اوهام و محدوديت - درس هایی از نهج البلاغه، خطبه 186 نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

درس هایی از نهج البلاغه، خطبه 186 - نسخه متنی

حسین علی منتظری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اوهام و محدوديت

«لا تناله الاوهام[2] فتقدره»

انديشه­ها و اوهام به او نمي­رسد تا او را محدود کند و اندازه­گيري نمايد.

واهمه­هاي ما مانند کوزه­هاي کوچکي است که اقيانوس در آن نمي­گنجد چرا که واهمه­هاي ما تنها اجسام و موجودات محدود را مي­پذيرد. و از آن گذشته راه علم و دريافت ما توسط حواس پنجگانه ظاهري است و از اين روي گفته­اند: «من فَقَدَ حسا فَقََدَ علما» هر که يکي از حواسش را از دست دهد، يک راه علمش بسته شده است.

ما اجسام را بوسيله حواس ظاهره مي­يابيم، آنگاه آنچه از اين اجسام يافته­ايم در ذهنمان تجزيه و تحليل مي‌کنيم و کلياتي را از آنها انتزاع مي‌نمائيم. بنابراين، قوه واهمه و قوه عاقله ما - در حقيقت - همين چيزهائي را که از راه حواس يافته‌ايم تجزيه و ترکيب مي­کند و کلياتي از آنها انتزاع مي­نمايد. و بدين علت حسّ و وهم و عقل ما به ذات اقدس باريتعالي که وجود مجرد بي­پايان است راه ندارد و لذا خدا را تنها از راه صفات سلبيه و اضافيه مي­توانيم بشناسيم نه صفات کماليه ذاتش که براي ما قابل اکتباه نمي­باشد.

«ولا تتوهمه الفطن[3] فتصوره»

و زيرکي­ها او را توهم نمي­کند که به تصور درآورد و دريابد.

عقل­ها هر چند دقيق و ريزبين باشند نمي­توانند کنه ذات خدا را دريابند براي اينکه عقل متناهي است و از راه حواس ادراک مي­کند و خدا موجودي است غيرمتناهي. پس زيرکيها و عقل­هاي تيزبين نمي­توانند خدا را توهم کنند تا اينکه براي او تصويري بدست آورند. براي اينکه اگر کسي بخواهد خدا را تصور کند، لازم است در يک حد خاصي او را تجزيه و ترکيب نمايد و همانگونه که انسان، کليات را از راه جزئيات ادراک مي­کند، پس بايد براي رسيدن به آن کلي، از جزئياتي استفاده کند و در ذهن بياورد با اينکه محال است حقيقت هستي خارجي به وجود ذهني منقلب شود، پس تصور خداوند با اين عقول متناهي و ناقص که تنها حزئيات را ادراک مي­کنند، محال و ممتنع است.

«ولا تدرکه الحواس[4] فتحسه»

و حواس پنجگانه او را درک نمي­کنند به اينکه احساسش کنند.

حواس پنجگانه (که عبارت است از قواي باصره، سامعه، ذائقه شامه و لامسه) تنها مي­توانند اجسام را درک کنند. مثلاً تا جسمي جلوي چشم نيايد و عکسش در نقطه زرد چشم نيفتد، درک نمي­شود. و همچنين تا صدائي در هوا نباشد و موجي ايجاد نکند و موج به ارتعاش خاصي نرسد، گوش آن را درک نمي­کند. هر جاي بدن انسان تا با جسمي برخورد نکند، نمي­تواند آن را لمس نمايد و از خواص آن جسم آگاهي يابد و و... و خداوند تعالي جسم نيست که بتوان با حواس ظاهري او را درک کرد.

و نه تنها حواس ظاهري که نازلترين مرحله ادارک را تشکيل مي دهند، توان درک ذات اقدس حق تعالي را ندارند بلکه مراحل بالاتر از ادراک نيز اين توان را ندارند، که در اين خطبه حضرت قوه واهمه و قوه عاقله (که به فطنت تعبير شده) را نيز بيان کرده­اند و قوه عاقله بالاتر از قوه واهمه است زيرا ادراک کليات مي­کند گر چه از نظر جمله­بندي،ترتيب در آن­ها حفظ نشده است.

بنابراين، زير بناي تمام معلومات انسان - چه عقلي باشد و چه حسي - همان حواس ظاهري است و خداوند تبارک و تعالي از حريم عالم محسوسات و موهومات و معقولات خارج است و بالاتر از تمام اينها است و براي ما همان بس که خدا را از راه صفات سلبيه و اضافيه بشناسيم و بيش از آن پا را فراتر ننهيم که چيزي عايدمان نخواهد شد.

«ولا تلمسه الايدي فتمسه»

و دستها او را لمس نمي­کنند که تماسي با او پيدا کنند.

اين جمله، ذکر خاص بعد از عام است. يعني آنجا که تمام حواس را - در جمله گذشته - ذکر کرد، روي يکي از آنها که حاسه لامسه است، عنايت خاصي دارند، شايد از اين باب باشد که لمس با تمام بدن ارتباط دارد.

/ 6