيلسوف بزرگ ابن سينا بوسيله : دكترابوالقاسم گرجى براى كميسيون ملى يونسكو نگاشته شده است از ايشان تشكر مى شود كه نسخه اى از آن را دراختياراين مجله قرار داده اند.

اين بررسى مختصر را با ذكر يك مقدمه و سه بخش دنبال مى كنيم :

مقدمه - در بيان چندامر:

امراول اجمالى در تعريف علم[ منطق] و[ اصول]

تعريف منطق

منطق را به تعبيراتى گوناگون تعريف كرده اند كه چون غالبااز لحاظ محتوى بين آنهااختلاف فاحشى وجود ندارد لذا تنها به ذكر يكى از آنهااكتفا مى شود: حاجى ملا هادى سبزوارى در منظومه اش گويد:

[قانون آلى بقى رعايته عن خطاالفكر و هذا غايته] 1

منطق قانون ابزار گونه اى است كه رعايت آن انسان رااز نادرست انديشيدن حفظ مى كند و همين منطق است .

بديهى است گر چه ممكن است تدوين منطق به داعى صيانت فكراز خطاء در خصوص مسائل فلسفى باشد ولى به يقين به هيچوجه فائده منطق به علم خاصى اختصاص ندارد بلكه بطور كلى هر علم كه بر فكر وانديشه استواراست منطق مى تواند راهنماى فكر دراثبات آن باشد.از جمله اين علوم علم اصول فقه است .

تعريف علم اصول

علم اصول نيز به وجوهى تعريف شده كه يقينا مقصود همه يكى است . پيشينيان تعريف كرده اند به : [ هوالعلم بالقواعدالممهده لاستنباط الاحكام الشرعيه الفرعيه] 2 :

علم اصول علم به قواعدى است كه براى استنباط احكام شرعى فرعى آماده شده است .معاصران تعريف كرده اند به : [ هوالعلم بالقواعدالتى اذاانضم اليها صغرياتهاانتجت نتيجه فقهيه] 3

علم اصول علم به قواعدى است كه چنانچه صغريات آنها به آنها ضميمه شود نتيجه فقهى بدست مى آيد.

بعضى از گذشتگان نيز علم اصول را تقريبا به همين گونه تعريف كرده اند 4

در هر حال علم اصول نسبت به فقه همانند منطق است نسبت به فسلفه و ساير علوم فكرى بلكه گفته اند: نياز علم فقه به اصول شديدتراز نياز علوم فكرى به منطق است چرا كه مسائل علم اصول هماره يكى از مقدمات قياس استنباط قرار مى گيرد برخلاف منطق كه تنها بيان كيفيت صحيح استدلال است نه مقدمه اى از مقدمات استدلال 5 .

امر دوم اشاره اى به مسائل علم منطق و علم اصول

مسائل علم اصول

مباحثى كه در علم منطق مورد گفتگو واقع مى شود عبارت است از:

1- مقدمه : تعريف علم تقسيم علم به تصور و تصديق تقسيم هر كدام به ضرورى و نظرى معروف و حجت .

2- مبادى لفظى : دلالت واقسام آن : مطابقه تضمن التزام . تقسيم الفاظ به : حقيقت مجاز مشترك منقول مرتجل مترادف متباين .اقسام تقابل . مفرد مركب . خبر.انشاء.

3- تصورات : كلى جزئى متواطى مشكك . نسب اربع . كليات خمس . حمل و اقسام آن . كلى منطقى عقلى و طبيعى .

4- مطالب . تعريف واقسام آن . قسمت :اصول اساس انواع واساليب آن .

5- تصديقات : قضايا و تقسيمات آن .اجزاء قضيه .اقسام قضيه به اعتبار موضوع . معدوله و محصله . موجهات . شرطيه متصله و متفصله . تناقض . عكس مستوى و نقيض .

6- حجت واقسام آن . قياس واقسام آن .اشكال اربعه .استقراء و تمثيل .

7- صناعات خمس .اقسام هر يك .

مسائل علم اصول

مسائل و مباحث علم اصول هم از چند نوع خارج نيست :

1- مبادى لغوى علم اصول مانند: وضع واقسام آن . حقيقت و مجاز. منقول و مشترك . علائم حقيقت .استعمال لفظ در بيشتراز يك معنى و غيره .

اين نوع مسائل از مسائل اصلى علم اصول نيست بلكه غالبااز مسائل لغوى وادبى است واگر در علم اصول مطرح شده است بدين سبب است كه درك موضوعات يا محمولات و يا نسبتهاى پاره اى از مسائل علم اصول بر آنها توقف دارد.

بجز مبادى لغوى انواع ديگرى از مبادى براى علم اصول وجود دارد كه مناسب

است دراينجا به آنها نيزاشاره گردد:

الف - مبادى كلاميه و آن قسمتى از مسائل كلامى است كه تصديق به پاره اى از مسائل اصولى بر آنها توقف دارد مانند: حجيت كتاب سنت و جوب شكر منعم نظر و علم حاصل از آن و مسائلى ازاين قبيل .

ب - مبادى منطقيه كه برخى از دانشمندان اين نوع از مبادى از جزئى از مبادى كلاميه دانسته اند 6 مانند: ذاتى عرضى جنس فصل نوع حد برهان و مسائلى ازاين قبيل .

اين قسم از مبادى و همچنين قسم سابق در گذشته و علم اصول مطرح مى شده است ولى در حال حاضراز طرح آنها در علم اصول تا حدود زيادى كاسته شده است و در عوض استدلالات فلسقى واحيانا نوع ديگراز مسائل منطقى بر آن افزوده شده است .اميداست در آينده ضمن مقاله اى ديگر به مسائل واستدلالات فلسفى كه در علم اصول وارد شده است اشاره شود.

ج. مبادى احكاميه كه در آنهااحوال احكام ازاين لحاظ كه احكام است مورد بررسى قرار مى گيرد مانند: مجعول بودن ياانتزاعى بودن احكام وضعيه شروط عقليه احكام واز جمله : مقدمه واجب بحث ضد اجتماع امر و نهى و مسائل ازاين قبيل 7 ولى مبادى بودن اين نوع مسائل براين مبتنى است كه ما نتوانيم اين مسائل رااز مسائل اصلى علم اصول بدانيم در غيراين صورت از مسائل اصلى علم اصول است .

2- مباحث الفاظ مانند: مدلول امر نهى جمل خبريه فور و تراخى مره و تكرار توصلى و تعبدى امر عقيب حظر مدلول الفاظ عموم اسم جنيس مجمل و مبين و نظيراينها.

اين نوع مسائل از مسائل اصلى علم اصول است ولى علم اصول اين مسائل رااز لغت وادب واحيانا عرف و عقل اخذ كرده است .

3- مباحث استلزامات ( عقليات غير مستقله ) مانند: وجوب مقدمه مبحث ضد اجتماع امر و نهى دلالت نهى بر فساد (مفاهيم را هم بايد به همين قسم ملحق ساخت ).

/ 8