در بخش دوم همين جمله ميفرمايد: و همچنين به علامت و نشان ناتواني كه بر پيشاني اشياء مُهر كرده گواهي ميطلبد بر قدرت و نيرومندي خويش، يعني عجز و واماندگي مخلوقات بالاترين دليل بر قدرت لايزال قادر متعال است.
العجز : عدم القدرة عمّن من شأنه أن يكون قادرا
نسبت عجز به قدرت، نسبت عدم و ملكه است، يعني عجز را نميتوان به ديوار ـ مثلاً ـ نسبت داد زيرا در توان ديوار چيزي نيست كه عجز بر آن صدق كند ولي نسبت به انسان كه ميتواند قدرت داشته باشد، عجز كاملاً صدق مىكند. راستى انسان چقدر ميتواند عاجز باشد؟! خوب است به قرآن بنگريم كه منتهاي عجز و ناتواني را براي انسان مثل ميزند : ‹‹ ان الذين تدعون من دون الله لن يخلقوا ذباباً ولو اجتمعوا له›› همانا اينان كه بدون خدا براي آنها دعوت ميكنيد (و توانائي برايشان قائليد) نميتوانند يك مگس را بيافرينند (بدون اينكه از خدا مايه گذارند) هر چند همه آنها براي اين كار مجتمع شوند. تازه آن قدرت مختصري هم كه انسان دارد، از نعمتهاي الهي است. اگر مختصر توانائي در بازوي انسان يافت شود از خدا است، اگر در چشمش بينائي هست از خدا است و اگر هواپيما يا هر چيز پيچيدهاي را درست ميكند از نيروي فكر استمداد ميكند كه فكر را هم خدا آفريده است. وسم : به معناي داغ نهادن است. در آن زمان، براي اينكه گوسفندها علامتي داشته باشند، آنها را داغ ميکردند اين جمله حضرت، کنايه از علامت و نشان است. خداوند داغ عجز و ناتواني را بر پيشاني موجودات زد تا اينكه بدانند، هيچ قدرتي جز قدرت لايزال او نيست. هر كس در ذات خودش احساس عجز ميكند و خود نيازمند به قدرت مطلقهاي است كه او عين هستي و عين قدرت است. علي قدرته : متعلق به ‹‹مستشهد›› است. ‹‹و بما اضطرّها اليه من الفناء علي دوامه››. و همچنين خداوند بر بقا و دوام خود گواهي ميطلبد از راه نابود شدن اشياء كه نسبت به آن مجبور و ناچارند.