بخش دوم - تأثیر منطق در علم اصول نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تأثیر منطق در علم اصول - نسخه متنی

ابوالقاسم گرجی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بنابراين ماهيت علم اصول چون ديگر علوم نظرى ماهيتى است منطقى و بعلاوه خود نسبت به علم فقه مانند منطق است نسبت به علوم نظرى و همواره يكى از مسائل اصولى كبراى قياس استباط قرار مى گيرد.

بخش دوم

منطق و مبادى علم اصول

چنانكه درامر چهارم ازامورىكه در مقدمه آمده است توضيح داده شد دوره سوم از دوره هاى تاريخ تحول علم اصول دوره اختلاط علم اصول با مسائل ديگر علوم است . در اين دوره علم كلام و به تبع آن علم منطق در علم اصول سخت رخنه كرد بطورى كه دانشمندان همه يا بيشتر مسائل منطقى را به عنوان مبادى علم اصول در كتب خود گرد آورده اند. رخنه علم كلام و علم منطق منحصر به اين دوره نبود بلكه در دوره هاى بعد نيزاين رخنه وجود داشت تا اين كه - چنانكه خواهد آمد - در دوره هاى اخير مطلب به صورتهاى ديگرى در آمد.

ابن حاجب از دانشمندان اهل سنت (متوفى 646) در مختصر خود و شيخ بهائى از دانشمندان شيعه (متوفى 1030) در زبده الاصول خوداين مسائل منطقى را در مبادى علم اصول آورده اند: دليل نظر. علم . تصور تصديق . كلى جزئى . نسب اربع . ذاتى عرضى . جنس فصل نوع . عرضى : لازم مفارق . لازم ماهيت لازم ماهيت لازم وجود. حد رسم . قضيه : حمليه شرطيه . شخصيه طبيعيه محصوره مهمله متصله منفصله متصله

لزوميه اتفاقيه . منفصله حقيقيه مانعه الجمع مانعه الخلو. برهان : اقترانى استثنائى .اقترانى حملى شرطى .اجزاء قياس . نقيض عكس : مستوى و نقيض .اشكال اربع و غيرها.

امام محمد غزالى (متوفى 505) در مستصفاى خوداين مسائل منطقى را در مبادى علم اصول آورده است : حد برهان . ذاتيات عرضيات . طريق اقتتاص حد. حصر مداخل خلل در حدود. دلالات ثلاث : مطابقه تضمن التزام . ترادف تباين . تواطى اشتراك .اعم اخص مساوى . قضيه : موضوع محمول .اقسام قضايا. نقيض و شروط آن . صورت برهان . ماده برهان . شرايط برهان . شرطى متصل : لازم تابع . سير و تقسيم . شرطى منفصل . صناعات خمس .استقراء و تمثيل و رجوع آنها به قياس . برهان لم وان .

و بر همين منوال دانشمندان ديگر در كتب خود. در همين جااين بخش را هم به پايان مى بريم .

بخش سوم

منطق واستفاده علم اصول از آن در موارد مختلف

علم منطق و كلام كه از دير باز در علم اصول تاثير عميق كرده بود و حتى پاره اى از مسائل آنها عينا دراين علم وارد شده بود در دوره هاى بعد به صورتى ديگر درآمد و مسائل منطق و كلام به صورت عادى خود در علم اصول مطرح نمى شد. ليكن به هيچوجه از تحت تاثيراصطلاحاتى از قبيل : كلى جزئى كلى طبيعى و عقلى جنس و فصل قضيه حقيقيه و خارجيه كلام نفسى و لفظى اتحا طلب واراده جبر واختيار اختياريت اراده و نظيراينها درنيامد بلكه در دوره اخير تحت تاثير اصطلاحات فلسفى از قبيل :اعتبارى وانتزاعى 10 عدم صدور كثر از واحد و بالعكس 11 توارد علتين بر

