شناخت خداوند - درس هایی از نهج البلاغه، خطبه 186 نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

درس هایی از نهج البلاغه، خطبه 186 - نسخه متنی

حسین علی منتظری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پاسدار اسلام ـ شماره 47 ، آبان 1364

نهج‌البلاغه

شناخت خداوند

آية‌الله العظمي منتظري

همانگونه که در گذشته بحث شد حضرت امير«ع» براي معرفي و شناساندن خداوند، بيشتر به صفات سلبيه خدا مي­پردازند و صفات سلبيه نفي صفاتي است که دليل بر نقص و کمبود است و از مختصات اجسام است ولي در خداوند وجود ندارد. زيرا احاطه به ذات حق تعالي و صفات حقيقيه­اش که عين ذاتش مي­باشد براي ما ميسر نيست، از اين روي اگر بخواهيم خدا را بشناسيم يا بايد از صفات اضافيه که يک طرف آن خود ما هستيم و يا از راه صفات سلبيه، او را معرفي کنيم.

از جمله صفاتي که حضرت در اين خطبه بيان مي­کنند، چنين مي­فرمايند:

زوال ناپذيري

»الذي لايحول و لا يزول»

خدائي که حالي به حالي نمي­شود و از بين نمي­رود.

معناي تحول اين است که تغيير پيدا کند و در اثر مرور زمان، از حالي به حالي ديگر منتقل شود و بگذرد. وقتي گفته مي­شود: »يا محوّل الحول و الاحوال» يعني اي کسي که سالها را مي­گرداني و سالي تازه به جاي سال گذشته پديد مي­آوري. و در اينجا که حضرت مي­فرمايد: »الذي لايحول»، يعني چنين نيست که خداوند - العياذبالله - نو و کهنه بشود يا زمان بر او بگذرد و در اثر گذشت زمان از جواني به پيري بگرايد و خلاصه، تغيير و تحول و دگرگوني در او پديد آيد، بلکه در خداوند تحول و گذشت زمان وجود ندارد. و همچنين خداوند زوال پيدا نمي­کند و از بين نمي­رود. و مرگ و زنده شدن از خواص اجسام است.[1]

افول و غروب

«ولا يجوز عليه الافول»

و غروب کردن و پنهان شدن، نسبت به خداوند روا نيست.

غروب و طلوع، پنهان شدن و پديدار گشتن، غيبت و حضور همه از خواص اجسام است و در مورد خداوند که واجب الوجود و غيرمتناهي است، هيچوقت متصوّر نيست و اصلاً فرض غروب کردن درباره خداوند فرض باطل و محالي است.

در مورد افول و غروب ستارگان و کواکب، شمس و قمر در قرآن، داستاني از حضرت ابراهيم »ع» آمده است که حضرت براي اينکه به ستاره پرستان و ماه و خورشيد پرستان که همان »صابئون» بودند، با استدلال بفهماند که اينها قابل پرستش و عبادت نيستند، هنگامي که ستاره زهره را ديد، فرمود: اين خداي من است!! و هنگامي که اين ستاره غروب کرد. فرمود: »اني لا احب الآفلين» من غروب کنندگان و غايب شدگان را دوست نمي­دارم.

در اينجا بحثي هست که حضرت از راه »افول» استدلال کرده و يا از راه محبت. و اگر مقصود، از راه محبت باشد معناي آيه اين مي­شود که: انسان بالفطره عاشق موجود کامل است و اين عشق و محبت، راهنماي انسان به سوي خدا است. پس حضرت مي­خواهد بفرمايد: محبت من نسبت به موجودي که طلوع و غروب دارد و يکوقت پيدا مي­شود و وقتي ديگر از ديدگان پنهان مي­گردد متعلق نيست، بلکه من - طبق فطرتم - عاشق آن موجودي هستم که هميشه با من هست و هيچوقت از من جدا نمي­شود، پس بايد بگردم آنکه محبت و عشقم به او است پيدا کنم زيرا در همان حال که فطرتاً عاشق آن واجب الوجودي هستم که افول ندارد، فطرتاً هم از چيزي که قابل افول و غروب است، گريزانم و به آن محبت ندارم. پس معلوم مي­شود آن که من به او عشق مي­ورزم غير از اين است که طلوع و غروب دارد.

آيت الله العظمي منتظري

/ 6