معلول واحد 12 اصالت وجود و ماهيت 13 حركت قطعى و توسطى 14 عدم تغير و عدم تعلل ذاتى 15استحاله تاخراجزاء علت از معلول 16 بساطت مشتق 17 فرق بين مشتق و مبدا 18 فرق بين جنس و فصل و ماده و صورت 19 شوق موكد مستتبع تحريك عضلات 20 مبادى اراده 21 اتحاد حكم امثال 22 جعل بالذات بالعرض بالتبع جعل بسيط و مركب 23 عدم وجود شى ء مادامى كه واجب نشده 24 موجود به يك وجود نمى تواند بيش از يك ماهيت داشته باشد 25 حيثيت تعليلى و تقييدى 26 طبيعت از لحظ ذات طبيعت چيزى جز خود طبيعت نيست 27 و نظيراينها نيز قرار گرفت .

اميداست توفيق رفيق شده و در فرصت مناسب ديگرى مسائل واصطلاحات فلسفى كه در علم اصول رخنه كرده استخراج و مورد بررسى قرار گيرد.

اينك به قسمتى از موارد مختلفى كه بر حسب كتب معاصران علم اصول
از علم منطق استفاده كرده است اشاره مى كنيم در آغاز در مبادى علم اصول :

1 در آغاز تدوين علم اصول موضوع علم اصول مطلق ادله قرار داده مى شد 28 به

تدريج اين ادله درسه : كتاب سنت واجماع 29 يا در چهار: كتاب سنت اجماع و عقل 30 يا با تبديل عقل به قياس 31 منحصر شد.

در زمان معاصر باز بعلت اشكالاتى كه دراين انحصار وجود دارد با زموضوع علم اصول مانند آغاز تدوين مطلق ادله قرار داده شده است صاحب كفايه مى گويد:[ موضوع كل علم ... هو نفس موضوعات مسائله عينا ... وان كان يغايرها مفهوما تغايرالكلى و مصاديقه و الطبيعى وافراده] 32 و بالاخره مى گويد :[ وقدانقدح بدلك ان موضوع علم الاصول هوالكلى المنطبق على موضوعات مسائله المتشتته لا خصوص الادله الاربعه]... 33

صاحب كفايه درباره تعريف موضوع هر علم گويد:[و هوالذى يبحث فيه عن عوارضه الذانيه] 34 موضوع علم چيزى است كه در علم از عوارض ذاتيه او بحث مى شود. وى عوارض ذاتيه را تفسير كرده است به : [ اى بلاواسطه فى العروض] 35 يعنى : عوارض ذاتيه عوارضى است كه بدون واسطه در عروض عارض شى ء گردد. و به عبارت روشن تر عوارض ذاتيه عوارضى هستند كه عروض آنها به معروض از قبيل اسناد حقيقى و اسنادالى من هوله باشد نه از قبيل :اسناد مجازى واسنادالى غير من هوله بنابراين تنها شامل دو يا حداكثر سه قسم ازاقسام عارض مى گردد:

نخست - آن كه هيچ واسطه اى در عروض آن نباشد و به عبارت ديگر: عارضى كه اولا و بالذات عراض شى ء گردد مانند:ادارك كليات كه اولا بالذات عارض نفس ناطقه مى گردد.

دوم - عارضى كه بواسطه امر مساوى داخل در ذات شى ء عارض او گردد مانند:

عوارض نوع بواسطه فصل از قبيل : عروض ادراك به انسان براى اين كه ناطق است .

سوم - عارضى كه بواسطه امراعم داخل در ذات شى ء گردد مانند عوارض نوع بواسطه جنس از قبيل : عروض حركت بااراده به انسان براى اين كه حيوان است .

وامااقسام ديگر عارض از قبيل :

يك - عارض شى ء بواسطه امر مساوى خارج از شى ء مانند: عروض ضحك به انسان براى تعجب

دو - عارض شى ء بواسطه امراعم خارج از شى ء مانند: عروض تحيز به ابيض براى اين كه جسم است .

سه - عارض شى ء بواسطه امراخص مانند: عروض ضحك به حيوان ازاين جهت كه انسان است عوارض غريبه اند و هيچگاه در علم از چنين عوارض موضوع بحث نمى شود.

/ 8